به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن✨
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم 😍
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن 🐥🐰
بعضیاشون غمگینن 🙁
بعضیا بی حس و بی حالن 😶
بعضیا خیلیی شادن 😄
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..😉🤗
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم😉♥)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم😍🤗♥
سلام به یاران جــان😍
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..❤
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم😊
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه😅
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..💕
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن🙏❤
M.an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب😍
دعوت میکنم از :
خانوم
dlrm
اکالیپتوس
revival
گونش
@Saahaar
sheyda.fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام و درود به همه 🌻❤
لازم به توضیح اضافه نیست از اسم تاپیک مشخصه
این تاپیک رو زدم تا اینجا تجربیات آشپزی،پخت کیک،غذای های محلی و نوشیدنی های مورد علاقه مون
رو با هم به اشتراک بذاریم
و از هم پخت کلی خوراکی خوشمزه رو یاد بگیریم
و یه تفریحی باشه واسه اوقات فراغتمون و البته یه انگیزه واسه آشپزی
پس اینجا عکس اونها رو قرار بدید
و درصورت تمایل طرز تهیه شون رو هم بگین
دعوت میکنم از:
@soniaaa
Anzw 18
Gharibe Gomnam
@roghayeh-eftekhari
chichak am
@حامد-صباحی
@حمید-صباحی
m.hmt
@sania-Andiravan
z Gheibi
🌻🌻
و بقیه دوستان
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
توضیحات کامل درباره خوابگاه در این تاپیک !
.
42718713-37c0-4561-8704-99f1d29c2726-image.png
درود بر شما دوستان نازنین 🖐
امیداورم پاینده و تن درست باشید 🍃
در این تاپیک دعوت میکنم از دوستانی که در حال حاضر خوابگاهی هستند یا خوابگاهی بودند یا خوابگاهی خواهند شد ! تا اگر میشه این لطف بزرگ رو بکنن و تجربیات و دانسته هاشون رو به اشتراک بزارن. 🏡
خودم خیلی دوست دارم بدونم چی باید ببریم چی نباید ببریم ! و یکی از دغدغه هام اینه که خوابگاه اتو داره یا نه 😂 ! و اینکه کلا اگه نکته ای میدونن بگن.
سپاس فراوان 🙏 💙 💐
پانوشت : اگه این تاپیک پین بشه یا چیزی که به بیشتر دیدنش کمک کنه خیلی عالی میشه .
@ناظم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@رتبه-های-انجمن-آلاء
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
سلام خدمت همگی👋🏻
قبلا هم چندتا تاپیک مشابه داشتیم، ولی از اونجایی که خیلی قدیمی بودن، گفتم شاید بد نباشه یه تاپیک جدید در این باره بزنم
خب همونطور که از اسم تاپیک پیداست، اینجا قراره اخباری از تکنولوژی که بنظرمون جالب میان رو به اشتراک بذاریم
به دو دلیل این کار بنظرم جالبه:
۱- میتونیم از اخبار روز مطلع بشیم و به قولی به روز باشیم، رفته رفته به همین واسطه میتونیم اطلاعات خودمونو گسترش بدینم🤝
۲- ممکنه بعد از چند سال بیایم و مطالب قدیمی تاپیک رو بخونیم و از پیشرفت تکنولوژی و اینکه کدوم شایعه ها حقیقت داشته یا کدوم پیشبینی ها رخ داده لذت ببریم و حیرت کنیم
🛑تنها قانونی اینجا داریم اسپم ممنوعه
لطفا اگه چیزی براتون جالب هست یا لینک مقاله و کانال میخواین داخل تودلی نقل قول بزنید
ممنون و مچکر از همگی👍🏻
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
سلام دوستان عزیز 😁❤️
بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ...
اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :))
اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ...
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
1158234ipbspy0c8q.gif
⚡ %(#042978)[321]
📣 صدااا میاااد؟ 🙈
✨ سلام🦋 اکالی هستم با طعم بامبو 😂😍
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه 💛💙💜💚❤
pichak_net-70.png
عاغا بیایید نقاشی بکشیم لذت ببریم 😍 %(#c9009a)[نقاشی با موس]م خییلی باحاله 😂
لازمم نیس حتما نقاشیاتون ذهنی باشه فقط رفقای گلم اسپم ندید اینجا خیلی ممنون❤️🌈
من نقاشیارو جمع میکنم اینجا شاید الان پستای تکراری ببینید ولی پست جدیدم میزارم شماهام از خلاقیتاتون بزارید 😎
pichak.net-46.gif
✨ @فارغ-التحصیلان-آلاء ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا⭐
✨ @دانش-آموزان-آلاء⭐
pichak.net-46.gif
1158234ipbspy0c8q.gif
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجع.......
اع اع اع😳
ببخشید
بزنیم شبکه بعدی
با سلام و درود و عرض ادب و احترام و ...
ببخشید معذرت میخوام اشتباه شد
بزنیم شبکه بعدی
بابا ولمممم کن
عاقا از سرش بپریم تهش
میخوایم با هم قرار بزاریم 🙊
_چه قراری ؟🙈
اع اع اع منحرف نشین 😁
تو این چند وقتی که معطر به عطر آلایی شدیم
هممون بلا استثنا تاپیک هایی دیدیم که خیلیا درگیرم با گوشی و مجازی
از اونجایی که توی سال کنکور آدم به سوراخ دیوار هم میخنده که درس نخونه
وقتی گوشی هست و این همه سرگرمی داخلش
خب چرا کشیده نشه سمتش
اصن گوشی طوری طراحی شده که آیکوناش تبلیغاش تم صفحات و داستان😄 شما رو جذبش کنه
....خلاصه تصمیم گرفتیم که برای جلوگیری از این امر کثیف
اهم اهم ببخشید رفت شبکه بعدی
خلاصش اینه که به خاطر اینکه کمتر بیایم مجازی و بتونیم بیشتر درس بخونیم یه کاری میکنیم
قرار میذاریم که هر که دوس داش میاد تو تاپیک مینویسه که من هم جزء این گروه میشم 🙂
و تا موقعی که طبق برنامه ریزی درسیش باید درس بخونه درس میخونه و موقعی که تایم ددلاینش فرا رسید میتونه بیاد انجمن هم سوالای درسیش رو بپرسه و هم فعالیت غیر درسی داشته باشه
پ.ن: ددلاین تایمیه که دیگه تصمیم میگیریم از اون به بعدش درس نخونیم برای جلوگیری از اهمال کاری که ذهنمون نگه تا 12 شب وقت داری وقت ددلاین بذارین دیگه از اون تایم به بعد درس نمیخونید میتونید تو نت در موردش بیشتر بدونید
اینم گفتم داخل پاکت داشته باشین کپسولی 😉
بچه سوالات درسیتون هم تو تایمی که میاین اینجا بپرسین و جداشون نکنین چه بسیار جوانانی که به هوای سوال درسی به تودلی کشیده شدند 😂😂😂
حداقل تایم برگشت رو میذاریم 9 شب
هر کی موافقه شروع کنه😊.
دعوت میکنم از:
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
و هر کسی که دوست داره
نویسنده و ایده پرداز: @Fateme-goli
تهیه کننده و کارگردان : @0Farzam0
کارگاه نویسندگی
-
فاطمه رحیمی من یک ایده ای دارم برای نوشتم داستان چرا یک دنیایی را نمی نویسید که در ان زیبایی قیمت است یعنی انسان ها به ظاهر بینی روی اوردن و ملاک برتری را در زیبایی افراد می بینند و هرکس را که معلولیت و مشکل جسمی دارد تردد می کنند نظر شما چیه به نظرم نوشته ای بلند می توانید بنویسید در قالب داستان و رمان بنویسید در این زمینه
-
arthur morgan موافقم
-
فاطمه رحیمی اره من این ایده را مناسب می دونم چون الان در دنیای ما ملاک رفتار افراد با دیگران زیبایی است نه انسانیت
-
این پست پاک شده!
-
#دل_نوشته
حال که نگاه میکنم انگار هیچ چیز سرجایش نیست همه شهر را غباری عمیق گرفته است...دستی به پنجره میکشم تا شاید کمی از غبار ها کم شود اما... نه هیچ تغییری نکرده است...
از تو چه پنهان هیچ چیزی دیگر مثل سابق نیست. من ، من نیستم. تو! اصلا نیستی اما چه بهتر که نباشی....راستش را بخواهی اصلا دلم تنگت نیست...هربار به تو فکرمیکنم چیزی جزء بی حسی مطلق دلم را نمیگیرد همان بهتر که نیستی... مگرنه اینکه تو بی من خوش تری؟ خوش باش مرا دیگر به تو راهی نیست اما کاش دیگر برنگردی من این شهر غبار آلود بی تو را خیلی میپسندم کاش که دیگر نباشی...
نگاهم را که بین مردم میچرخانم همه حس ها باهم به سمتم هجوم می آورند ناراحتی غم شادی و... همه را حس میکنم گویی تمام این حس های زنده با من حرف میزنند...
شلوغ است! خیابان را میگویم ...
چه خوب در هیچ خیابانی کنارت قدم نزده ام تا در یادم بیایی... حتی تصویرت را به یاد نمی آورم ...
راستی چهره ات چگونه بود؟!
اسمت هم از یادم میرود...
چه بهتر که نباشی...
کاش از همان اول نمی آمدی...کاش ویران نمیکردی...
اما مهم نیست حال این من قوی است این من هیچ چیزی تکانش نمیدهد حتی طوفان وجود تو... این من اینقدر استوار است که دیگر اشک هم نمی ریزد.. این من خدا را دارد.. همان خدایی که دستش را گرفت... بهتر است بگویم این من حال در آغوش خداست با من در آغوش شیطان اشتباهش نگیر... این من دیگر جانش را برای هیچکسی جزء خدایش فدا نمیکند...
کاش که برنگردی! برای خودت می گویم وگرنه در این شهر غبارآلود یک من استوار و محکم انتظار مقابله با تو را می کشد...
این من حالا خدا را دارد....تفاوت بسیار بزرگی کرده است حسش میکنی؟.... -
سلامممم
میشه منم بزارم متنامو -
منتظر نظراتون هستم
هوا گرگ و میش بود در کنار پنجره اتاقم نشسته بودم احساس خفگی میکردم انگارسدی که یک سال تمام پشت چشمانم ذخیره کرده بودم دیگر طاقت و تحمل نداشت و کهنه شده بود و در حال ترک خورده بود ولی هیچ مسئولی برای تعمیر این سد ترک خوردن نداشتند در آخر با رعشه ای که آسمان بر سرم کشید شکست و سرازیر شد. چشمانم آنقدر تار شده بود که دستان بی جان راهم به زحمت می دیدم پاهایم را به جای همدم نداشته ام در آغوش کشیدم چند ثانیه از فریاد آسمان بر سرم نگذشته بود که انگاری اوهم دلش برای تنهایم سوخت و چشمانت خاکستری اش را ترکرد . با اصابت اشکهای او بازمین سفت و سخت این روزگار بی رحم صدایی پر از آرامش ایجاد میکرد انگاری آسمان سازدهنی میزند صدای ساز دهنی آسمان باعث می شد گیرنده های فکری من با محیط سازش پیدا کنند و من لحظاتی در آرامشی و مبهم غرق شوم. آخر دلم تاب نیاورد و به طرف در حرکت کردن از خانه خارج شدم تا با اشکهای آسمان همراه شوم. گاه فکر می کردم پاهایم متعلق به من نیستن انگاری مقصد برایشان از قبل تعیین شده باشد باد می خواست مرا یاری کند و با آرامش نوازشم کند ولی اوچه می دانست با صدای خش خش برگهای پاییزی جگر سوخته ام را نمک می پاشد. به چهار راه رسیدن به خط عابر پیاده از امواج خروشان و طوفانی دلم را به ساحل گرم کودکی برد ایستادن ماشین ها پشت چراغ قرمز به من جرأت داد تا کودکی شوند و بر روی خطوط سفید لی لی بروم مثل آن زمان ها. وقتی و آن طرف خیابان رسیدن انگار امواج از ساحل بازگشت بودند و باز به طرف طوفان کشیده میشد و نگاههای سنگین را بر روی تن خستهام حس میکردم سرم را بالا بردم تا با غروری که خودم را له کرده بود بار دیگر جواب دندان شکنی به هم آنهمه نگاه بی رحم ولی نگاهی در آن جمعیت باعث خورد شدن کوه غرورم شد. چقدر شباهت بود حیف که چشمان سرد و سنگدل با آن صورت زیبا و با آن چشمها چه کرده بود.
-
به نام خدایی که عشق را در تک تک سلول هایمان جاری ساخت
عشق را در تک تک سلولهای تمامی موجودات مییابی هرکس اغراق کند که عشق وجود ندارد تنها از آرایه پارادوکس استفاده کرده است مگر می شود زندگی بدون هیچ عشقی اصلاً خندهدار است بی معنا ترین حس دنیاست گاه عشق پروانه میشود پرواز میکند بر بالای برج دلتنگی گاه عشق می شود ماهی شنا می کند در اقیانوس بی کسی گاه عشق می شود گرگی زوزه می کشد بر سر تنهایی گاه عشق میشود لاشخور به دنبال جسدهایی تعفن آور عشق می شود هرچه که تو بخواهی به هر شکلی به هر نقشی تویی مختار که عشق را چگونه هم آوا کنی با خود -
به نام تو که خدایی
1
آرزوهای کودکی مان را قاب کردیم وزدیم بر دیوارقلبمان همان آرزوهایی که درکودکی با با تمام وجود به دنبالشان بودیم شاید زندگی را هم آنقدر ساده و کودکانه میپنداشتیم شاید نمی فهمیدیم که قرار است چقدر با او بجنگیم چقدر قرار است با چماق تنهایی به دنبالمان بیفتد نمی دانستیم قرار است تمام چاشنی های تند را روانه زندگی ما کند شاید قرار است در روزی آرزو های کودکی مان را که در طاقچه دلمان خاک میخورد را برداریم و دستی بر سر و رویشان بکشیم هنگام مرور خاطرات کودکی و آرزوهای نه چندان محال؛ آن موقع شاید یکی از آنها را برگزینیم و به چاپخانه اهدافمان ببریم تا برای مان تعداد زیادی از آن را چاپ کند با دسته زیادی از برگه های چاپ شده یک آرزویمان چسب اراده را برداریم و بزنیم به تابلوی بی حوصلگی های مان
صندوقچه زندگی را برداریم و هرچه دلتنگی،افسردگی،تنهایی ،بیتابی و هرچه بغض شبانه داریم رادرونش بریزیم وقفل محکمی بر درش بزنیم
و در زیر تمام آرزوهای مان دفنش کنیم خاک انگیزه را رویش بریزیم تا هیچگاه دیگر توانایی بیرون آوردنش رانداشته باشیم حتی در بدترین شرایط. -
2
بعضی ها چه ساده دل میشکنند بی هوا سنگ های ریز و درشت را می کوبند بر قلبمان سنگهایی که به قصد نوازش به سمت دل مان می آیند و چه بی هوا می شکند دلمان اما خبر ندارند که تکه های شکسته شده قلبمان بعد از شکسته شدن تیز و برنده می شود بی رحم میشوند و تا عمق وجودشان را روزی خواهند برید همیشه بعد از سیاهی طاقت فرسا و ابری شب صبحی زیبا در راه است همیشه بعد از تنهایی ها و دلتنگی های غروب پاییزی بهاری با شکوفه های دوست داشتن و صبوری در راه است همیشه بعد از مهی غلیظ بارانی آرام بخش در راه است
شاید هم مثل هوای بهار باشد گاهی چمدان رفتن می بندد و کمی بعد دل رحم شود برای ماندن و دوباره با عصبانیت بیشتر و غرشی شدیدش چمدان به دست می شود و بار دیگر با دل رحمی تمام می بارد.
آه....
به هر حال ولی این را می دانم و یقین دارم بعد از هر چیزی قطعا اتفاقی در راه است اتفاقی که می تواند مثل سیاهی شب باشد یا میتواند همانند رنگین کمان بعد از باران باشدمیتواند عطر تندی را به خودش بزند یا حتی میتواند عطر آرامش بر خودش بزند مهم این است که آفتاب پشت ابرهای تیره و تار نمی ماند -
چشمانم را که غرق رقص دریا با آن پیراهن آبی شده بود برداشتم نگاهم را وادار کردم آرام بگیرد چشمان سرخ شده ام را روی هم فشار دادم تا مبادا دلش هوس باران کند
پاهایم بی قرار بود روی شن های ساحل زانو زدم دوست نداشتم فکرم را اینطور مشغول کار ببینم جوری که حتی وقت استراحت هم نداشته باشد تا از پشت میز کارش بلند شود و کش قوسی به خودش بدهد که بتواند بازهم سخت درگیر کارش باشد. زیراجاق دلم را یادم رفته بود خاموش کنم و وقتی به خودم آمدم که بوی سوختگی قلبم به مشامم خورد بیچاره قلبم چقدر زیبا بود قرار بود پخته شود قرار نبود بسوزد، اصلاً نمیدانم این سرکه احساس از کجا پیدایش شده که حواسم را پاک پرت خودش کرد و قلبم را اینطور سیاه کرده؛ نفس عمیقی کشیدم و از روی شنهای نم دار ساحل بلند شدم دلم هوای بچگی کرده بود بی پرواهوس کرده بود بزند به آب تا جایی که راههای هوایی دل و مغز و قلب و همه و همه را با هم بند بیاورد، با هر قدمی که به سمت دریا برمیداشتم حرفهایش پشیمانی هایش از همه بدتر گریه هایش در راهروی اداری مغزم رژه می رفت ،اما امان از دیواری که تنها یک آجرش فرو بریزد آن وقت است که دیگر آدمها اعتمادشان را از دست میدهد و به آن دیگر تکیه نمیکنند من هم آدمم نمیتوانم به یک خانه ویران شده تکیه کنم
گردنم هم در آب بود و فقط منتظر یک لغزش بودم که تمام شود و اداره افکارم تا همیشه جمعه اعلام شودبدون هیچ شنبه ترسناکی برای کارکنانش
اما همیشه التماسهای مظلومانه دلم است که این اداره را باز نگه داشته تاوان همه ضرر ها را می دهد می داند که هر بار باید خسارت بیشتری بپردازد اما از انگیزه اش از امیدش خوشم می آید تسلیم نمیشود هر بار با قدرت بیشتری التماس میکند
برای ماندن و هر بار با این جمله تکراری اش مرا گول میزند و دلم را میبرد انگاری من هم بدم نمی آینده هردفعه گولش را بخورم
دوام بیاور حتی اگر طناب طاقتت به باریکترین ریش هایش رسید حتی اگر از زمین و زمان بریدی
و هر بار برایم زمزمه می کند با آن صدای لطیف و مهربانش
مژده که ایام غم نخواهد ماند /چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
و باز هم مثل هر بار من تسلیمش میشوم با اعتراضهای همیشگی ام در گوشش میگویم:( دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم) -
fatemeh8181 بله حتما اینجا برای همه هست حتما بگذارید
-
arthur morgan بخونید وو انتقاد کنید ازشون
-
fatemeh8181 حتما انشاالله نظرم را خواهم داد
-
arthur morgan مرسی
-
-
این روزها شانه ات را کم دارم
دستانت را
اغوشت را
این روزها اواره ای در شهر غربتم
شهری بی ستاره بی ردی از گذر تو
یادت می اید مرا؟
من را ...
عشقم را ...
دیوانگی هایم را
چ زود تمام شد روزهایی دلدادگی مان...
چ زود سایه سیاه جدایی بر دلمان خیمه بست
ستاره ها را چه به یاد می اوری؟
وعده ما وقت دلتنگی تماشای ستارگان چشمک زن بود
راستش را بخواهی از وقتی که رهایم کردی اسمان نیز نامهربانان ستارگانش را از من دریغ کرده است...
کاش برگردی....
این شهر بی ستاره ب من مجال نفس کشیدن نمیدهد...
دلنوشته -
دلتنگت شده ام و باز تاوان دلتنگی مرا چشمانم پس میدهد
-
امروز قراراست به باغ کوچک انتهای قلبم سری. بزنم خاک گلدان های مهربانی را عوض کنم .آب حوض شادی را تعویض کنم .علف های هرز نا امیدی را که درمیان بوته های گل امید ریشه می دوانند را نابود کنم. آفت های کینه را که درحال خرابی نهال های گذشت بودند را از میان بردارم .در را باز کردم ووارد باغ شدم. اما.... اوضاع باغ کوچک انتهای قلبم اصلا خوب نبود انگار صاحبش پیرمردی سالخورده بوده است که دربیمارستان با خبر اعدام پسرش و شناسنامه ی دخترجوانش که مهر طلاق در آن جا خوش کرده است .مسیر ورودی باغ هیچ شباهتی به آن مسیر موفقیت قدیمی نداشت.باعلف های هرز ناامیدی فرش شده بود. گیاهان انگل به باغچه کوچک اهدافم حمله ورشده بودند همانطور که چشمانم را می چرخاندم وبه ویرانی باغ فکر میکردم چند درخت جدیدکه آنهارا به خاطر نمی اوردم نظرم را جلب کرد درختانی که ظاهرشان با درختان بائوباب تفاوتی نداشت درختانی که قامتشان به اسمان هفتم میرسید وریشه هایشان همچون تن وزنه برداری که عضله هایش بدنش را به چندین قسمت قابل شمارش تبدیل کرده بود.کم مانده بود شاخ های گوزن گونه ام ظاهر شوند درخت بائوباب
مگر اینجا اخترک است. افکارم را منظم کردم ودست به کار شدم باید باغم را نجات می دادم از این فاجعه. ارِه برقی را برداشتم واول به جان بائوباب های نشأت گرفته از امروز و فردا کردنم افتادم.بیشتر جان و انرژی ام را ستاند. بعد از اندکی استراحت شدم قاتل علف های هرز نا امیدی . با آفت کش بخشش قاتل زنجیره ای آفت ها نام گرفتم. به سراغ حوض شادی که رفتم به جای اب زلال خوشحالی غبار غم به خود گرفته بود حوض راسروسامانی بخشیدم وماهی های لبخند را روانه ی آن کردم .دراخر هم به سراغ گلدان های مهربانی رفتم و قبل از انکه جایش را به نفرت بدهند خاکشان را تعویض کردم.حال دیگر می توانستم به کلبه ی انتهای باغ بروم وچای خوش رنگی در فنجان ارزوهایم بریزم و با تکه کیکی از انگیزه خودم را میهمان کنم@سجاد-ذوالفقاری
@roghayeh-eftekhari
Yegane Dehqan
@