هرچی تودلته بریز بیرون۶

[Narges Azadmanesh]

Mahan Xodayi 2
تا به فــراق خو کنم صبر من و قرار کو؟

وعده ی وصل اگر دهد طاقت اتظار کو؟

[Mahan Xodayi 2]

Narges Azadmanesh
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند ان کار دیگر میکنند

[Narges Azadmanesh]

Mahan Xodayi 2
دسـتـی کـه در فـراق تـو مـیـکـوفـتم به سر
بــاور نــداشــتــم کــه بــه گـردن درآرمـت

[Mahan Xodayi 2]

Narges Azadmanesh
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را

[Narges Azadmanesh]

Mahan Xodayi 2
آهوان را هر نفس از تیر ها فریادهاست

لیک صحرا پر زِ بانگ خنده صیادهاست

[Mahan Xodayi 2]

Narges Azadmanesh
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام

[Narges Azadmanesh]

Mahan Xodayi 2
معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است

رو هم نفسی جو، که جهان یک نفس است

با هم نفسی گر نفسی بنشینی

مجموع حیات عمر آن یک نفس است

[Mahan Xodayi 2]

Narges Azadmanesh
ترسم از آن قوم که بر دردکشان می خندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان را

[Narges Azadmanesh]

Mahan Xodayi 2
آشفته سخن چو زلف جانان خوشتر

چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر

مجموعهٔ عاشقان بود دفتر من

مجموعهٔ عاشقان پریشان خوشتر

[Mahan Xodayi 2]

Narges Azadmanesh
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم

[Narges Azadmanesh]

Mahan Xodayi 2
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

[Mahan Xodayi 2]

Narges Azadmanesh
موجی و بر تکه سنگی خرد، سیلی می زنی
با به خاک افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟؟؟؟

[خانوم لوبیا]

Narges Azadmanesh
زاهدی گر گویدت از باده نوشی توبه کن
جرعه ای در کام جانش ریز گو خاموش کن

[Mahan Xodayi 2]

@fatemeh-Ma
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سر گر نمی‌گنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمی‌گنجد از آن باشد که سر دارد
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه‌ای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

#مولانا

[خانوم لوبیا]

Mahan Xodayi 2
عالی^^
در آزمودن تو گر چه روزگارم رفت
چو روزگار بهر آزمودنی بتری

[Mahan Xodayi 2]

@fatemeh-Ma

:)))

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

[Narges Azadmanesh]

Mahan Xodayi 2
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو

تا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟

[خانوم لوبیا]

Mahan Xodayi 2
من سوختم و مُهر زدم ‌بر لبم از درد!
گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!

[Narges Azadmanesh]

@fatemeh-Ma
نام من روزی رفتست بر لب جانان به سهو

اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز

[Mahan Xodayi 2]

Narges Azadmanesh

وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم