-
Narges Azadmanesh
ترسم از آن قوم که بر دردکشان می خندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان راMahan Xodayi 2
آشفته سخن چو زلف جانان خوشترچون کار جهان بی سر و سامان خوش تر
مجموعهٔ عاشقان بود دفتر من
مجموعهٔ عاشقان پریشان خوشتر
-
Mahan Xodayi 2
آشفته سخن چو زلف جانان خوشترچون کار جهان بی سر و سامان خوش تر
مجموعهٔ عاشقان بود دفتر من
مجموعهٔ عاشقان پریشان خوشتر
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم -
Narges Azadmanesh
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادمMahan Xodayi 2
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم -
Mahan Xodayi 2
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشمنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
موجی و بر تکه سنگی خرد، سیلی می زنی
با به خاک افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟؟؟؟ -
@fatemeh-Ma
تاریک شد از مهر دل افروزم روزشد تیره شب، از آه جگرسوزم روز
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
زاهدی گر گویدت از باده نوشی توبه کن
جرعه ای در کام جانش ریز گو خاموش کن -
Narges Azadmanesh
زاهدی گر گویدت از باده نوشی توبه کن
جرعه ای در کام جانش ریز گو خاموش کننوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد#مولانا
-
@fatemeh-Ma
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد#مولانا
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
عالی^^
در آزمودن تو گر چه روزگارم رفت
چو روزگار بهر آزمودنی بتری -
Mahan Xodayi 2
عالی^^
در آزمودن تو گر چه روزگارم رفت
چو روزگار بهر آزمودنی بترینوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
:)))
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم -
Narges Azadmanesh
موجی و بر تکه سنگی خرد، سیلی می زنی
با به خاک افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟؟؟؟Mahan Xodayi 2
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلوتا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟
-
@fatemeh-Ma
:)))
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادمنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
من سوختم و مُهر زدم بر لبم از درد!
گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من! -
Narges Azadmanesh
زاهدی گر گویدت از باده نوشی توبه کن
جرعه ای در کام جانش ریز گو خاموش کن@fatemeh-Ma
نام من روزی رفتست بر لب جانان به سهواهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز
-
Mahan Xodayi 2
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلوتا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۷ آخرین ویرایش توسط Mahan Xodayi 2 انجام شدهوفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم -
@fatemeh-Ma
نام من روزی رفتست بر لب جانان به سهواهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
ز قدرت در گذر قدرت قضا راست
تو فرمانروایی و فرمان خدا راست -
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدمMahan Xodayi 2
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییمما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم -
Mahan Xodayi 2
من سوختم و مُهر زدم بر لبم از درد!
گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
نیک را بد دارد و بد را نکو از بهر آنکه
بر ستارهٔ سعدو نحس اندر فلک مسمار نیست -
Narges Azadmanesh
ز قدرت در گذر قدرت قضا راست
تو فرمانروایی و فرمان خدا راست@fatemeh-Ma
تا دل به برم هوای دلبر داردافسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد
-
@fatemeh-Ma
نیک را بد دارد و بد را نکو از بهر آنکه
بر ستارهٔ سعدو نحس اندر فلک مسمار نیستنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
تو زیبایی و دلبر هم،تو را من ماه میگویم!
برای این منِ بی کس،دل آن ماه میگیرد؟! -
Mahan Xodayi 2
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییمما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییمنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
مشک با نادان مبوی و خمر نادانان مخور
کاندر این عالم ز جاهل صعبتر خمار نیست -
Mahan Xodayi 2
تو زیبایی و دلبر هم،تو را من ماه میگویم!
برای این منِ بی کس،دل آن ماه میگیرد؟!@fatemeh-Ma
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوختاشکم همه در دیده ی گریان می سوخت
می سوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان می سوخت
-
@fatemeh-Ma
تا دل به برم هوای دلبر داردافسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
دو عالم چیست تا در چشم اینان قیمتی دارد
دویی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان