-
ramses kabir در بزم می پرستان میداد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پسته -
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در بزم می پرستان میداد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پستههرچه دل بود که یک باره به یغما برده است
《دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمش》
م.ر(ل) -
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟ -
Kosar A003 شد مملکت خراب ز بی نظمی نظام/وز ظلم و جور لشکریان کشوری نماند
-
parisa khany در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم -
Kosar A003 مرد عاشق چون بود در عشق زار/کی خبر یابد ز عیب چشم یار
-
parisa khany راستان رستهاند روزشمار
سعی کن تا از ان شمار شوی -
Kosar A003 یکی را ز گردون دهد بارگاه/یکی را ز کیوان درآرد به چاه
-
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟شاهی و خدایی و ثنایی و رضایی
ای دل به فدایت که خدایی و خدایی
من در دلِ این محملِ جانانه ی چشمت
جانانه نشستم که سزایی و سزایی
م.ر(ل)
اول اسم
و اول نام خانوادگی بنده است -
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟شاهی و خدایی و ثنایی و رضایی
ای دل به فدایت که خدایی و خدایی
من در دلِ این محملِ جانانه ی چشمت
جانانه نشستم که سزایی و سزایی
م.ر(ل)
اول اسم
و اول نام خانوادگی بنده استیک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چنــد در این عهد خریدار ندارد
-
parisa khany
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد -
parisa khany
در شبی پر ستاره و آرام دختری در عذاب می میرد
دختری در عذاب تنهایی غرق در التهاب می میرد -
parisa khany
دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت
بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت -
parisa khany
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی -
parisa khany
دستم به ماه می رسد امشب، اگر كه عشق
دست مرا دوباره بگیرد، مگر كـه عشق