-
ramses kabir
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم -
ramses kabir
می روی و گريه می آيد مرا
ساعتی بنشين که باران بگذرد… -
ramses kabir
یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی -
ramses kabir
شبي مجنون به ليلی گفت کای محبوب بی همتاتو را عاشق شود پيدا ولی مجنون نخواهد شد
-
@eel
می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگیست
آن زمان هر دل فقط يک بار عاشق می شود -
@eel
با عقل آب عشق به يک جو نمی رود
بيچاره من که ساخته از آب و آتشم -
@eel
با هرکه نشستم ندیدم نفسی را
جز خود که ندارم چو در این شهر کسی را
از شدت این غم به تنهایی نشستم
آواز به سر دادم و دیدم قفسی را
لعبت -
ramses kabir
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها -
ramses kabir
یک بار همای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل کند این مسئلهها را -
ramses kabir
تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد
هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد
مولانا -
ramses kabir
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
مولانا