هرچی تودلته بریز بیرون7

[ramses kabir]

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

یارا که مرا هردم باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من جانم چه به ایمان است؟
م.ر(ل)

[SEPEHR ALIZADEH]

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

يا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)

من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستم

[Miss.Joker]

ramses kabir در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

یارا که مرا هردم باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من جانم چه به ایمان است؟
م.ر(ل)

چه جذاب بود

[Miss.Joker]

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

يا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)

من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستم

ميشوند از سرد مهري دوستان از هم جدا
برگ هارا ميکند باد خزان از هم جدا

[SEPEHR ALIZADEH]

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

يا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)

من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستم

ميشوند از سرد مهري دوستان از هم جدا
برگ هارا ميکند باد خزان از هم جدا

وقتی نقطه ضعف بدی دست مردم (:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من بیچاره زدند

[ramses kabir]

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

يا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)

من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستم

من بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)

[ramses kabir]

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

ramses kabir در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

یارا که مرا هردم باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من جانم چه به ایمان است؟
م.ر(ل)

چه جذاب بود

چشماتون قشنگ میبینه:/

[SEPEHR ALIZADEH]

ramses kabir در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

يا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)

من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستم

من بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)

ما نور ببینیم نه فقط چشم نداریم
بر آن، که مضافش، تو شرر بر تن مارا

[ramses kabir]

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

ramses kabir در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

@miss-joker در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:

تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخ

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست

تو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت

تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد

دست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

دندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟

یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟

تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را

ای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی

يا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)

من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستم

من بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)

ما نور ببینیم نه فقط چشم نداریم
بر آن، که مضافش، تو شرر بر تن مارا

ار نظری به من کنی ماه و قمر به سر نهم
ای همه آرزویِ من، این دلِ من فدایِ تو
م.ر(ل)

[Kosar A003]

SEPEHR ALIZADEH از عشق من بهر سو در شهر گفتگوییست
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد

[ramses kabir]

Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:

SEPEHR ALIZADEH از عشق من بهر سو در شهر گفتگوییست
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد

دال و لام هر دو نشانِ دل به یغما برده اند
دل،مده دالی که یادِ دل مرا آشفته کرد
م.ر(ل)

[Kosar A003]

ramses kabir وعده وصلم بمحشر میدهد در زیر تیغ
میکشد اما ز لطف امیدوارم میکشد

[Kosar A003]

ramses kabir دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

[ramses kabir]

Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:

ramses kabir دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

وای از آن روز که عاشق بشود من معشوق
پدری از او درارَم که خدا میداند

[Kosar A003]

ramses kabir در بزم می پرستان می‌داد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پسته

[ramses kabir]

Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:

ramses kabir در بزم می پرستان می‌داد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پسته

هرچه دل بود که یک باره به یغما برده است
《دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمش》
م.ر(ل)

[Kosar A003]

ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟

[parisa___]

Kosar A003 شد مملکت خراب ز بی نظمی نظام/وز ظلم و جور لشکریان کشوری نماند

[Kosar A003]

@parisa-khany در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

[parisa___]

Kosar A003 مرد عاشق چون بود در عشق زار/کی خبر یابد ز عیب چشم یار