-
هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا بیزار
زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار
اگر چه میگذریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر، من از شما بیزار
به مسجد آمدم و نا امید برگشتم
دل از مشاهدهی تلخی ریا بیزار
صدای قاری و گلدستههای پژمرده
اذان مرده و دلهای از خدا بیزار
به خانهام بروم؟! خانه از سکوت پر است
سکوت میکند از زندگی مرا بیزار
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار -
هوا بارانی است و فصل پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آمده ابری که انگار
شد ه از داغ تابستانه سر ریز
هوای مدرسه بوی الفبا
صدای زنگ اول محکم و تیز
جزای خنده های بی مجوز
و شادیها و تفریحات ناچیز
برای نوجوانی ها ی ما بود
فرود خشم و تهمت های یکریز
رسیده اول مهر و درونم
پر است از لحظه های خاطرانگیز
کلاس درس خالی مانده از تو
من و گلهای پزمرده سرمیز
هوا پاییزی و بارانی ام من
درون خشم خود زندانی ام من
چه فردای خوشی را خواب دیدیم
تمام نقشه ها بر آب دیدیم
چه دورانی چه رویای عبوری
چه جستن ها به دنبال ظهوری
من و تو نسل بی پرواز بودیم
اسیر پنجه های باز بودیم
همان بازی که با تیغ سر انگشت
به پیش چشمهای من تو را کشت
تمام آرزو ها را فنا کرد
دو دست دوستیمان را جدا کرد
تو جام شوکران را سر کشیدی
به ناگه از کنارم پر کشیدی
به دانه دانه اشک مادرانه
به آن اندیشه های جاودانه
به قطره قطره خون عشق سوگند
به سوز سینه های مانده در بند
دلم صد پاره شد بر خاک افتاد
به قلبم از غمت صد چاک افتاد
بگو ـ بگو آنچا که رفتی شاد هستی؟
در آن سوی حیات آزاد هستی؟
هوای نوجوانی خاطرت هست؟
هنوزم عشق میهن در سرت هست؟
بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست ؟
تبر تقدیر سرو و سبزه ای نیست ؟
کسی دزد شعورت نیست آنجا؟
تجاوز به غرورت نیست آنجا؟
خبر از گورهای بی نشان هست ؟
صدای زجه های مادران هست؟
بخوا ن همدرد من هم نسل و همراه
بخوان شعر مرا با حسرت و آه
دوباره اول مهر است و پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی که خالی مانده از تو
و گلهایی که پژمرده سر میز
-هیلا صدیقی-
-
به درمانم نمی کوشی؛
نمی دانی مـــگر دردم؟!
|حافظ| -
احسان نوروزی کیوی بچه های تجربی راه ابریشم تجربی دانش آموزان آلاء راه ابریشمی ها-شیمی راه ابریشمی ها-زیست راه ابریشمی ها-فیزیک کازرانیان راه ابریشمی ها-ریاضی تجربی
من کجا، چشمانت رنگینت کجا
من مانده ام اینجا ولی، دلدار کجا
منتظر، چشمم به راه کی میرسی
من کجا، دیدار آن جانان کجا
شاعر: خودم -
احسان نوروزی کیوی بچه های تجربی راه ابریشم تجربی دانش آموزان آلاء راه ابریشمی ها-شیمی راه ابریشمی ها-زیست راه ابریشمی ها-فیزیک کازرانیان راه ابریشمی ها-ریاضی تجربیreplied to Succinate on آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شوهم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شورو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شوباید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شوآن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شوچون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شوتو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شواندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شوقفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شوبنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شوگوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شوگر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شوتا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شوشکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شویک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شوای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بیچانه شو بیچانه شو/مولانا/
-
احسان نوروزی کیوی بچه های تجربی راه ابریشم تجربی دانش آموزان آلاء راه ابریشمی ها-شیمی راه ابریشمی ها-زیست راه ابریشمی ها-فیزیک کازرانیان راه ابریشمی ها-ریاضی تجربی
یک دل دارم و صدها سودا
یارا تو نکن این چنین بد با ما
دلم از عشق تو آتش شده است
رویاست که مدارا بکنی، تو با ما
|خودم| -
جـان بـه دیـدار «تـو»
یک روز فـدا خواهم کـرد ..️
#سعدی