-
کم بکن این گله ، فریاد زدن ممنوع است
بین این قوم که هر کار ثوابی است ، کباب
دل دلسوخته را باد زدن ممنوع است
تیشه بر ریشه فرهاد زدن ، شیرین است
حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع است
بیـن ایـن قـــوم كه از باكـره گی تـرشیـدند
حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت
شادی از منظر این قوم ، گناهی است بزرگ
بزن آهنگ ، ولی شاد زدن ممنوع است.
-
صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو
يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو
خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو
لحظه اي باد تو را خواند که با او بروي
تو بمان تا به يقين دير شود، بعد برو
صبر کن عشق زمينگير شود، بعد برو
يا دل از ديده ي تو سير شود، بعد برو
تو اگر کوچ کني بغض خدا مي شکند
تو بمان گريه به زنجير شود، بعد برو....
-
شنیدم کتایون پفک خوار بود
دولپش گرفتار این کار بودنه دندانش آسوده میشد نه فک
ملخ سبزه میخورد او هم پفکزمانی فقط عصرها می پرید
دوتا بسته با حجم کم می خریدخریدش به تدریج شدت گرفت
چنان با پفک انس و الفت گرفتکه می خورد حتی غذا با پفک
پلو با پفک ، پیتزا با پفکسپس کاملا از غذا دور شد
مزاجش فقط با پفک جور شدمرتب پفک خوار و تبلت به دست
به بازی و این شورخواری نشستنمک در وجودش تلنبار شد
نه نم نم که یکهو نمکزار شدفشارش به آن سوتر از حد رسید
به جایی که اصلا نباید ، رسیدکبد چرب و اوضاع قلبش خراب
مری برفنا ، معده در پیچ و تابادامه دارد....
-
ار آنجا که اصلا تحرک نداشت
جهش وارتر رو به چاقی گذاشتبه ناچار کارش به درمان رسید
به جراح و ریکاورستان کشید
گرفتار صد قرص و کپسول شد
پفکدان او از دوا فول شدنمک روبی از هیکلش کار برد
انرژی و چک پول بسیار بردچه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک بادچو خواهی که روزت به بد نگذرد
نگهدار تن باش و جان و خردعلیرضا لبش
-
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشدآرایه ایهامش خیلی قشنگه
-
پيش زاهد از رندي دم مزن که نتوان گفت
با طبيب نامحرم حال درد پنهاني
مي روي و مژگانت خون خلق مي ريزد
تيز مي روي جانا ترسمت فروماني
-
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست....
-
انتـظارم ، انتظـارم ، انتظارم شـعر بــود
عاشقت بودم ،نگفتم ، احتکارم شعر بود
عشق را پنهان نمودم در دل خود روزها
شامِ تارِ روزهای اشکبارم ، شــعر بـود !
می سپارم دل به لبخندت ، قرارِ این غزل
دیر فهمیدم ، قرارِ بی قرارم … شعر بود
خواستم نفیَت کنم،عشقِ تو در دل داشتم
ماه رویم چشمهای داغدارم ، شــعر بود !
آمدی و شعر خوانِ روزهای من شدی
آمدی و از خـزانم تا بهـارم شعر بود !
خواستم کاری کنم ، اما همه بر باد رفت
بعد تو بر سنگ قبرم یادگارم شعر بود !
-
najafiali78 در شعردانه گفته است:
پيش زاهد از رندي دم مزن که نتوان گفت
با طبيب نامحرم حال درد پنهاني
مي روي و مژگانت خون خلق مي ريزد
تيز مي روي جانا ترسمت فروماني
اینو گفتی یاد این بیت افتادم
زاهد ظاهر پرست از حال ما اگاه نیست/// در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
-
Heroes_Hunter
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و ذاهد گاه هست و گاه نیست -
najafiali78 در شعردانه گفته است:
Heroes_Hunter
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و ذاهد گاه هست و گاه نیستعجب بیت زیبایی
-
شاید این شعرو خیلیاتون شنیده باشید ولی به نظرم هرچی بخونیش بازم کمه
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ... -
خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر -
پیش چشمان همه از خودم یلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما ...
سپر انداختم -
این قرارداد تاابد میان ما برقرار باد:
چشمهای من به جای دستهای تو
من به دست تو آب میدهم
تو به چشم من آبرو بده
من به چشمهای بیقرار تو قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
مادوباره سبز می شویم! -
زاهد پشمان را ذوق باده خواهد کشت
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
.
.
.
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی