-
خانه ام را خراب میخواهی...
دست در دست دیگری برگرد
دست در دست دیگری برگرد..
خانه ام را خراب خواهی کرد ..! -
گوش كن!
نبضِ دلم ، زمزمه اش با تو يكيست...#مولانا
ادمین راستش من یکم شک دارم این شعر از حضرت مولانا باشه.میدونین کدوم کتابه؟خودم سرچ کردم اما این شعر میاد
نکند فکر کنی
در دل من یاد تو نیست...گوش کن "نبض دلم"
زمزمه اش با تو یکیست...%(#ff0000)[جز من اگرت عاشق و شیداست،بگو]
%(#ff0000)[ور میل دلت به جانب ماست،بگو]
%(#ff0000)[ور هیچ مرا در دل تو جاست،بگو]
%(#ff0000)[گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو!]
که اون قسمتی که قرمز کردم خب بله شعری از مولاناست طبق این لینک هم تائید میشه
نظر من اینه که یه شاعر به تضمین از شعر مولانا استفاده کرده و گمان بر این شده که این هم از شعر مولاناست
شایدم اشتباه میکنم. به هر حال کسی اطلاع دقیقی داره بگه خوبه @دانش-آموزان-آلاء -
این همه رنج کشیدیم و نمیدانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
#هوشنگ_ابتهاج
-
@دکتر-محبوبه همین شعر از زبان باغبان
او به تو خندید و تو نمی دانستی
این که او میداند
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
از پی ات تند دویدم
سیب را دست دخترکم من دیدم
غضب الود نگاهت کردم
بر دلت بغض دوید
بغض چشمت را دید
دل ودستش لرزید
سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک
و در ان دم فهمیدم
انچه تو دزدیدی سیب نبود
دل دردانه من بود که افتاد به خاک
ناگهان رفت و هنوز
سال هاست که در چشم من ارام ارام
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان
می دهد ازارم
چهره زرد و حزین دختر من هردم
می دهد دشنامم
کاش ان روز در ان باغ نبودم هرگز
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که خدای عالم
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشتمسعود قلیمرادی
-
و از زبان سیب ...
دخترک خندید
پسرک ماتش برد
که به چه دلهره ار باغچه همسایه سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش میخواست
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد
غضب الود به او غیضی کرد
این وسط من بودم
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم
بین دستان پر از دلهره یک عاشق
و لب و دندان
تشنه کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکامهر دو را بغض ربود
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت
او یقینا پی معشوق خودش می اید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئنا که پشیمان شده بر می گرددسال هاست که پوسیده ام ارام ارام
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
جسم تجزیه شد ساده ولی ذراتم
همه از ریشه غرق در این پندارند
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشتجواد نوروزی
-
ای دل پاره پارهام دیدن او است چارهام
او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکنای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو
گر نه سماع بارهای دست به نای جان مکننفخ نفخت کردهای در همه دردمیدهای
چون دم توست جان نی بینی ما فغان مکنکار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکنناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن
مولانا -
لب های سرخ و طره ی افشان که جای خود
دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود...
روز دختر مبارک -
در شب کوچک من
دلهره و ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی ؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرمفروغ فرخزاد
-
این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
شهریار