هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
۸ سالش که بود پوست دست هایش قرمزشد، متورم شد، ۹ سالش که شد فهمید جذام دارد! ۱۰ ساله بود که آمد مشهد، حالا ۶۰ سال است که اینجاست ؛ کنج یک اتاق کوچک... اینجا شهرک جذامی هاست؛ تنهایی نام دیگر ساکنان اینجاست.
پن: مال سال ۹۶عه..
-
چرا اینجوری شد...
الان نمیدونم باید خوشم بیاد یا بدم بیاد...
هم دلم میخواد ببینمت هم نه...
ولی اینا به صورت خیلی شدید به ضررمه همه جوره...
خدایا... -
پیش بابابزرگم نشستم و داره از سفراتش به کوه دماوند و کوه های مختلف میگه
لازم به ذکره که پدربزرگم یه دوندهی اسب سوار بود واقعا هم بود همه اینو میگن -
و بهم میگه که خاطراتمو بنویسم
از اونجا که نصبحت آدمیه که حدود یک قرنه زندگی کرده و منم هرچند اهل خاطره نوشتن نیستم ولی انجامش میدم از امشب -
مادربزرگمم نشسته از اسب سواریش میگه که چهارنعل سوار اسب میشده تو ۱۸ سالگی
-
میگم چرا انقدر خوابم میاد از صبح، سرما خوردم :(((((
-
سرم درد میکنه، بدندرد دارم، خوابم میاد، تمرکز ندارم :((((
-
اَه این هفته میخواستم کلی درس بخونم
امیدوارم زیاد طول نکشه -
شاید فردا نتوننم به برنامه هام برسم
چون ممکنه بعد از کلاس ساعت 11 م یه کلاس دیگه داشته باشم یعنی از 11 تا 2 تو کلاس باشم
صبح زود برم دوش بگیرم ..
بعدشم فاینال دارم شنبه
بعد شنبه درسای مدرسم زمین دارم زبان املا دارم..حسابان یه عالمه تمرین دارم و شیمی گفته همیشه اماده باشین پرسشه -
یکی جای من
مثل خودم شیمی
بخونه
به ذهنم منتقل کنهببین باید بالذت هم بخونه
منم
حسابی استراحت کنم -
یعنی حالم از بیوشیمی بهم میخوره، چیه این مضخرفا
-
بیااا بیااا با گرما شیمی شروع کن
فعلا گرم شی
بری برای فصل 6
بیا خواهشا بخون️
️
بیا دنیا فانی ه
اینقدر استراحت کنی انقدر بخوابی که حد نداشته باش