-
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH از عشق من بهر سو در شهر گفتگوییست
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارددال و لام هر دو نشانِ دل به یغما برده اند
دل،مده دالی که یادِ دل مرا آشفته کرد
م.ر(ل) -
ramses kabir وعده وصلم بمحشر میدهد در زیر تیغ
میکشد اما ز لطف امیدوارم میکشد -
ramses kabir دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو -
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بووای از آن روز که عاشق بشود من معشوق
پدری از او درارَم که خدا میداند -
ramses kabir در بزم می پرستان میداد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پسته -
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در بزم می پرستان میداد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پستههرچه دل بود که یک باره به یغما برده است
《دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمش》
م.ر(ل) -
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟ -
Kosar A003 شد مملکت خراب ز بی نظمی نظام/وز ظلم و جور لشکریان کشوری نماند
-
parisa khany در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم -
Kosar A003 مرد عاشق چون بود در عشق زار/کی خبر یابد ز عیب چشم یار
-
parisa khany راستان رستهاند روزشمار
سعی کن تا از ان شمار شوی -
Kosar A003 یکی را ز گردون دهد بارگاه/یکی را ز کیوان درآرد به چاه
-
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟شاهی و خدایی و ثنایی و رضایی
ای دل به فدایت که خدایی و خدایی
من در دلِ این محملِ جانانه ی چشمت
جانانه نشستم که سزایی و سزایی
م.ر(ل)
اول اسم
و اول نام خانوادگی بنده است -
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟شاهی و خدایی و ثنایی و رضایی
ای دل به فدایت که خدایی و خدایی
من در دلِ این محملِ جانانه ی چشمت
جانانه نشستم که سزایی و سزایی
م.ر(ل)
اول اسم
و اول نام خانوادگی بنده استیک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چنــد در این عهد خریدار ندارد
-
parisa khany
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد -
parisa khany
در شبی پر ستاره و آرام دختری در عذاب می میرد
دختری در عذاب تنهایی غرق در التهاب می میرد -
parisa khany
دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت
بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت