-
نوشتهشده در ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۲۱:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@m-an در
شعردانه
گفته است:
گوش كن!
نبضِ دلم ، زمزمه اش با تو يكيست...#مولانا
ادمین راستش من یکم شک دارم این شعر از حضرت مولانا باشه.میدونین کدوم کتابه؟خودم سرچ کردم اما این شعر میاد
نکند فکر کنی
در دل من یاد تو نیست...گوش کن "نبض دلم"
زمزمه اش با تو یکیست...%(#ff0000)[جز من اگرت عاشق و شیداست،بگو]
%(#ff0000)[ور میل دلت به جانب ماست،بگو]
%(#ff0000)[ور هیچ مرا در دل تو جاست،بگو]
%(#ff0000)[گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو!]
که اون قسمتی که قرمز کردم خب بله شعری از مولاناست طبق این لینک هم تائید میشه
نظر من اینه که یه شاعر به تضمین از شعر مولانا استفاده کرده و گمان بر این شده که این هم از شعر مولاناست
شایدم اشتباه میکنم. به هر حال کسی اطلاع دقیقی داره بگه خوبه @دانش-آموزان-آلاء -
نوشتهشده در ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۲۱:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
این همه رنج کشیدیم و نمیدانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
#هوشنگ_ابتهاج
-
نوشتهشده در ۱ مرداد ۱۳۹۶، ۷:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا ...
%(#9100ff)[#فاضل نظری] -
پاسخ فروغ فرخزاد به شعر حمید مصدق
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ
عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...@دکتر-محبوبه همین شعر از زبان باغبان
او به تو خندید و تو نمی دانستی
این که او میداند
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
از پی ات تند دویدم
سیب را دست دخترکم من دیدم
غضب الود نگاهت کردم
بر دلت بغض دوید
بغض چشمت را دید
دل ودستش لرزید
سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک
و در ان دم فهمیدم
انچه تو دزدیدی سیب نبود
دل دردانه من بود که افتاد به خاک
ناگهان رفت و هنوز
سال هاست که در چشم من ارام ارام
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان
می دهد ازارم
چهره زرد و حزین دختر من هردم
می دهد دشنامم
کاش ان روز در ان باغ نبودم هرگز
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که خدای عالم
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشتمسعود قلیمرادی
-
و از زبان سیب ...
دخترک خندید
پسرک ماتش برد
که به چه دلهره ار باغچه همسایه سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش میخواست
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد
غضب الود به او غیضی کرد
این وسط من بودم
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم
بین دستان پر از دلهره یک عاشق
و لب و دندان
تشنه کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکامهر دو را بغض ربود
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت
او یقینا پی معشوق خودش می اید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئنا که پشیمان شده بر می گرددسال هاست که پوسیده ام ارام ارام
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
جسم تجزیه شد ساده ولی ذراتم
همه از ریشه غرق در این پندارند
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشتجواد نوروزی
-
نوشتهشده در ۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گاه میپرسند از من : عاشقش هستی هنوز ؟!
بی تفاوت بودنم را ، گریه میریزد به هَم ...!
%(#eb2f80)[#فرامرز عرب عامری]
-
نوشتهشده در ۲ مرداد ۱۳۹۶، ۳:۵۲ آخرین ویرایش توسط Mahbube انجام شده
ای دل پاره پارهام دیدن او است چارهام
او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکنای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو
گر نه سماع بارهای دست به نای جان مکننفخ نفخت کردهای در همه دردمیدهای
چون دم توست جان نی بینی ما فغان مکنکار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکنناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن
مولانا -
نوشتهشده در ۲ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط Dr.fatemee انجام شده
لب های سرخ و طره ی افشان که جای خود
دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود...
روز دختر مبارک -
نوشتهشده در ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۶:۰۲ آخرین ویرایش توسط Dr.Saraaa انجام شده
بـرخاستن از جان و جهـان مشکل نیسـت
مشکل ز سـر ِکـویِ تـو بـرخاستـن اسـت!
%(#cc68e3)[#مـــولانا]
-
نوشتهشده در ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۷:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه
اندیشه کنم؟
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم...
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من....
سهراب. سپهری -
نوشتهشده در ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۷:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نه از مهر نه از کینه مینویسم
نه از کفر نه از دین مینویسم
دلم خون است می دانی برادر
دلم خون است از این مینویسم
*قیصر امین پور * -
در شب کوچک من
دلهره و ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی ؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرمفروغ فرخزاد
-
این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
شهریار -
نوشتهشده در ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت -
فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی
خدارا، از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید#مهدی_اخوان_ثالث
-
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلنوشتهشده در ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۱۶:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهدر سکوت شبانه ،سکوت مطلق شبانه
،وقتی که حواس انسان آرام گرفته است،
روحی جاودان،به زبان بی نام،با انسان ،
از چیزهایی،از اندیشه هایی سخن میگوید،
که میفهمی ولی نمیتوانی وصف کنی
بهومیل هرابال -
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو از کی عاشقی ؟!
این پرسش آیینه بود از من !
خودش از گریه ام فهمید
مدت هاست ...
مدت هاست ...%(#f05da2)[#فاضل نظری]