شعردانه
|
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@Miss-Joker سلام میپرسم میگم ولی قبلا کارنامه سبز بود بهتر بود میشد این کارو کرد حالا از دختر عموم که علوم پزشکیه و از دوستم میپرسم حتما میگم بهت ولی فک کنم نشه حالا باز سونیا فک کنم تو این موضع اطلاعات بیشتری داشته باشه
بترسید از آنچه نمیترسید( همین و بس) 🏴☠️🔱👑
-
@Miss-Joker سلام میپرسم میگم ولی قبلا کارنامه سبز بود بهتر بود میشد این کارو کرد حالا از دختر عموم که علوم پزشکیه و از دوستم میپرسم حتما میگم بهت ولی فک کنم نشه حالا باز سونیا فک کنم تو این موضع اطلاعات بیشتری داشته باشه
-
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Miss-Joker فک کنم نمیشه تغییر داد
ولی میپرسم بهت میگممرسی
Rahman Aa در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Miss-Joker سلام میپرسم میگم ولی قبلا کارنامه سبز بود بهتر بود میشد این کارو کرد حالا از دختر عموم که علوم پزشکیه و از دوستم میپرسم حتما میگم بهت ولی فک کنم نشه حالا باز سونیا فک کنم تو این موضع اطلاعات بیشتری داشته باشه
ممنونمم
-
من از همون اولشم باید میرفتم ریاضی،
کامپیوتر میخوندم
این چه وضعشه خب الان
-
@0yasin-sh0 چیشدع؟
کسی دلخورت کرده بگو بریم دعاش کنیم
️@در-حال-بارگذاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@0yasin-sh0 چیشدع؟
کسی دلخورت کرده بگو بریم دعاش کنیم️ارزش دعا کردن هم نداره
بیخیالش کسی جرعت نداره چیزی بهم بگه
ولی مرسی پشتمین
-
امروز رفتم کمک مامانم آشپزخونه رو جمع و جور کنیم
جوری خسته شدم که وسطش خواب رفتم
تهش دیگه نمیکشیدم بشقابا رو بذارم سر جاش
داداشم آورد مرتبشون کرد؛ نشسته بودم نگاه میکردمداشتم به این فک میکردم که اگه کار کردن (بیرون)وظیفه‌ی خانما بود تهش چی میشد؟
البته یه سری از خانما توانشون خیلی بالاست
دیدم توی روضه ها سینی چایی بزرگ رو میگردونن ولی من یه دونه ام نمیتونم به سرانجام برسونم
️
بابابزرگم فوت شده بود
کلاس دهم بودم
یه دونه از اون سینیا دادن دستم
که نصفش کمتر چایی بود
قبلا فک میکردم حتما راحته که فلانی از اول تا آخر روضه ها به همه چایی میاره
خلاصه با یه حس گنگی گرفتمش
فقط اولش چادرمو در آوردم بتونم راه برم نریزم رو مردم
بعد هرچند نفری که میگرفتم جلوشون
سینی رو میذاشتم زمین استراحت کنم بعد ادامه میدادمهیشکیم به دادم نمیرسید
میگرفتم جلوی مردم اکثرا بر نمیداشتتتتننن
میخواستم چپه‌اش کنم بیام
تهش یکی دلش سوخت اومد گرفت اون سینیِ لعنتی رو
قبلشم خرما با من و دختر داییم بود
خرما با من بود
پیش‌دستی با اون
دخترداییم وسطش خسته افتاد کنار مامانش
یه بچه‌ی کلاس پنجمی رو فرستاده بودن باهام که اصلا حواسش نبود کی جدید میاد
وای میخواستم فرار کنممممم
بعد جالب اینجاست تهش میگفتن آفرییین
فلانی گفته دخترداییش خسته شد
همه یه تایمی نشستن استراحت کردن
فقط زهرا از اول تا آخرش کار کرد
مگه من برده‌تون بودم چون هیشکی نبود چاره‌ای نداشتم جز دووم آوردن و بعدش که تا دو روز خوابم -
@در-حال-بارگذاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@0yasin-sh0 چیشدع؟
کسی دلخورت کرده بگو بریم دعاش کنیم️ارزش دعا کردن هم نداره
بیخیالش کسی جرعت نداره چیزی بهم بگه
ولی مرسی پشتمین -
@0yasin-sh0
خو عیچ ولش
خلاصه هستیم ما
️
مخلصیم
@در-حال-بارگذاری فدات
-
اشکالی نداره ولی
پیش میاد
️
