-
Ainoor
مرکب از بهر راحتی باشد
بنده از اسب خویش در رنجستگوشت قطعا بر استخوانش نیست
راست خواهی چو اسب شطرنجست !(سعدی)
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Deleted-Account0
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو. ، این چه نگاه کردن است -
@Deleted-Account0
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو. ، این چه نگاه کردن استنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۴ آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شدهAinoor
تا نگاهِ آسِمان کردم ندیدم ماه را
جست و جو کردم، بدیدم در دلم بِنشسته ای:))
لعبت -
Ainoor
تا نگاهِ آسِمان کردم ندیدم ماه را
جست و جو کردم، بدیدم در دلم بِنشسته ای:))
لعبتنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است -
ramses kabir
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر استنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شدهAinoor
توبه کردم که دگر دم نزنم از دلُ من
دیدمت اینک تمام توبه ام بِشکسته است...
لعبت -
@Deleted-Account0
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو. ، این چه نگاه کردن استنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۹ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شدهتو همان شرری که خرمن جان من بسوزی
تو که با نگهی به جان من شعله برفروزی
-
تو همان شرری که خرمن جان من بسوزی
تو که با نگهی به جان من شعله برفروزی
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Deleted-Account0
یاری حق را طلب کردیم نه دلداری ز حق
او که خود هم جان و هم اموالِمان را می برد
لعبت -
@Deleted-Account0
یاری حق را طلب کردیم نه دلداری ز حق
او که خود هم جان و هم اموالِمان را می برد
لعبتنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir
دوستت دارم ولی میترسم از رسوا شدن
هرچه از زیباییت گفتند حاشا میکنم -
@Deleted-Account0
یاری حق را طلب کردیم نه دلداری ز حق
او که خود هم جان و هم اموالِمان را می برد
لعبتنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شدهدر چشم مست تو امید خواب می بینم
تو خوش بخفت که ما را قرار خفتن نیستبدیدن از تو قناعت نمیتوانم کرد
حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیست !(همچنان سعدی، البته این شعر با ز شروع میشد و من اینجا برا مشاعره در گذاشتم:])
-
در چشم مست تو امید خواب می بینم
تو خوش بخفت که ما را قرار خفتن نیستبدیدن از تو قناعت نمیتوانم کرد
حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیست !(همچنان سعدی، البته این شعر با ز شروع میشد و من اینجا برا مشاعره در گذاشتم:])
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شده@Deleted-Account0
تا نگاهِ آسمان کردم ندیدم ماه را
جست و جو کرده،بدیدم در دلم بِنشَسته استحدِ دلتنگی دل بی تو،نهایت می شود
در نقاط بی تو حتی یاد تو پیوسته است
لعبت -
@Deleted-Account0
تا نگاهِ آسمان کردم ندیدم ماه را
جست و جو کرده،بدیدم در دلم بِنشَسته استحدِ دلتنگی دل بی تو،نهایت می شود
در نقاط بی تو حتی یاد تو پیوسته است
لعبتنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی -
ramses kabir
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستینوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۴۰ آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شدهAinoor
یادِ سرخیِ لبت آبیِ چشمانم برد
در مصافَت باخت این دل هرچه شهراورد بود
لعبت -
Ainoor
یادِ سرخیِ لبت آبیِ چشمانم برد
در مصافَت باخت این دل هرچه شهراورد بود
لعبتنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ -
ramses kabir
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچنوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهچو دولت خواهد آمد بندهای را
همه بیگانگانش خویش گردندچو برگردید روز نیکبختی
در و دیوار بر وی نیش گردند(سعدی)
-
چو دولت خواهد آمد بندهای را
همه بیگانگانش خویش گردندچو برگردید روز نیکبختی
در و دیوار بر وی نیش گردند(سعدی)
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Deleted-Account0
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی -
@Deleted-Account0
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منینوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۰۴ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شدهAinoor
یار ما دلدار ما عالم اسرار ما
یوسف دیدار ما رونق بازار ماگر در آتش با توایم نور گردد نار ما
ور به جنت بی تو ایم نار شد انوار ما
(مولانا)
(وا چه شعرا میفرستید:[ ) -
Ainoor
یار ما دلدار ما عالم اسرار ما
یوسف دیدار ما رونق بازار ماگر در آتش با توایم نور گردد نار ما
ور به جنت بی تو ایم نار شد انوار ما
(مولانا)
(وا چه شعرا میفرستید:[ )نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۱۹ آخرین ویرایش توسط Ainoor انجام شده@Deleted-Account0
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من ، تکیه برا این جهان مکن(مشکلی نمیبینم:| )
-
@Deleted-Account0
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من ، تکیه برا این جهان مکن(مشکلی نمیبینم:| )
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۲۲ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شدهAinoor
ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم(بله ،درست می بینید:])
-
Ainoor
ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم(بله ،درست می بینید:])
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Deleted-Account0
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم( بله:) )
-
@Deleted-Account0
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم( بله:) )
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۴:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAinoor
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیمعیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
(حافظ) -
@Deleted-Account0
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم( بله:) )
نوشتهشده در ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۴:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAinoor می رسد روزی که بی هم میشویم
یک به یک از جمع هم کم میشویم