-
آی آدم ها
که در خانه نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در صدهزاران تست دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که تیک و تاک دائم می زند هردم
در میان انبُهی از دفتر و دستک
و اندرین دریای سرخ و سبز و رنگارنگ
جوهر خودکار رنگینش
می شود هی کم! :دی
آی آدم ها
که در تهران و علامه بساط دلگشا دارید
در شباهنگام تنهایی
یک نفر هم پشت کنکوری ــست
می کند هر لحظه جان قربان
می جَود اشعار حافظ،سعدیِ جانان
با هزاران شبنم امید
می نشیند تا سحر بیدار
چشم ها بیمار
آی آدم ها که اکنون رنگِ مهر و همدلی دارید
یک نفر از لابه لای دفتر و جزوه
می خواند شما را
تست را بلعیده در گود کبودِ مغزش و بی تابی اش افزون
التماسا یک دعایی هم دهید بیرون :دی
آی آدم ها
او ز راه علم، این کهنه جهان را باز می پاید
او که می داند
پشت این کنکور دارد می کند بیهوده جان قربان...
آی آدم ها...آی آدم ها...
#حـریـر
-
ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزادکوچ تا چند ؟! مگر می شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم ِ غربت به پرستوها دادانکه مردم نشناسند تورا غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یادعاشقی چیست ؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!
نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شادچشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک ان روز که آیینه شد از چشم افتاد
#فاضل نظری
-
بگشاد نقاب بینشانی
وین عالم بانشان چه میشدشب رفت و بماند روز مطلق
وین عقل چو پاسبان چه میشداز دیده غیب شمس تبریز
این دیده غیب دان چه میشد#مولانا
-
دیگر مگو
در سرنوشت ما
هرگز بسان خط موازی
چونان دو ریل خط قطاری که می روند
امکان آن تلاقی پاک نگاه ، نیست
باور تو می کنی
من دیده ام دو خط موازی
در نقطه ای به هم
نزدیک می شوند
نزدیک تر ، به قصد تلاقی
کنار هم
بی اعتنا به رسم توازی ، به روزگاربا باور رسیدن هنگامه وصال
تقدیر دیگری رقم زده ، نزدیک می شوند
دستان به دست هم سپرده ، ملاقات می شوند
یعنی که می شود دوباره یکی شد به روزگار
آهسته گوش کن
وقتی که خط آهنی بتواند رقم زند
رسم تلاقی و دیدار آشنا
ما نیز قادریم
آری تو شک مکن
تقدیر دست ماست
پایان سرنوشت
باید ز سر ، نوشت
در ایستگاه عشق
در یک تلاقی زیبای عاشقی
آن لحظه ی به هم رسیدن چشمان پاک ما
زیبا زمانه دیدار
-
وین همه لاف میزنیم از دهل میان تهی
«سعدی» -
خامیم بیا بسوز ما را
در آتش عشق همچو خرده
چون موسی شیر کس نگیریم
با شیر توایم خوی کرده
*مولوی *
-
تابداند که شب ما به چه سان می گذرد
درد عشقش ده
عشقش ده
و بسیارش ده -
ای شب هجران که در تو چشم من یک دم نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا ؟ -
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی -
مـَــهِ بالانِـــــشین
پــــــایـــین نـــــــظر کــــــن
#30ثانیه ی باحال:)