-
بگشای نقاب از رخ و بنمای جمالت
تا فاش شود آنچه همه در پی آنندمائیم و یکی خرقه تزویر و دگر هیچ
در دام ریا بسته به زنجیر و دگر هیچگر نداری سر عشاق و نداری ره عشق
سر خود گیر و ره عشق به رهوار سپار...جز تو در محفل دلسوختگان ذکری نیست...
امام خمینی
-
كه گُناهِ دگَران
بَر تو نَخواهند نِوشت
من اَگر نيكَم و گَر بَد
تو برو خود را باش...!•حافظ
-
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
-
نکند فکر کنی در دلِ من یادِ تو نیست
گوش كن!
نبضِ دلم زمزمه اش با تو یکیست
• مولانا -
پفک نخور شور بشی
یه وقت ازم دور بشی
لیمو نخور ترش بکنی
منو فراموش بکنی
ادامس بخور تا باد کنی
منو همیشه یاد کنی
=)) -
عشق من کودک بمان دنیا مداد رنگی است
بهترین نقاش باشی باز رنگت میکند#شاملو
-
نان را هوا را
روشنی را،بهار را
از من بگیر
اما خندهات را هرگز!
تا چشم از دنیا نبندمRefuse-moi le pain
L’air l’aube le printemps
Mais ton rire jamais
Car alors j’en mourrais -
رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیستخدا کسی است که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیستبه عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیستبه فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیستدل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیستفاضل نظری
پ.ن: امروز ظهر اتفاقی این شعرو خوندم و خیلی به دلم نشست اومدم سریع پایینش ببینم شاعر کیه که هم اسم شاعرو دیدم یادت افتادم
zeinab dehghani اولین بار که درباره شاعر شنیدم از تو بود -
ساقیا زان می دیرینه بده جامی چند
که زیک جرعه ی آن پخته شود خامی چندگوش دل باز کن ای عاشق مشتاق که باز
دارم از جانب جانان به تو پیغامی چندهمّتی کُن که به جانان رسی ای جان عزیز
گر برون زین تن خاکی بنهی گامی چندلذت عمر خضر یابم و فیض شب قدر
با رخ و زلف تو گر صبح کنم شامی چندبا خضر تا چه کند رنج حیات ابدی
کشت ما را غم بیهوده ی ایامی چندشد زکیفیت چشمان تو ما را معلوم
که همه عمر توان ساخت به بادامی چندگرد خال سیهت زلف بخم دانی چیست؟
گرد یک دانه بگسترده قضا دامی چندپی صید دل آشفته ی من از هر سو
دامی از طرّه بگسترده دل آرامی چندآدمی زاده پی دنیای فانی نرود
زانکه این مزرعه وقف است به انعامی چنداین عجب با که توان گفت که ما گردیدیم
نیک نام از شرف دولت بد نامی چندچشم دارد به دم مرگ وصف حشر «محیط»
کز کرم * ساقی کوثر * دهدش جامی چندمحیط قمی
هفت شهر عشق
مختوم به مدح حضرت ساقی کوثر حیدر صفدر علیه السلام
پ.ن: اینم منو یاد شما دوتا و اون پست ساقی انداخت ^_^
@kosar-mortazavi @Saghi-Mortazavi -
@mitra-ism-rahmani در شعردانه گفته است:
این نمکدان خدا جنس عجیبی دارد
هرچقدر میشکنیم باز نمک ها دارد !
اسم شاعر یادم نیست/:
علی شهابی
-
گرچه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر
درد او هرشب خبر گیرد؛ ز سرتا پای ما..!
|صائب| -
برایت ماه من امشب ، انار جان کنم دانه "
ترک برداشت قلب من ، ز سحر چال و آن چانهنمی داند کسی رازم، دلم غمگین و بیچاره
مداوایی نمی بینم، به جز رفتن به میخانه"دمی با غم به سر بردن، جهان یک سر نمی ارزد"
بگو دیگر چه میخواهی، بیا این دام و این دانهمن سرگشته و حیران، به پایت گشته ام گریان
نمک گیرم نخواهی شد، بمان قدری در این خانه"شراب تلخ میخواهم، که مرد افکن بود زورش "
بنوشان جرعه ای از آن لب و دندان، به پیمانهمن از جادوی الفاظت، و شعرت، بارها خواندم
که مردی اینچنین عاشق، نخواهم یاف دردانه"کنار آب و پای بید و طبع شعر و یار خوش"
نخواهم داد یک لحظه، از این حالم به بیگانهنمی یابی نشان عقل در کارم، که چون پرزد
برو واعظ نخواهد شد، دگر او سوی کاشانه"الا ای دولت طالع که قدر وقت میدانی"
بیا بنشین کنار من، بزن تکیه به این شانهنمی بینی خطا از من ، دمی با من مدارا کن
اگر خواهی بکش اما، بگیر آن بوسه دزدانه"بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم"
و شب را تا سحرگاهان،بیامیزیم جانانهمیان بازوان خود، به بندم کن به آسانی
من این بند و گرفتاری، کشم بر دیده مستانه"صلاح از ما چه می جویی ، که مستان را صلا گفتیم"
مگو زاهد نمی گیرد، به گوشم پند رندانهتو با من نکته ها خوانی، من و او راز ها داریم
تو گویی ترک عشرت کن، من او خواهم غریبانه"الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور"
زلیخایت بیاد آور ، که شد مجنون و دیوانه ...
#راضیه_اقدسی