هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
@د-ژ-م
من هم به این چرخه معیوب مبتلام ...
و درد می کشم از اینکه خودم مسبب حال بدم بودم...
از خاطراتم...
دارن کهنه میشن ...
و همه دوستام رفتن و چند ترم از دانشگاهشون گذشته و من همچنان سوار بر اسب پیر ابتکار و خواستنم
هیچ خودباوری ندارم درونم
و درناک تر از اون
اطرافیان که ازم انتظار داشتن ممکنه بعد چند سال از دایره انسان های توانای زندگیشون خارج شده باشم.... -
دینی سلامت عربی
ترکیب وحشی برنامه از ۱۲ به بعد -
@Alireza-Bagheri-0
چند روز پیش تو حیاط بودم
گفتم خدایا
اگه منو برگردونی به عالم قبل تولد و بهم اجازه بدی که خودم انتخاب کنم به عنوان چه موجودی پا به جهان بزارم تصمیم میخوام به عنوان کلاغ به دنیا بیام
از هر جهت خوبه واقعاGharibe Gomnam
بعضی وقتا دلم میخواد ای کاش کوه بودم یا درخت بودم که مسئولیت چنین بار سنگینی رو نداشتم که سختی دنیا بهم فشار نمیاورد انقدر
اما دوباره طمع خلیق ی خدا شدن میفته تو سرم که حیفه انسان نباشم و این فرصت رو از دست بدم -
من خودم هنوز یه پشت کنکوریم ولی چند روز پیش یه نفر یه حرفی بهم زد که خیلی خوب بود ایشون خودشون مکانیک شریف خوندن و المپیادی بودن و چند دوره هم المپیاد دانشجویی طلا اوردن
و خب داشتم باهاشون صحبت میکردم و خب از شرایطم گفتم
بهم گفتن که تو داری برای اتفاقی که هنوز نیفتاده از الان میشینی غصه میخوری همش میگی اگه نشه اگه نشه ؛ بعد یه مثال زد برام از یه فیلم خارجی که یه خانومی بود بچه اشو میکشن و دادگاه برگزار میشه و اونم دادگاه های فاسد شوروی اون موقع بعد این خانم وقتی وارد جایگاه میشه اسلحه رو بر میداره و با قاطعیت تمام چندتا شلیک به قاتل میکنه
و بهم گفت که مصمم بودن تو چهره این ادم بیداد میکنه تو ذره ای شک و ترس تو چهره اش می.بینی؟ داستان دقیقا همینه
وقتی همش میگی نشه نشه وقتی خودتو لایق فلان رتبه و فلان رشته نمیدونی وقتی همش میگی اگه نشه اگه نشه چطور میخوای موفق بشی؟
گفت اگه تلاش نمیکنی چون میترسی شکست بخوری پس بزار شکست بخوری به درک بزار نشه ولی لااقل بزار این شکسته پشتش یه تلاشی یه زحمتی چیزی باشه
بهم گفت ببین تو ادمای دور و بر خودتو میبینی بعدا وقتی میری یه دانشگاه مثل شریف مثل تهران میبینی ادمایی هستن که چقدر زیاد میخوان از زندگیشون کم نمیخوان میبینی خودشونو لایق چه چیزایی میدونن چقدر سقف آرزوهاشون بلنده و چقدر براشون تلاش میکنن
و در نهایت اینم گفت که
کسی میتونه از پس مشکلات و سختی های اون دانشگاه های خوب و رشته های خوب بربیاد که اینجا سختی کشیده باشه اینجا آب دیده باشه
بعد شما دارید فقط متن منو میخونید اما این ادم با ۳۵ ۳۶ سال سن با چناااان شور و اشتیاقی حرف میزد که اشتیاق تو وجود این ادم منم به شوق اورد و حالمو خوب کرد -
با چنان اشتیاقی از اون فیلم حرف میزد
این ادم انگار هنوز به نوجوون با پر از ارزو و رویا بود
واقعا منم دلم میخواد بعد ۳۵ ۳۶ سال زندگی همچنان اینجوری باشم -
بعد یه مثال خیلی زیبا هم از قانون اینرسی در زندگی زد
گفت که ببین الان تو به پدرت بگو که بابا دوتا کوچه اون ورتر یه خونه هست که قیمتش اندازه همین خونمونه اما هم جاش بهتره هم بزرگتره پدرت حاضره اینو بفروشه بره اونو بخره؟ گفتم قطعا نه
گفت دقیقا همینه کلا موجودات جهان میخوان تو همین حالتی که هستن بمونن کلا داستان اینرسی اینه راجع به ادما هم صدق میکنه
کلا ادما حاضر نیستن ریسک کنن یا جسارت خرج بدن بعد اینو ربط داد به افزایش ساعت مطالعه
گفت دقیقا تو هم اگه الان روزی ۱۰ ساعت میخونی چرا فشار نمیاری بکنیش ۱۱ ساعت ۱۲ ساعت ۱۳ ساعت؟ چرا به جای اینکه به شکست فکرکنی صدتو نمیزاری؟ چرا به جای این فیلترهای غیرممکنه بیشتر تلاش نمیکنی؟ -
من خودم هنوز یه پشت کنکوریم ولی چند روز پیش یه نفر یه حرفی بهم زد که خیلی خوب بود ایشون خودشون مکانیک شریف خوندن و المپیادی بودن و چند دوره هم المپیاد دانشجویی طلا اوردن
و خب داشتم باهاشون صحبت میکردم و خب از شرایطم گفتم
بهم گفتن که تو داری برای اتفاقی که هنوز نیفتاده از الان میشینی غصه میخوری همش میگی اگه نشه اگه نشه ؛ بعد یه مثال زد برام از یه فیلم خارجی که یه خانومی بود بچه اشو میکشن و دادگاه برگزار میشه و اونم دادگاه های فاسد شوروی اون موقع بعد این خانم وقتی وارد جایگاه میشه اسلحه رو بر میداره و با قاطعیت تمام چندتا شلیک به قاتل میکنه
و بهم گفت که مصمم بودن تو چهره این ادم بیداد میکنه تو ذره ای شک و ترس تو چهره اش می.بینی؟ داستان دقیقا همینه
وقتی همش میگی نشه نشه وقتی خودتو لایق فلان رتبه و فلان رشته نمیدونی وقتی همش میگی اگه نشه اگه نشه چطور میخوای موفق بشی؟
گفت اگه تلاش نمیکنی چون میترسی شکست بخوری پس بزار شکست بخوری به درک بزار نشه ولی لااقل بزار این شکسته پشتش یه تلاشی یه زحمتی چیزی باشه
بهم گفت ببین تو ادمای دور و بر خودتو میبینی بعدا وقتی میری یه دانشگاه مثل شریف مثل تهران میبینی ادمایی هستن که چقدر زیاد میخوان از زندگیشون کم نمیخوان میبینی خودشونو لایق چه چیزایی میدونن چقدر سقف آرزوهاشون بلنده و چقدر براشون تلاش میکنن
و در نهایت اینم گفت که
کسی میتونه از پس مشکلات و سختی های اون دانشگاه های خوب و رشته های خوب بربیاد که اینجا سختی کشیده باشه اینجا آب دیده باشه
بعد شما دارید فقط متن منو میخونید اما این ادم با ۳۵ ۳۶ سال سن با چناااان شور و اشتیاقی حرف میزد که اشتیاق تو وجود این ادم منم به شوق اورد و حالمو خوب کرد -
من فقط میتونم بگم این ادمو تو این لحظه زندگیم خدا برام فرستاد
دم خداهم گرم
حالا که نگاه میکنم میبینم تو اکثر شرایط سخت زندگیم وقتی که بریده بودم یکیو گذاشت سر راهم
واسه همینم هست که
نمیتونم کلاغ باشم چون خدا خیلی بهم لطف کرده که تو اون لحظات حساس منو به زندگی برگردونده -
این ادم یه حرف قشنگ دیگه هم زد
بهم گفت ببین تو میای تو فامیلات میبینی یکی میگه درس میخونی که چی بشه؟ یکی با ارایشگری میره ده برابر یع پزشک یا یه مهندس تحصیل کرده خرخون درمیاره
گفت که ببین فرزندم ( فرزندم تیکه کلامشه)
ادم با قاچاق مواد مخدرم انقدر درمیارع بیشترم در میاره با ارایشگری هم انقدر درمیاره
ولی مسئله اینجاست وقتی به سن ۴۰ سالگی میرسی به نقطه ای میرسی که به خودت میگی من تو زندگیم دقیقا چه غلطی کردم؟ تلاش کردن؟ تلاشم کافی بود؟
گفت ببین اون راننده اسنپی که میگه درس میخونی که چی بشه اون عمو و عمه ای که اینو میگن چون خودشون جسارت تلاش واسه رویاهاشونو نداشتن چون خودشون زحمت نکشیدن چون خودشون جسارت شکست خوردنو نداشتن و بهش نرسیدن میخوان بقیه روهم منصرف کنن
گفت ببین بارها شنیدم که میگن نرو مهندسی کامپیوتر بازار کار ندارع این حرف انقدر احمقانه است که من واقعا نمیدونم چی بگم
ببین ریحانه اونی که اینو میگه کسی رو دیده که رفته مهندسی ازاد دارغوز اباد قبول شده و تو اون دانشگاع دارغوز اباد هیچ تلاشی هم نکرده خوب معلومه که هیچی بلد نیست معلومه که لیاقت این ادم همون پشت رول نشستنه
چون هیچی بلد نیست چون هیچ کاری از دستش برنمیاد -
@Alireza-Bagheri-0 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
@د-ژ-م
بشتاب که گر من نروم قافله لنگ است
بنشستن من مایه ی ننگ استگذشته ها برایم سراب است
خوشی و خنده و دوست داشتن
برایم مثل خواب است
حالا یک تنهایی مانده و
یک آدم تنهای غمگین و شکست خورده -
@د-ژ-م
منم به هدفم که فک میکنم قند تو دلم آب میشه 🫠
خدا کنه که بشه
این ۳ سال رو با تمام وجودم براش میجنگمهویججج
من به بعضی اهدافم که فکر کردم تو ذوقم خورد دیدم ارزشش رو نداره
به چی دل خوش کنم ؟!
به درس و دانشگاه ؟!
دانشگاهی که میخواستم قبول شدم ...
به چی دل خوش کنم ؟!
به دوست و رفیق ؟!
با بهترین رفیقم عهد اخوت بسته ام ...
به چه مدت دل خوش کنم ؟! به چی دل خوش کنم ؟!
به یه روز ؟! به دو روز ؟!
به یک سال ؟! به دو سال ؟!
به ظاهر زیبا که کم کم از بین میره؟!
به ۱۰ ساله ی دانشگاه ؟!
به ۲۰ ساله ی جوونیم ؟!
به ۳۰ ۴۰ سال زندگی با همسرم تا سر پیری ؟!
به بچه هایی که بزرگشون کنی و شب عروسی با دست خودت بفرستیشون برن ؟!
به چی دل خوش کنم ؟!
اگر بر فرض به همه ی آرزوهام برسم
فقط ۷۰ سال عمر کنم و استفاده کنم ؟!
خیلی کمه ؟!
اگه به همه آرزو هام برسم عمر حضرت خضر هم کمه ...
و اگه به آرزوهام نرسم نفس کشیدن هم زیاده ...داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است
که خرابات و حرم غیر در و دیوار است
عمر اگر خوش گذرد زندگی خضر کم است
ور به تلخی گذرد نیم نفس بسیار است ...
این افکار راحتم نمیذارن ...
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟ -
@د-ژ-م
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید@Alireza-Bagheri-0
مجبور می کنند بگویم که “بهترم”
آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم -
@Alireza-Bagheri-0 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
@د-ژ-م
بشتاب که گر من نروم قافله لنگ است
بنشستن من مایه ی ننگ استگذشته ها برایم سراب است
خوشی و خنده و دوست داشتن
برایم مثل خواب است
حالا یک تنهایی مانده و
یک آدم تنهای غمگین و شکست خورده@د-ژ-م
روزگار عشق ورزي ها گذشت
مرغ بخت ما از اين صحرا گذشت
آن صفاي خنده ها از لب گريخت
آن بهار عشق بي پروا گذشت
عمر بود و عشق بود و ياد بود
فرصتي دلخواه بود اما گذشت
آدمي در رنج غربت رنگ باخت
بس كه تنها آمد و تنها گذشت
خاطر ما روي آرامش نديد
عمر ما چون موج بر دريا گذشت
در سخن بودم شبي با آينه
گفتم آن شادي چه شد ؟
گفتا گذشت ...
گفتم آن لبخند مستي بخش كو ؟
گفت : خوابي بود و چون رويا گذشت ... -
گفت مسئله فقط پول نیست
مسئله اینه که من بعد ۴۰ سال تو زندگیم میبینم به عنوان یه پزشک جون ۱۰۰ نفر رو نجات دادم
به عنوان یه مهندس وقتی زلزله اومد ادمایی که تو سازه.های من بودن جاشون امن بود نه مثل متروپل که بریزه
گفت معنی این حرفو وقتی درک میکنی که به همون ۴۰ سال برسی
ایشون برادرشون امریکا زندگی میکنه خودشونم اونجا درس خوندن و برگشتن
ولی من اون روز کاملا فرق کسی که زندگی رو میدون جنگ دیده هرجا که باشه با کسی که دائم غر میزنه دائم از همه چیز شکایت میکنه بدون هیچ تلاشی دیدم
چون اقوام و دوستان ما با اینکه خییلی مایه دارن همش غر میزنن
ایشونم البته کم پول نداره
البته که شهرستانی بود و الان تهرانه تو پروفشم عکس خودشو مادر پیرش موقع تندیس مسابقات خوارزمی هست
و من کیفمیکنم اینو میبینم -
@د-ژ-م
روزگار عشق ورزي ها گذشت
مرغ بخت ما از اين صحرا گذشت
آن صفاي خنده ها از لب گريخت
آن بهار عشق بي پروا گذشت
عمر بود و عشق بود و ياد بود
فرصتي دلخواه بود اما گذشت
آدمي در رنج غربت رنگ باخت
بس كه تنها آمد و تنها گذشت
خاطر ما روي آرامش نديد
عمر ما چون موج بر دريا گذشت
در سخن بودم شبي با آينه
گفتم آن شادي چه شد ؟
گفتا گذشت ...
گفتم آن لبخند مستي بخش كو ؟
گفت : خوابي بود و چون رويا گذشت ...@Alireza-Bagheri-0
دلم می سوزد
برای خودم
برای تنهایی عمیقم
وقتی هیچکسی
دردم را نمی فهمد
وقتی دلشکستگی
به هیچ هم نمی ارزد -
چراغ ها که خاموش می شود
افکار داغ و تازه اند
فکر و خیال چون خاکستر داغِ
زیر آتش
از جا برمی خیزند
بر تو سوار می شوند
بر دلت ریسه می ریزند
زخم ها را تازه می کنند
و هزار بار دل را شکسته می کنند -
@Alireza-Bagheri-0
دلم می سوزد
برای خودم
برای تنهایی عمیقم
وقتی هیچکسی
دردم را نمی فهمد
وقتی دلشکستگی
به هیچ هم نمی ارزد@د-ژ-م
بسوز ای دل اگر تو سوختستیدرونت آتشی افروختستی
بسوز ای دل همه راز نهانی
که خود گفتی و هم خود میندانی
بسوز ای دل که همدردی ندیدی
در این ره همچو خود فردی ندیدی
بسوز ای دل که ماندستی تو غمناک
در این ماتم سرای کرهٔ خاک
بسوز ای دل که دید یار دیدی
در اینجا غصهٔ بسیار دیدی
بسوز ای دل که مردان چون چراغی
تمامت سوختند اندر فراقی
در این باد هوس تا چند باشی
از آن مانده چنین در بند باشی
بسوز این پرده اندر آتش عشق
که تا گردد حقیقت سرکش عشق
بسوز این پرده ای غافل بمانده
چو بیکاران تو بیحاصل بمانده
-
الان تو این زمان یکی از بزرگترین ترسام اینه که این غم، اضطراب، تشویش، نگرانی، ترس، اعتماد به نفس نداشتن و همه فشاری که روی روح و روانمه که من رو از هدفم دور می کنه باعث میشه حتی فکر کنم بیشتر از اون چیزی که هست ازش دور شدم، تبدیل بشن به نا امیدی...