هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
دیونه شدم
-
خستم دیگه خستهههه.
بسه این همه شکی که بهم وارد شده -
دوستی که تو رو فقط به خاطر کتابات بخواد
خیلییی پرو یههههلامسب دارم بهت میگم دکتر بهم گفته ریه هات کوچیک شدن.
بعد تو فکر کتابامی که ازم بگیریی؟هی بهم گفتن فقط به خاطر کتاب هاته که می خواد باهت درس بخونه نرو باهاش بخون
هی بین دوراهییی باز اومدم با تو خوندم.
رو تو برم. -
officer k
دیدی گفتم الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی
امیدوارم علاوه بر تلاش برای رسیدن به اون مقصد مورد نظر از تمام لحظات مسیر زندگیت هم لذت ببری@ABR_DJ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
officer k
دیدی گفتم الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشیآره حق با خودت بود
امیدوارم علاوه بر تلاش برای رسیدن به اون مقصد مورد نظر از تمام لحظات مسیر زندگیت هم لذت ببری
ممنونم رفیق =))))))))
-
چقدر دادشم بهم گفت
فاطمه ول کن
این همه کتاب سنگین کول می کنی می بری متاب خونه وقتتمم تلف میشه.
اخرش پشیمون می شی. -
حق می گفت حق
-
officer k به به
خیلی بهتون تبریک میگم
اومدم به تو دلی سر بزنم اولین پیامی که دیدم پیام قبولیتون بود و از ته دلم براتون خوشحال شدم
انشا... تمام مراحل زندگیتون پر از موفقیت و خوشحالی باشهSara_R در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
officer k به به
خیلی بهتون تبریک میگم
اومدم به تو دلی سر بزنم اولین پیامی که دیدم پیام قبولیتون بود و از ته دلم براتون خوشحال شدم
انشا... تمام مراحل زندگیتون پر از موفقیت و خوشحالی باشهممنونم ازتون
من خودم انقدر ذوق دارم که هنوز تو شوکمایشالا زندگی خودتونم پر از موفقیت و شادی باشه
-
officer k مبارکه
-
اون وقت چی
هرچی بگه من بگم چشم
الان فلان درسو بخونم
یک روز عربی خوندم تایم تو خونه. ریاضیی قرار بود بخونیم.
من عربی خوندم.
چنان بهم گفت چرا خوندی
باید منم باهات می خوندیم می زاشتی با هم پیش بریم انگار قتل کردم حتما سر ظهر نمی تونستم ریاضی بخونم.بعدم من حفظیاتم به خوبی تو نیست شاید نیاز باشه بیشتر رو اونا تمرکز کنم.
انقدر ریاضی م عقب مونده هامن تو خونه فقط می تونم ب بینم.
فیلمهها رو ولی اون می تونه بیاره تو کتابخانه
بعد من دیگه وقتی میام خونه دیگه نای اینمه شب بشینم ریاضی بخونم ندارم. -
Sara_R در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
officer k به به
خیلی بهتون تبریک میگم
اومدم به تو دلی سر بزنم اولین پیامی که دیدم پیام قبولیتون بود و از ته دلم براتون خوشحال شدم
انشا... تمام مراحل زندگیتون پر از موفقیت و خوشحالی باشهممنونم ازتون
من خودم انقدر ذوق دارم که هنوز تو شوکمایشالا زندگی خودتونم پر از موفقیت و شادی باشه
-
دیونه شدم امروز هی تو این مترو های شیراز.
از این آزمایشگاه به اون ازماشگاه هی بیا و برو مطب دکتر.
خودم دیگه بغض گرفته بود گلمو چشامو بستم مامانم اشم حمع سده تو چشامو نبینه.
چشای مامانم از بس گریه کرده بود قرمز شده بود.
بعد
بیاییی طرف با پرو تمام طلب کارمه انگارنمی تونم باهات بخون می فهمییی؟؟ تو که فقط با من خوندنو به خاطر کتاب هام می خوایی.
-
اونقدری این یکی دو روز از دست یه سری اتفاقا حالم بد شد که واسه کوئیزمم نمیتونم بخونم(:
-
مردن چ طوریه؟
تا ادم به مرگ فکر نکنه درست زندگی نمی کنه
این باورم بوده کلان. -
دیگه پامم اونجا نمی ذارم...
مگر به خاطر همراهیِ با بچه ها اونم فقط واسه جلسهی اولش(: -
خیلی به هم ریختم
خیلی زیاد... -
تمام حرفای مامانم برام مرور شد و عمق وجودم درد گرفت...