هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
من چرا آنقدر سادم؟!
چرا همه چیو باور می کنم ؟!
چرا فکر می کنم همه مثل خودم همین قدر صاف و سادن؟!آخه چرا ؟! -
چه دلیلی داشت که به من نگه ؟!
من که براش بد نمی خواستم
منی که می خواستم جایزه مدرسه رو بدم به اون که بتونه استفاده کنه وایییی
چرا با همه اینا بازم حرفی نزد ،دو سال کم نیست ،دوسااال کامل منو دست انداخت -
گفت من نه آزمون میرم نه کلاس میرم نه هیچ چیز دیگه ای ...
گفتم چرا ؟
یه چیزایی گفت که خودم گریم گرفت
اونوقت الان یهویی بفهمم همه اینا سرکاریه ؟! -
این سومین نفر بود توی امسال که واقعا با دروغاش از چشمم افتاد
شایدم چهارمی ...نمی دونم -
اون یکی که کلا یه زندگی جدید برای خودش ساخته بود تو ذهن من ،این یکی می گفت مادرم فلان بیسان ...
من برای جفتشون گریه کردم ،چرا ؟چون دوست نداشتم عذابشون رو ببینم
اونوقت تهش فهمیدم همش دروغه!! -
از بعد امسال ....من دیگه نمی تونم به هیچ کس اعتماد کنم
به هیچ کس:))
برای هر کی بمیری میگن به درد خودش مرد -
همون جایی که مسلک میگه :
هر کی اومد فقط ازم یه تیکه کند
خب توقع داری حرفامو به کی بگم ؟
بیرون در این اتاق با همه غریبه ام
بعضی وقتا هست نه میشه موند نه میشه رفت -
همه اینا به کنار ...من اینو چطور به مادرم بگم
حتی اونم باورش داشت -
قشنگ بود -
خدایا دیگه ازت خواهش میکنم ،باشه؟
-
کاش حداقل هشت صبح شنبه انقلاب نداشتم =))))