هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
خیلی دلم برای اینجا تنگ شده
چرا قبل اینکه برم کسی بهم نگفت وقتی میری دیگه روحتو جا میزاری اونجا و برمیگردی
شبایی که تو اینجا مینشستم و گنبد و نگاه میکردم یادم نمیره
اون حال و هوا دیگه هیچ جا تکرار نشد
اونجا خدا از رگ گردنم نزدیک تر بود
کاش بشه بازم برم -
اصلا باورم نمیشه من چهار ماه پیش اینجا بودم
مثل یه خواب میمونه -
برق چرا باید امروز قطع میشد؟
چرا همه ی برنامه های تو سرمو به هم ریخت؟
مگه ما نفت نداریم
چه غلطی میکنید که همش کم میاد؟
بسهههه
از چند جهت میخواین فشار بیارین؟
هر چی خودمو کنترل میکنم هیچی نگم بشینم بخونم نمیشه
ساعت ۱۰ شبه و برنامه ی اصلیم هنوز تموم نشده چه برسه به اضافه هایی که میخواستم بخونم
بسههههه
تمومش کنید
تودلیخیلی تودلی
-
امروز بیست دقیقه قبل از کلاس الکترونیک صنعتی، به خودم گفتم بزار نت رو روشن کنم ببینم کسی یادم بوده یا نه؟!
و در لحظه دوستم برام اعلامیه فوت و خاکسپاری مدیر دبیرستانمون رو فرستاده بود....
میشه گفت بعد از این چند سال اولین باری بود که توی دانشگاه گریه کردم.