هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
ینی این بشر تو کلاس زبون نداره تو مجازی آدم میخوره ://
خدا یه چیزی دونسته درونگراش کرده ... خرو دیده شاخ بهش نداده -
وقتی کنکورم تموم شد انقد سریال میبینم که بمیرم
لطفا وسوسه نشو •□• -
دهکدهی جذامی ها...
مشهد...
تسنیم چقد تلخ روایتش کرده... -
آقا احد دو هفته پیش وقتی از خواب بیدار شده، دیده مهمان دارد؛ مهمانهایش بچههای انجمن مردمنهاد «حافظان مهربانی» بودند. افراد نیکوکاری که چندماهی است به شهرک جذامیها سرمیزنند و به ساکنان شهرک کمک میکنند. مهمانهای آقا احد ، دو هفته پیش برایش جشن تولد گرفتهاند، آقا احد هنوز هم یاد جشن میافتد گریه میکند از خوشحالی:« من تا حالا تولد ندیده بودم... خدا پدرومادرشان را بیامرزد...خدا اجرشان بدهد...»
خدایا...
-
۸ سالش که بود پوست دست هایش قرمزشد، متورم شد، ۹ سالش که شد فهمید جذام دارد! ۱۰ ساله بود که آمد مشهد، حالا ۶۰ سال است که اینجاست ؛ کنج یک اتاق کوچک... اینجا شهرک جذامی هاست؛ تنهایی نام دیگر ساکنان اینجاست.
پن: مال سال ۹۶عه..
-
چرا اینجوری شد...
الان نمیدونم باید خوشم بیاد یا بدم بیاد...
هم دلم میخواد ببینمت هم نه...
ولی اینا به صورت خیلی شدید به ضررمه همه جوره...
خدایا... -
پیش بابابزرگم نشستم و داره از سفراتش به کوه دماوند و کوه های مختلف میگه
لازم به ذکره که پدربزرگم یه دوندهی اسب سوار بود واقعا هم بود همه اینو میگن -
و بهم میگه که خاطراتمو بنویسم
از اونجا که نصبحت آدمیه که حدود یک قرنه زندگی کرده و منم هرچند اهل خاطره نوشتن نیستم ولی انجامش میدم از امشب -
مادربزرگمم نشسته از اسب سواریش میگه که چهارنعل سوار اسب میشده تو ۱۸ سالگی