-
من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم
چشمه آرزو های من و تو جاری است
ابرهای دلمان پربارند
کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا
دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها
روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز
من و تو می دانیم
زندگی در گذر است
همچو آواز قناری در باغ
من و تو می دانیم
زندگی آوازی است که به جان ها جاری است
زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است
زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو
زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری
زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی
زندگی خواب خوش کودک احساس من است
زندگی بغض دل توست به هنگام سحر
زندگی قطره اشکی است فروریخته بر گونه تو
زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ
زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی
زندگی یک رویاست که به خوابش بینی
زندگی دست نوازشگر توست
زندگی دلهره و ترس درون دل توست
زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی
زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی یک سفر است
زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال
زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی
زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری
زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی
زندگی منظره است، باران است
زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب
زندگی چرخش یک قاصدک است
زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو
زندگی خاطره است
زندگی دیروز است
زندگی امروز است
زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو
زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق
زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز
زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست
زندگی یک حرف است، یک کلمه
زندگی شیرین است
زندگی تلخی نیست
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم
زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است
من و تو می دانیم
زندگی آمدن است
زندگی بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است
زندگی شیرین است
زندگی نورانی است
زندگی هلهله و مستی و شور
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی گرچه گهی زیبا نیست
یا که تلخ است و دگر گیرا نیست
رسم این قصه همین است و همه می دانیم
که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم
زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است
نغمه و ترانه و آواز است
بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت
زندگی زیبا است
من و تو می دانیم
اشک و لبخند همه زندگی است
ناله و آه و فغان زندگی است
آمدن زندگی است
بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است
رفتن و نیست شدن زندگی است
این همه زندگی است
من و تو می دانیم
زندگی، زندگی است...سهراب سپهری
-
حاضرم از لب تو لفظ برادر شنوم
گرچه تلخ است ولی هرچه بخواهد جانم
لعبت -
کوه ها با همند و تنهایند
همچو ما با همان تنهایان
شاملو -
میروم از خود بُرون
شاید که پیش آید کسی ..- صائب
-
هر کس بد ما به خلق گوید....
ما سینه ز غم نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم -
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیمترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم .. -
ای ماه شب افروز شبستان افروز ..
-
این تن اگر کم تَنَدی راه دلم کم زَنَدی
راه شدی تا نَبُدی این همه گفتار مرا ..
(مولانا)
-
نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز
خواهی بکشم به هجر و خواهی بنوازور بگریزم ز دستت ای مایهٔ ناز
هر جا که روم پیش تو میآیم باز ..(سعدی)
-
در گوشه ای خلوت
در اِنـزوا
باید کناره گرفت
و بی هیاهو زندگی کرد -
کس نفهمد معنیِ ما، مصرع پیچیدهایم
|•_•|
-
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامهرسان من توستگوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توستروزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توستگرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همهجا زمزمه عشق نهان من و توستگو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توستاین همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توستنقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توستسایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست -
- کاینهمهزخمنهانهستومجالِآهنیست'!
#حافظ
-
دلتنگتر از عاشقِ بیصبر کجاست؟!
#مولانا -
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی '!
#سعدی -
ظاهرِ شیرین نمیپوشد نهانِ تلخ را '!
#طالبآملی -
ز خاطرها فراموشم، سبکبار اینچنین باید '!
#بیدلدهلوی -
از یاد تو برنداشتم دست هنوز'!
#شهریار -
که مرا طاقتِ نادیدنِ دیدارِ تو نیست'!
#سعدی
- توچناندردلمنرفتهکهجاندربدنی'!
#سعدی
-
تویی آنکه در برِ من تهی از من است؛ جایت!
#بیدلدهلوی -
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟
#مولانا -
که سوزِ عشق سخنهای دلنواز آرَد'!
#سعدی -
هیچکس کاش نباشد نگهش بر راهی '!
#صائبتبریزی -
غیرِ رویت هر چه بینم نورِ چشمم کم شود'!
#مولانا -
تو خود بهانهی خویشی! پیِ بهانه مگرد '!
#هوشنگابتهاج -
پریشان خاطریم اما توانِ ایستادن هست'!
#مرتضیلطفی -
دست و پا گم کردهی شوقِ تماشای توام'!
#بیدلدهلوی -
خوشا چشمی که خواند حرف دل را '!
#امیرخسرودهلوی -
ناگهان حوصله از دست دل افتاد شکست '!
#امیراخوان -
دلم در دست او گیر است، خودم از دست او دلگیر'!
#حسینمنزوی -
باعث رنجش ما یک سخن سرد بس است '!
#صائبتبریزی -
اكنون تو ز من دل زدهای، من ز تو دلتنگ '!
#فاضلنظری -
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده '!
#مجیدتال -
نیست از کس شکوه ام از خود زیان آید مرا '!
#فیضکاشانی -
غربت کسی نباش که تو را وطن دیده '!
#محموددرویش
(شاید بعضی هاش شعر نباشه نمیدونم ولی برای یه مصراع زیباست...)
- کاینهمهزخمنهانهستومجالِآهنیست'!
-
تموم آدمارو بعد تو بخشیدم
همه رو بخشیدم اما تورو نه
دلیل دردامو بعد تو فهمیدم
همه رو فهمیدم اما تورو نه -
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند، شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم.....فروغ فرخزاد
-
صبح امروزکسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی !
گفتمش در پاسخ : تو چقدر حساسی ؛
تن من گر تنهاست، دل من با دلهاست،
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من ، قلبشان منزل من…!
صافی آب مرا یادتو انداخت،رفیق!
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ
تنت گرم
دعایت با من...#سهراب_سپهری
هرچند دلایلم برای ادامه زندگی ته کشیده ولی اشعار اونا بهمون میگن هنوز هم انسان هایی وجود دارن که ذره ای احساس در وجودشون هست -
گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد
نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشویگاهی انگارضروری ست بِگندی درخود
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی!گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی، راهی صحرا بشوی..گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی
آخرقصه هم آغوش زلیخا بشوی...#فروغ_فرخزاد
-
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود
زندگی ،عشق ،اسارت همه بی معنا بود ...