" مشاعره "

Marzie khanoom

@օռɛ_ʍօօɖ
برایت یک بغل احساس..دوبیتی های عطر یاس..
برایت هرچه خوبی هست..صمیمانه دعا کردم

خانوم لوبیا

@R-Nil-par
من سوختم و مُهر زدم ‌بر لبم از درد!
گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!️

چیچک

@օռɛ_ʍօօɖ در " مشاعره " گفته است:

@R-Nil-par
من سوختم و مُهر زدم ‌بر لبم از درد!
گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!️

نگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی ست هان اولین شرط عشق

ma.a

@hanu
قطره ای کز جویباری می رود
از پی انجام کاری می رود

چیچک

@mahshiiid در " مشاعره " گفته است:

@hanu
قطره ای کز جویباری می رود
از پی انجام کاری می رود

در هر طرف ز خیل حوادث کمین گهی‌است
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر

ma.a

@hanu روز ها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

چیچک

@mahshiiid
مرد تماشای باغ حسن تو سعدی ست
دست فرومایگان برند به یغما

ma.a

@hanu افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن

چیچک

@mahshiiid
نه چمن شکوفه ای رست چو روی دلستانت
نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت

ma.a

@hanu ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

چیچک

@mahshiiid
در دور لب لعل تو یاقوت ز معدن
چون لاله جگر سوخته از سنگ برآید

ma.a

@hanu دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

چیچک

@mahshiiid
تو شور کوهکن آور نه قصه ی شیرین
که کوه عشق به ناخن توان تراشیدن

ma.a

@hanu
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

چیچک

@mahshiiid
تا ز بندت شدم آزاد گرفتار شدم
هست آزادی ما بند گرفتاری ما

ma.a

@hanu
ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار
تا از آن جام زرافشان جرعه‌ای بخشد به من

چیچک

@mahshiiid
ننواخت هیچ گاه مرا گرچه بی دریغ
هر زید و بم که گفت قضا ، من نواختم

ma.a

@hanu
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو🥺

چیچک

@mahshiiid
ور مرد خواب و خفتی
رو سر بنه به بالین
تنها مرا رها کن
پ.ن : خدایی پیدا کردن شعر با واو سخته همینو بپذیر

ma.a

@hanu
نیست جانش محرم اسرار عشق
هر که را در جان غم جانانه نیست

آلاخونه