-
@Deleted-Account0
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو. ، این چه نگاه کردن است -
ramses kabir
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است -
تو همان شرری که خرمن جان من بسوزی
تو که با نگهی به جان من شعله برفروزی
-
@Deleted-Account0
یاری حق را طلب کردیم نه دلداری ز حق
او که خود هم جان و هم اموالِمان را می برد
لعبت -
ramses kabir
دوستت دارم ولی میترسم از رسوا شدن
هرچه از زیباییت گفتند حاشا میکنم -
در چشم مست تو امید خواب می بینم
تو خوش بخفت که ما را قرار خفتن نیستبدیدن از تو قناعت نمیتوانم کرد
حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیست !(همچنان سعدی، البته این شعر با ز شروع میشد و من اینجا برا مشاعره در گذاشتم:])
-
@Deleted-Account0
تا نگاهِ آسمان کردم ندیدم ماه را
جست و جو کرده،بدیدم در دلم بِنشَسته استحدِ دلتنگی دل بی تو،نهایت می شود
در نقاط بی تو حتی یاد تو پیوسته است
لعبت -
ramses kabir
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی -
ramses kabir
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ -
چو دولت خواهد آمد بندهای را
همه بیگانگانش خویش گردندچو برگردید روز نیکبختی
در و دیوار بر وی نیش گردند(سعدی)
-
@Deleted-Account0
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی -
@Deleted-Account0
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من ، تکیه برا این جهان مکن(مشکلی نمیبینم:| )
-
@Deleted-Account0
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم( بله:) )