-
NEGAARINN
از قرآن اگر هدف فقط قصه باشه، قصه های خوبی داره درست...
ولی اگر هدف رسیدن به اون زندگی خوب و آرامشی باشه که در قرآن وعده داده شده، و نه فقط در موردش رویا پردازی کنیم، مطالعه دقیق و فهمیدن عمق مطالب است.
در مورد قصه هایی که از قرآن به ما تعریف میکنن، متاسفانه یاد حدیث حضرت علی میفتم که میگفت: زمانی میرسه که قرآن برای سودجویی رایج ترین کالا، و برای هدایت نادرترین کالا خواهد بود. همانطور که میبینیم الان شده. هیچوقت ما رو به تفکر عمیق در قرآن دعوت نمیکنن. بلکه به ظاهر نگری و دنبال کردن حرفهای خودشون دعوت میکنن.
در اینجا، من دوست داشتم یکم از دید قصه گویی به قرآن نگاه نکنیم. بلکه به عنوان کاملترین مرجع روانشناسی و خودشناسی تاریخ بهش نگاه کنیم.
اگر از این منظر نگاه بکنیم، داشتن پیش زمینه هایی از فلسفه، منطق و روانشناسی لازم هست.
در مورد تعصب، حرفم مصداق فعلی نداشت. تعصب رو موقعی لمس کردم که در کتابها تک تک قصه هایی که از بچگی بهم گفته بودن زیر سوال رفت. -
در کتاب ملت عشق یا همون 40 قائده شمس
سوم – قرآن را می توان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطنِ بطن است. سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی گنج
این سخن گفته شده .در فاعده سوم
خواندن داریم تا خواندن
و من فکر میکنم منظور اقای ویکتور این بود که فارغ از سطح ظاهری و معنای ظاهری قران خوند
یعنی قران رو به معنای واقعی کلمه خوند
حتی اگه شما تجربی بودید متوجه میشدید که بچه 10 ساله هم میتونه زیست بخونه و رتبه یک هم زیست میخونه
ولی این کجا و اون کجا
هر دو تاشون یک متن رو میخونند ولی مهارتی که یک رتبه برتر در خوندن زیست داره واقعا قابل مقایسه با کسی که همینطوری زیست میخونه نیست!
من از اقای ویکتور عذر میخوام که جواب دادم ! ولی خب مایل بودم در این بحث این نکات رو بگم
یا حق -
VictorKeke در کتابخانه رنگی گفته است:
joy
دقیقا هم زمان با من نوشتی جواد جان، و دقیقا حرف من رو نوشتیدر این جسم هم تویی ای دل ستان
آقا ویکتور مخلصیم شدیدددددد -
VictorKeke
بله متوجهم، منم عرض کردم که قطعا دغدغه ها نمیتونه توی اون سن آرامش باشه بلکه فقط مهار کردن این کنجکاویِ سرکش ولاغیر، من در اون بخش عرایضتون به تناقض رسیدم!
بابت کتابایی که معرفی کردید هم خیلی تشکر حتما وقت صرف خوندنشون میکنیم و چه خوبه که هستن آدمایی که خارج از این نگاه هایی که مادرزادی بهش وصل شدیم میرن و برا خودشون و یه عده ای اثبات میکنن و به نتیجه میرسن خصوصا در مسائل مذهبی -
joy
منم حرفم این بود که بچه ی ده ساله قرار نیس دنبال اثبات خدا و فلسفه باشه و امثالهم، اگه یه بار دیگه برگردید بخونید متوجه میشید که برداشتتون اشتباه بوده،
من چی گفتم شما پیِ چی رو گرفتید!
بهتره دیگه تو این تاپیکم از این صحبتا نشه بذاریم همینطوری قشنگ بمونه، نباید مورد هجوم برداشت های اشتباهمون قرار بگیره چون هدفش یه چیز دیگه س! -
NEGAARINN در کتابخانه رنگی گفته است:
joy
منم حرفم این بود که بچه ی ده ساله قرار نیس دنبال اثبات خدا و فلسفه باشه و امثالهم، اگه یه بار دیگه برگردید بخونید متوجه میشید که برداشتتون اشتباه بوده،
من چی گفتم شما پیِ چی رو گرفتید!دقیقا مسئله همینه
مهارت فقط و فقط با تمرین به دست میاد
بچه ای که تو ده سالگی قران خوندن بلد نباشه .بالاخره باید تو یک سنی شروع کنه و از سطح مبتدی بخونه
ولی همون بچه اگه تو ده سالگی خوندنش رو بلد باشه و در گذر سال های عمرش همچنان بخونه
کم کم مهارت خوندن قران رو بر اساس تجربه هایی که به دست میاره کسب میکنه
مهارت یکهویی به دست نمیاد مرور زمان و تمرین و تکرار مداوم رو میخواد
من منظورتون رو گرفتم ولی متاسفانه شما برداشتتون از متن من متفوات و اشتباه وبد : ) -
VictorKeke در کتابخانه رنگی گفته است:
NEGAARINN
یه موضوع دیگه
بچه ای که ریاضیات مهندسی میخونه،
مساوی مایی هست که بدون آگاهی قرآن میخونیم.
نه بچه ای که قرآن میخونه. اینطوری فک کنم سو تفاهم رفع بشهدقیقا
-
%(#ff0000)[+]
کتاب جاناتان مرغ دریایی رو پیشنهاد میکنم بخونید
کتابی بنظرم سرشار از امید برای اوج گرفتن .
در 35 صفحه این کتاب در این تایپک گذاشته شده . میتونید بخونید
https://forum.alaatv.com/topic/4370/کتابخوانی/7 -
گاهی اوقات بهتر است همه چیز را آن طور که هست نگاه کرد ، %(#0073ff)[اندوه] را آزاد گذاشت تا دورهاش را بگذراند ...
اما اگر از دست آدم برآید ، البته که خوشحال بودن مهمترین %(#0073ff)[موهبت] دنیاست !
به هر شکلی که باشد خوشحال بودن نقش مهمی در خوشبخت بودن دارد ...%(#ff0000)[-]%(#0073ff)[#ژوان_هریس]
%(#ff0000)[+]شکلات -
بینِ این همه کتابهای مختلف من میخوام یه داستان از یه کتابِ شرقی بذارم؛ که بنظرم فوق العاده ست! ....
عاقد گفت عروس خانوم وكيلم؟
گفتند عروس رفته گل بچينه. دوباره پرسيد وكيلم عروس خانوم؟
عروس رفته گلاب بياره.
عاقد گفت براى بار سوم مى پرسم؛ عروس خانم. وكيلم؟عروس رفته...
عروس رفته بود.
پچ پچ افتاد بين مهمانها. شيرين سيزده سالش بود؛ وراج و پر هيجان. بلند بلند حرف مى زد و غش غش مى خنديد. هر روز سر ديوار و بالاى درخت پيدايش مى كردند. پدرش هم صلاح ديد زودتر شوهرش دهد.
داماد بددل و غيرتى بود و گفته بود پرده بكشند دور عروس.
شيرين هم از شلوغى استفاده كرده بود و چهاردست و پا از زير پاى خاله خانبانجى ها كه داشتند قند مى سابيدند، زده بود به چاك.
مهمانى بهم ريخت. هر كس از يك طرف دويد دنبال عروس. مهمانها ريختند توى كوچه.
شيرين را روى پشت بام همسايه پيدا كردند.لاى طناب هاى رخت. پدرش كشان كشان برگرداندش سر سفره عقد. گفتند پرده بى پرده! نامحرمها را گفتند بروند بيرون. كمال مچ شيرين را سفت نگه داشت.
عاقد گفت استغفرالله! براى بار دهم مى پرسم. وكيلم؟
پدر چشم غره رفت و مادر پهلوى شيرين را يك نيشگون ريز گرفت. عروس با صداى بلند بله را گفت و لگد زد زير آينه. زن ها كل كشيدند و مردها بهم تبريك گفتند. كمال زير لب غريد كه آدمت مى كنم جووووجه و خيره شد به تصوير خودش در آينه شكسته.
فرداى عروسى شيرين را سر درخت توت پيدا كردند. كمال داد درخت هاى حياط را بريدند. سر ديوارها هم بطرى شكسته گذاشتند. به درها هم قفل زدند. اسم عروس را هم عوض كردند. كمال گفت چه معنى دارد كه اسم زن آدم شيرينى و شكلات باشد.
شيرين شد زهره.
زهره تمرين كرد يواش حرف بزند. كمال گفت چه معنى دارد زن اصلا حرف بزند؟ فقط در صورت لزوم! آنهم طورى كه دهانت تكان نخورد. طورى هم راه برو كه دستهايت جلو و عقب نرود. به اطراف هم نگاه نكن، فقط خيره به پايين يا روبرو.
زهره شد يك آدم آهنى تمام و عيار. فاميل ها گفتند اين زهره يك مرضى چيزى گرفته. آن از حرف زدنش، آن از راه رفتنش. كمال نگران شد. زهره را بردند دكتر. دكتر گفت يك اختلال نادر روانى است. همه گفتند از روز عروسى معلوم بود يك مرگش مى شود. الان خودش را نشان داده.
بستريش كه كردند، كمال طلاقش داد.
خواهرها گفتند دلت نگيره برادر!
زهره قسمتت نبود. برايت يك دختر چهارده ساله پسنديده ايم به نام شربت.#صدیقه_احمدی
از کتاب: من یک زنم -
کسی به سرگردان می گوید: گاهی مردم به آنچه در فیلم ها میبینند عادت می کنند و داستان حقیقی را از یاد میبرند. فیلم '' ده فرمان '' را یادت هست?
- البته . موسا _ چارلتون هستون_ عصایش را بالا میبرد , آب می شکافد و بنی اسرائیل می توانند از دریای سرخ بگذرند.
- در کتاب مقدس داستان این طور نیست. در آن جا خدا به موسا فرمان می دهد: به فرزندان اسرائیل بگو حرکت کنند. و تنها پس از آن است که مردم شروع به پیشروی میکنند و موسا عصایش را بالا می برد و آب می شکافد.
چون فقط شهامت پیمودن راه می تواند راه را وادار کند که آشکار بشود.
کتاب مکتوب از پائولوکوئلیو... خوشگله… پیشنهاد میکنم بخونید