هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
@mr-vinyzo
وای حالا خیلی خسارت زدی به ماشین؟
منم همینم
نه فقط تو رانندگی کلا تو همه چی
همیشه بهش میگم بابا تو فقط از دور پشتم باش لطفا
نزدیک میای استرس میگیرم خراب میشه
کلا همینکه میگه مراقب باش بهم استرس میده
اصلا چیزیم نگه استرس داره تو نگاش تولید میکنهاز یه طرف نمیشه ب عنوان پدر تو موقعیت های مهمم حضور نداشته باشه
از یه طرفم من نمیتونم با منبع استرسم کنار بیام -
جای دوست پسرو پر میکنه
-
پارسال آنجلوتی دوتا از مدافعان اصلی و دروازه بانی اصلیش رو از دست داد ولی آخر فصل قهرمان لالیگا و اروپا شد
گواردیولا هم تو این 10 تا بازی رودری رو نداشته
حالا تازه میگن قراره یه تغییر نسل بزرگ تو منچسترسیتی اتفاق بیفته
این جاست که تفاوت آنجلوتی با آقای به اصطلاح نابغه مشخص میشه -
MSina در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate
مامانبزرگ شدی حتمااا به نوههات چیزخیاری رو یاد بدی...پیدا کنن یعنی اینکه هنوز کسی نیست که بعدا بخواد بچهای بوحود بیاد
و احتمالا هم نخواهد بود🫠🥲
یعنی چی...مدیر گروه چیکارهی که اجازه نمیده؟
نماینده رو دانشجوها تعیین میکنن نه مدیر گروه🫠
خب دیگه شما مشکلتون خیلی بنیادیتره، باید مدیر گروهو عوض کنین
خدایاااا...اصلا این بشر چرا نماینده شده؟حالا ما میریم پیش استاد برعکس کلی صحبت میکنیم که اونایی که افتادن یه بار دیگه ازشون امتحان بگیرن یا نمره یکم اضاف کنن یا غیبتاشونو ندید بگیرن(حتی اونایی که مهد کودکی یا چیزخیاریان🫠
)
نه جدا شما یه کودتا علیه گروه و مدیر گروه و کلا دانشگاهتون لازم دارین...این خیلی بده
اصلا نمیتونم تصور کنم از خستگی زیاد خوابم نبرهمن در حالت عادی که بیدار و پر انرژی هستمم باز اگه دراز بکشم خوابم میبره
برنامه خیلی خوبی داری...دلم خواست میتونستم میداشتم
نه ما اصلا امتحان کاغذی تقریبا نداریم...شاید یکی دوتا درس...همش الکترونیکه، میشینی پشت سیستم گزینه هاتو وارد میکنی میری...خودش نمرهت حساب میکنه تحویل استاد میده
یکی از اساتیدمون که به قول بعضیا گل سر سبد علومپایه هم هست...حرف زدن عادیشو متوجه نمیشی چه برسه به درس دادنش...سوالای امتحانش اصلا معلوم نیست چیه...یعنی شده من بزور تونستم صورت سوالو درک کنم و بفهمم ولی اینقدر گزینهها چیزخیاری بود که نمیدونستم باید کدومو انتخاب کنم...بعضیاش بررسی میکردی دو یا ۳ تا گزینهش درست در میومد
اصلنم واسه کلاسا که باهامون راه نمیاد، نه مجازی نه تغییر زمانش نه هیچی...یه بار من رفتم برای مجازی کردن یه جلسه صحبت کنم چون آخر اسفند بود همه میخواستن برگردن شهرشون...و اتفاقی که افتاد این بود که با خودم گفتم این آخرین باریه که من با این استاد صحبت میکنم...واقعا خدا به نماینده اون زمانمون و بعدیش خیلییی صبر میداد وقتی با این مجبور بودن صحبت کننآهاااا...یه لحظه ترسیدم فک کردم میخواستی برگه رو پاره کنی
ایشالا که هیچوقت به بیماریهاش نرسین...حجم زیااااد و چیزخیاری🫠🫠
نهههه جدی دلم میخواد ببرم شون پارک
منم دقیقا همین حالتم بچه بیارم هنر کردم
دقیقاااا مشکل همینهههه
و متاسفانهههه یه سری مخبر دارن که من میدونم کیا میشن و هر چی به بقیه میگم گوش نمیدن
اون مخبر ها خیلی خوش بختن نمرات خوب، درسای خوب و...همش میرن تعریف الکی میکنن اعتراضات ما دیده نمیشه
مشکلم با دانشگاهم واقعا همینه
وگرنه محیط و اساتید خوبن حالا سخت گیری تحمل میکنم ولی یه سری آدمش عوضین
جدیییی میگم از خستگی خوابت نمیبره
نه بابا همش درس و کار و باشگاهه اخه
نههه ما فقط زبان مون آنلاینه هر هفته آزمون میدیم تو سایتاما آخر ترم رو برگه اس
ما هم از این اساتید داریم واقعااا رو مخن
من همین ویروس اصلاااا نمی فهمم چی میگه
دقیقاااا واس ما یکی گفته باید دو روز قبل امتحانات هم بریم سر کلاسهر چی باهاش حرف میزنیم میگه درس من مونده
خب تا الان چه غلطی کردی
نه بابااا
نه ولی الان مثلا میدونم رابدوس ویریده اسمش از گلوله تفنگ میادچون شبیه اونه
Succinate
اونو من همین الانشم دوس دارم...بچه کوچیک داشته باشم ببرمش پارکولی خب ندارم...مامانش هنوز وجود نداره
ما خوشبختانه از اینجور آدما نداریم
البته هستنا ولی خودشون میدونن اگه ازین کارا بکنن چه بلایی سرشون میاد...دیگه مخبر نداریم
اون گروه آدماشو در ظاهر ندید بگیر اما زیرزیرکی آروم طناب دارو بنداز دور گردنشون
اخه نمیشه خسته باشی و خوابت نبره...میبره...باید ببره...نمیتونم بپذیرم
خب خوبه دیگه...برنامهی ایدهآل
چه حوصلهای هرهفته آزمون🫠🫠
تازه ما یه سری اساتید جبرانی هم میذاشتن و باااز درسشون میموند میگفتن باید بیاین تا آخراین خوبه ولی مکانیسم ورودشون به سلول و اینکه بعدش چی میشه، اون پروتیینا و مولکولایی که نقش دارن خیلی سخته
-
عجب زندگی زیبایی
-
حالت چطوره کامرد؟
-
Comrade قربونت منم خوبم
-
-
Succinate
اونو من همین الانشم دوس دارم...بچه کوچیک داشته باشم ببرمش پارکولی خب ندارم...مامانش هنوز وجود نداره
ما خوشبختانه از اینجور آدما نداریم
البته هستنا ولی خودشون میدونن اگه ازین کارا بکنن چه بلایی سرشون میاد...دیگه مخبر نداریم
اون گروه آدماشو در ظاهر ندید بگیر اما زیرزیرکی آروم طناب دارو بنداز دور گردنشون
اخه نمیشه خسته باشی و خوابت نبره...میبره...باید ببره...نمیتونم بپذیرم
خب خوبه دیگه...برنامهی ایدهآل
چه حوصلهای هرهفته آزمون🫠🫠
تازه ما یه سری اساتید جبرانی هم میذاشتن و باااز درسشون میموند میگفتن باید بیاین تا آخراین خوبه ولی مکانیسم ورودشون به سلول و اینکه بعدش چی میشه، اون پروتیینا و مولکولایی که نقش دارن خیلی سخته
MSina در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate
اونو من همین الانشم دوس دارم...بچه کوچیک داشته باشم ببرمش پارکولی خب ندارم...مامانش هنوز وجود نداره
ما خوشبختانه از اینجور آدما نداریم
البته هستنا ولی خودشون میدونن اگه ازین کارا بکنن چه بلایی سرشون میاد...دیگه مخبر نداریم
اون گروه آدماشو در ظاهر ندید بگیر اما زیرزیرکی آروم طناب دارو بنداز دور گردنشون
اخه نمیشه خسته باشی و خوابت نبره...میبره...باید ببره...نمیتونم بپذیرم
خب خوبه دیگه...برنامهی ایدهآل
چه حوصلهای هرهفته آزمون🫠🫠
تازه ما یه سری اساتید جبرانی هم میذاشتن و باااز درسشون میموند میگفتن باید بیاین تا آخراین خوبه ولی مکانیسم ورودشون به سلول و اینکه بعدش چی میشه، اون پروتیینا و مولکولایی که نقش دارن خیلی سخته
آخه بچه خود آدم یا مادر بزرگی چیزی یچی دیگس... بچه کوچیک بقیه میترسم
داش واس ما هم نیست نگران نباش
متاسفانه واس ما خیلیی پررو هستن
بعد فکرشو بکن کلاس کنسل میکنن یعنی میگن نریم و فلان... بعد خودشون میرن🪓🪓
که سه شنبه این کار رو کردن و دیگه نتونستم سکوت کنم...
اونا رو باید واقعا سیخ داغ کتک شون بزنی
به خدا میشهههه
واقعااا آزمون هاش چرته
آره ما هم ویروس مون دو هفته دیگه دارهههه
وای دقیقااا
حالا من بخش ژنوم خیلی اذیت شدم -
Succinate منم
-
Comrade عام آره حقیقتن خوش میگذره ولی قسمت امتحاناش و حجم درسا نه قشنگ دیوونم کرده
-
قسم به جمعه ای که تنها در خیابان قدم میزنم
به بارانِ بیتابی که شهر را دچار جنون کرده
به کافه چی که برای بار سیزدهم آهنگ جمعه فرهاد را تکرار میکند
به سرباز خسته ای که در ایستگاه اتوبوس زل زده به آسمان وسیگارش به فیلتر رسیده
به صندلی خالی کناری ام در سالن سینما
به خاطراتی که مدام در مقابل چشمانم اکران میشود
به نوازنده خیابانی، که ساعتها روبه روی اش مینشینم
به عکاسی که سوژه عکس های امروزش شده ام!
به حرفهای ناگفته ای که مدام در سرم میپیچد
به مازوخیسمی که رویای شیرین خواب هایم شده!
به این شعرِ آشفته که میخواهم همینجا رهایش کنم
قسم به پاییز و جمعه و باران....•علی سلطانی