هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
بذارید من بخوابمممممم
هنوز نیمممممم ساعت موندهههههه -
با موفقیت نمیذارن
میتونم پاشم -
منی که برای خواب فتوا می دادم الان خوابم نمیاد..
عید عجیبه -
JuDi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
officer k نوکرمی
ببخشید این کتابی که گذاشتید چند صفحه هستش؟
-
JuDi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
officer k نوکرمی
ببخشید این کتابی که گذاشتید چند صفحه هستش؟
-
چند سال بود ندیده بودمش؟
۵ سال؟
۷ سال؟
عوض شده
آروم...ولی غمگین
شاد...ولی غمگین
شوخ...ولی غمگین
غمگین ... ولی ناراحت
ولی خب
از رفتار منم تعجب کرده
انتظار آروم برخورد کردنو نداشت
انتظار اینکه این تو خودم باشم
بیشتر از اینکه حرف بزنم شنونده باشم...
غمش زیاده
ولی حتی اونم نمیتونه منو بخونه =) -
اصن چرا باید بخوام کسی منو بفهمه؟
شاید چون فرق هست بین نگاه کردن و دیدن
شاید همیشه فقط نگاه کردن... ندیدن
اونایی هم که دیدن یا واسهشون مهم نبوده یا دیدنشون تفاوتی ایجاد نمیکرده
این وسطا
یه تعداد انگشت شماری
دیدن
اهمیت دادن
و شدن یه تیکهی وجودم
جوری که نمیتونم با کلمه ها اون طوری که واسهم هستن و توی وجودم جریان دارن رو توضیح بدم
از بین همینا
یه سریاشون دیگه نیستن...
خواسته یا ناخواسته...
اونایی که هستن بخشایی از زنده بودنم محسوب میشن که هنوز رنگ میدن بهش
حتی رنگ هم ندن نور میدن
حتی نور هم ندن
دستمو میگیرن
حس " تنها بودن " رو ازم میگیرنحس " تنها بودن " شاید با " تنهایی " فرق داره
اولی یه جور غمِ سنگین رو سینه آدمه
ولی دومی نفسِ راحت کشیدن از شلوغی بیخوده