-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چقدر بده بغض بی کسيت وقت مستی....
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کم بکن این گله ، فریاد زدن ممنوع است
بین این قوم که هر کار ثوابی است ، کباب
دل دلسوخته را باد زدن ممنوع است
تیشه بر ریشه فرهاد زدن ، شیرین است
حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع است
بیـن ایـن قـــوم كه از باكـره گی تـرشیـدند
حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت
شادی از منظر این قوم ، گناهی است بزرگ
بزن آهنگ ، ولی شاد زدن ممنوع است.
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو
يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو
خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو
لحظه اي باد تو را خواند که با او بروي
تو بمان تا به يقين دير شود، بعد برو
صبر کن عشق زمينگير شود، بعد برو
يا دل از ديده ي تو سير شود، بعد برو
تو اگر کوچ کني بغض خدا مي شکند
تو بمان گريه به زنجير شود، بعد برو....
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۲۰:۴۱ آخرین ویرایش توسط romisa انجام شده
شنیدم کتایون پفک خوار بود
دولپش گرفتار این کار بودنه دندانش آسوده میشد نه فک
ملخ سبزه میخورد او هم پفکزمانی فقط عصرها می پرید
دوتا بسته با حجم کم می خریدخریدش به تدریج شدت گرفت
چنان با پفک انس و الفت گرفتکه می خورد حتی غذا با پفک
پلو با پفک ، پیتزا با پفکسپس کاملا از غذا دور شد
مزاجش فقط با پفک جور شدمرتب پفک خوار و تبلت به دست
به بازی و این شورخواری نشستنمک در وجودش تلنبار شد
نه نم نم که یکهو نمکزار شدفشارش به آن سوتر از حد رسید
به جایی که اصلا نباید ، رسیدکبد چرب و اوضاع قلبش خراب
مری برفنا ، معده در پیچ و تابادامه دارد....
-
نوشتهشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۲۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ار آنجا که اصلا تحرک نداشت
جهش وارتر رو به چاقی گذاشتبه ناچار کارش به درمان رسید
به جراح و ریکاورستان کشید
گرفتار صد قرص و کپسول شد
پفکدان او از دوا فول شدنمک روبی از هیکلش کار برد
انرژی و چک پول بسیار بردچه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک بادچو خواهی که روزت به بد نگذرد
نگهدار تن باش و جان و خردعلیرضا لبش
-
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۸:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشدآرایه ایهامش خیلی قشنگه
-
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پيش زاهد از رندي دم مزن که نتوان گفت
با طبيب نامحرم حال درد پنهاني
مي روي و مژگانت خون خلق مي ريزد
تيز مي روي جانا ترسمت فروماني
-
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست....
-
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
انتـظارم ، انتظـارم ، انتظارم شـعر بــود
عاشقت بودم ،نگفتم ، احتکارم شعر بود
عشق را پنهان نمودم در دل خود روزها
شامِ تارِ روزهای اشکبارم ، شــعر بـود !
می سپارم دل به لبخندت ، قرارِ این غزل
دیر فهمیدم ، قرارِ بی قرارم … شعر بود
خواستم نفیَت کنم،عشقِ تو در دل داشتم
ماه رویم چشمهای داغدارم ، شــعر بود !
آمدی و شعر خوانِ روزهای من شدی
آمدی و از خـزانم تا بهـارم شعر بود !
خواستم کاری کنم ، اما همه بر باد رفت
بعد تو بر سنگ قبرم یادگارم شعر بود !
-
انتـظارم ، انتظـارم ، انتظارم شـعر بــود
عاشقت بودم ،نگفتم ، احتکارم شعر بود
عشق را پنهان نمودم در دل خود روزها
شامِ تارِ روزهای اشکبارم ، شــعر بـود !
می سپارم دل به لبخندت ، قرارِ این غزل
دیر فهمیدم ، قرارِ بی قرارم … شعر بود
خواستم نفیَت کنم،عشقِ تو در دل داشتم
ماه رویم چشمهای داغدارم ، شــعر بود !
آمدی و شعر خوانِ روزهای من شدی
آمدی و از خـزانم تا بهـارم شعر بود !
خواستم کاری کنم ، اما همه بر باد رفت
بعد تو بر سنگ قبرم یادگارم شعر بود !
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@faezeh-r عالی بود
-
پيش زاهد از رندي دم مزن که نتوان گفت
با طبيب نامحرم حال درد پنهاني
مي روي و مژگانت خون خلق مي ريزد
تيز مي روي جانا ترسمت فروماني
خیرین کوچک دریا دلنوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهnajafiali78 در
شعردانه
گفته است:
پيش زاهد از رندي دم مزن که نتوان گفت
با طبيب نامحرم حال درد پنهاني
مي روي و مژگانت خون خلق مي ريزد
تيز مي روي جانا ترسمت فروماني
اینو گفتی یاد این بیت افتادم
زاهد ظاهر پرست از حال ما اگاه نیست/// در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
-
najafiali78 در
شعردانه
گفته است:
پيش زاهد از رندي دم مزن که نتوان گفت
با طبيب نامحرم حال درد پنهاني
مي روي و مژگانت خون خلق مي ريزد
تيز مي روي جانا ترسمت فروماني
اینو گفتی یاد این بیت افتادم
زاهد ظاهر پرست از حال ما اگاه نیست/// در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهHeroes_Hunter
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و ذاهد گاه هست و گاه نیست -
Heroes_Hunter
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و ذاهد گاه هست و گاه نیستنوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهnajafiali78 در
شعردانه
گفته است:
Heroes_Hunter
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و ذاهد گاه هست و گاه نیستعجب بیت زیبایی
-
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۴:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاید این شعرو خیلیاتون شنیده باشید ولی به نظرم هرچی بخونیش بازم کمه
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ... -
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۵:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هر که را دور کنی دور و برت می آید !
از محبت چه بلاها به سرت می آید
بنشینی دم در کوچه قرق خواهد شد
بروی جمعیتی پشت سرت می آید
تا که در دسترسی از تو همه بی خبرند...
تا کمی دور شوی هی خبرت می آید !
-
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۷:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر -
نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۷:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پیش چشمان همه از خودم یلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما ...
سپر انداختم -
این قرارداد تاابد میان ما برقرار باد:
چشمهای من به جای دستهای تو
من به دست تو آب میدهم
تو به چشم من آبرو بده
من به چشمهای بیقرار تو قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
مادوباره سبز می شویم! -
این قرارداد تاابد میان ما برقرار باد:
چشمهای من به جای دستهای تو
من به دست تو آب میدهم
تو به چشم من آبرو بده
من به چشمهای بیقرار تو قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
مادوباره سبز می شویم!نوشتهشده در ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۷:۳۸ آخرین ویرایش توسط najafiali78 انجام شدهshima31
بهار آبرویم صد خزان خجلت به بر داردسبز شدن در مزاجم نیست رنگ زرد رامانم