هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
_ Reza _
گزارشگر آنتن قشنگ معلوم بود چقدر زورش اومده
چند بار گفت باید ببینیم برنده توپ طلا وینیسیوس هست یا کسی دیگه
تو برنده شدن وینیسیوس که شکی نیست اصلا -
_ Reza _ رقیب نداره
یه سریا میگن توپ طلا باید بدن به رودریِ منچسترسیتی
ولی خب سطح وینیسیوس و جامهایی که برده و کارایی که کرده کجا و رودری کجا -
@AmirBarsam دقیقا منم یه زمانی بود استقلال دربیو میباخت گریه میکردم شام نمیخوردم چون فردا قرار بود مدرسه اون کل کلایی که قبلش کرده بودمو جواب پس بدم
ولی الان چه ببره چه ببازه انگار نه انگار
-
زهرا بنده خدا 2
وای یاد شما افتادم
حق داشتید والا ،این همه می نوشتین -
نیستی خانوم بنده خدا
زهرا بنده خدا 2مِهردُخت
سلام خانم مهردخت
برگشتم -
نمیخواستم بیام انجمن...
این چندروزم طبق معمول کلی ماجرا داشتم که زیاد حوصلهشونو ندارم..
ولی دلم نیومد از این استاد جدیدم نگم...
(همون که رفتم برا زبانم باهاشون صحبت کردم و هرجلسه که منو میبینن پیگیرن که به کجا رسیدیم...)
شخصیت فوق العاده ای دارن( :
به شدت مهربون،بااخلاق،مسئولیتپذیر و دوست داشتنی ان...
امروز از ذوقشون برا پدر شدن ذوق کردم و حالم خوبه( : -
خیلی خوبن( :
خیلی... -
مِهردُخت
سلام خانم مهردخت
برگشتمزهرا بنده خدا 2
سلام
خوش برگشتی -
دوشنبه باهاشون کلاس داشتیم
کلاس جابهجا شده بود و یه عده خبر نداشتن نشسته بودن تو کلاس قبلیه منتظر استاد...
استاد اومدن و (۱۰دقیقه ام زودتر اومدن،چون نماینده مون پیام یادآوریِ کلاس فرستاده بود و استاد فک کرده بود میخوایم زودتر کلاس روشروع کنیم)
من و ۳تا از دخترا تو کلاس بودیم
یه کم سربهسرمون گذاشتن(داشتن شوخی میکردن که سوال تشریحی میدن و بچه ها هم میگفتن تستی باشه؛منم تو گوشیم بودم و اهمیتی نمیدادم(معلوم بود شوخی میکنن)
یهو استاد: خانم فلانی شما نظرتون چیه؟
من: استاد تستی
استاد: شما که سرعت تایپتون بالاست باید بگید تشریحی ،تند تند با مداد بنویسید
من: استاد سرعت تایپم بالاست با خودکار سریع نمی نویسم
پن: حالا لبخندم میزدم الان فک میکنن داشتم چیکار میکردم
️)
بعد پسرامونم اومدن
(بقیه همچنان نمیدونستن کلاس جابه جا شده با تاخیر اومدن...)
خلاصه
استاد حال و احوال کرد باهاشون و
پسرامون حال روحیشون خیلی خوب نبود(حالا افسرده هم نه...ولی نگران بودن...)
نگران آینده بودن و اینکه قراره چی بشه و چیکار کنن و چه مسیری رو برن...
پسرا: استاد نصیحتمون کنید(یه همچین جمله ای)
استاد:میخواید حرف بزنیم؟
پسرا: آره
استاد: پس درو ببندید تا ببینیم مشکل چیه -
زهرا بنده خدا 2
سلام
خوش برگشتیمِهردُخت
متشکرم -
کلاسمون با ایشون تا الان نهایتا ۱ساعته بوده
بعد ایشون سر صحبت رو که باز کردن
حدود ۵۰دقیقه گفت و گو بود...
و من چقد پسندیدم...
و وسطشم ضبط کردم که داشته باشم( : -
گفتن بعضیا به یه جایی که میرسن دیگه گذشتهشون رو فراموش میکنن
ولی من فراموش نکردم
بیاید براتون بگم...
و گفتن...
از درس خون بودن و یهویی تغییر رشته دادنشون
سال کنکورشون مشکل پیش اومده و زیست شناسی قبول شدن
اینقد ازشون توقع نداشتن که فامیل میگفتن آرش به این درسخونیش این شد بقیه چی میشن؟
از کارشناسیشون و چند ترم شاگرد اول بودنشون
از یهویی عاشق شدن و معدل ۱۴ شون
از جواب نه شنیدن از طرف
از گارکری کردن و یهویی سربازی رفتنشون...
از خیلی چیزا...
از اینکه، بچه ها!
آره شما هم عاشق میشید و طرف جواب نه میده
میگه برو باببااا! تو چی میگی دیگه!
از خیلی چیزا باهامون حرف زدن...
از اینکه بچه ها:
به خدا ماهم رو همین صندلیا نشسته بودیم
همین نگرانیا رو داشتیم
خیلی جاها سختی هم کشیدیم
ولی زندگی همینه!...
سخت بگیری سخت میگیره... -
نمیخواستن تخریب رشته کنن!
ولی دوست داشتن پزشک بشن که اونم ماجراها داشته...