-
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
مولانا
-
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد“سعدی شیرازی”
-
گفتم ز کار برد مرا خنده کردنت
خندید و گفت من به تو کاری نداشتم...• وحشی بافقی
-
تـو میروی %(#787878)[و دِل زِ دسـتـ] %(#a1a1a1)[میرود]
مَـرو که باتو %(#787878)[هرچـه هستـ] %(#a1a1a1)[میرود]
ابتهاج... -
•وصیت همین است جان برادر
که اوقات ضایع مکن تا توانی•صدف وار باید زبان درکشیدن
که وقتی که حاجت بود در چکانی•همه عمر تلخی کشیدهست سعدی
که نامش برآمد به شیرین زبانی -
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود -
یا حسین ابن علی
خون گرمِ تو هنوز
از زمین میجوشد
هر کجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمهی خون مینوشد
کربلایی است دلم:
سرِ حق بر نیزه است
خیل آزادگی
آواره صحرای ستم
از
سیهکاری شمران و یزیدان
فریاد
یا حسین ابن علی
همتت
همره حق جویان
باد!
سایه -
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم...• سعدی
-
@sania-Andiravan
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ،
ﺩﻝ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ،
ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ،
ﺗﻮ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ، ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ -
خسته ام، خسته تر از مرغ پر و بال شکسته
خسته ام، خسته تر از قامت مینای شکسته