هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@0Farzam0
بیماری -
۲۲:۲۲
-
0-0ftm به هر حال دو تا همسن و هم روز تولد بیشتر حرفای همو میفهمن
من خودم امسال یکیو راحت گذاشتم کنار
همش نمیشه که من بزور نگه دارمشون
والا -
واییی نمیدونستم چاییه دارچینیهههه
-
@Danial-al
عجب! -
0-0ftm به هر حال دو تا همسن و هم روز تولد بیشتر حرفای همو میفهمن
من خودم امسال یکیو راحت گذاشتم کنار
همش نمیشه که من بزور نگه دارمشون
والا -
0-0ftm به هر حال دو تا همسن و هم روز تولد بیشتر حرفای همو میفهمن
من خودم امسال یکیو راحت گذاشتم کنار
همش نمیشه که من بزور نگه دارمشون
والا -
@0Farzam0 سلام
-
0-0ftm درستشم همینه
کلا یکی یکی دارم به باد میدمشون
خیلی خوبه -
میدونین اگه تو گله اسب های وحشی یه پسر به دنیا بیاد چی میشه؟
اونا فقط یه رهبر نر دارن
بقیه اسب ها ماده هستن
اگه یه اسب نر بیاره
اسب رهبر اونو میکشه شاهرگشو میزنه
چون براش یه خطر محسوب میشه
حالت دومی هم داره
مادر اسب گله رو ترک میکنه قبل اینکه بلایی سر کره اش بیاد -
@0Farzam0
برا اطلاع عمومیت گفتم بدونی -
آیا دوازده ماه مونده به کنکور میشه دندون آورد؟
آیا با از دست دادن تابستون میشه دندون آورد؟
آیا با استارت بد تو ماه مهر میشه دندون آورد؟
آیا با از دست دادن سه ماه پاییز به خاطر روابط سم کنکور میشه دندون آورد؟
آیا با از دست دادن دی و امتحانا میشه دندون آورد؟
آیا با از دست دادن دوران طلایی نوروز میشه دندون آورد؟
آیا با یه جمع بندی که اوکی نیس میشه دندون آورد؟لیست کلاسای 70 درصد مشاورای کنکور
-
دو صفحه تست موند دیگه نمیکشم
-
@0Farzam0
برا اطلاع عمومیت گفتم بدونی@AmirReza-Bhb در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@0Farzam0
برا اطلاع عمومیت گفتم بدونی@Alba
سلام وقتتون بخیر
ببخشید ایشونو ارشاد کنید زیاد رو منشنای بنده نپره یه چیزی میگم بد میشه
متشکرم -
@AmirReza-Bhb در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@0Farzam0
برا اطلاع عمومیت گفتم بدونی@Alba
سلام وقتتون بخیر
ببخشید ایشونو ارشاد کنید زیاد رو منشنای بنده نپره یه چیزی میگم بد میشه
متشکرم@0Farzam0
خوب میشی فرزام
امیدت ب خدا باشه -
عخی زحمت دادم بهشا
-
@ma-a زحمتی نیست
رحمتی شما بانو -
روزگار همیشه بریک قرار نمی ماند دارد، روز و شب دارد ،تاریکی دارد. کم دارد... بیش دارد...
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام میشود... بهار می آید
نگاهم می افتد به خط خودم که گوشه ی همین صفحه نوشته ام از یک جایی به بعد، حال آدم خوب نمیشود...
حرفم را پس میگیرم... خودکار را عسلی کنار تخت برمیدارم
از یک جایی به بعد آدم آرام میگیرد... بزرگ میشود... بالغ میشود... پای تمام اشتباهاتش می ایستد... سنگینی تصمیمی را که خودش گرفته گردن دیگری نمی اندازد...دنبال مقصر نمیگردد... قبول میکند گذشته اش را .... انکارش نمیکند... نادیده اش نمیگیرد... حذفش نمیکند... اجازه میدهد هر چه هست... هرچه بوده، در همان گذشته بماند... حالا باید آینده را بسازد... از نو... به نوعی
دیگر...
درک میکند مشکلات زندگی را باید پذیرفت... شاید تمام نشوند... اما میرسد روزی که بتوان تحملشان کرد.
یاد میگیرد زندگی یک موهبت ،است غنیمت است، نعمت است... قدرش را بداند و آن را فدای آدمهای بی مقدار
نکند
همه ی اینها را که فهمید یک آرامشی می آید مینشیند توی دلش...توی روح و روانش... اینجای زندگی همان جایی است که دولت آبادی گفته... اصلا از یک جایی به بعد حال
آدم خوب میشودد