هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
چند وقتی بود انقد یهو خوشحال نشده بودم 🥹خدایا شکرت فردا پس فردا تعطیل شد
من واقعا نمیرسیدم باکتری رو تو دو روز جم کنم
خدایا مرسی که حواست به خستگی یه مادر هست🥹
از ساعت 8تا الان ده بار استرس باکتری اومد سراغم یهو یادم اومد تعطیله
اگر میدونستن انقد خوش حال شدیم قطعا تعطیلاتو لغو میکردن بهمون خوش نگذره -
تصمیم گرغتم تا تمومش نمردم نخوابم
وقتی.
نخوندی حق نداری بخوابی.
شیمی رو نخونییییییییی!؟
حق نداری -
Akito
سلام خوب هستین؟
طرح وسط این ساعت رو احیانا میدونین که چیه؟ یا چه کرکتریه؟
من فکر میکنم فقط میکنم ژاپنی باید باشه
گفتم شاید شما بدونین
Narges_ نه والا متاسفانه
اولین باره اینو میبینم -
فردا یه تولد داریم...
-
بچهها لطفا برام دعا کنید
-
نتونستم درست بخونم
-
دو تا از هم اتاقیامون هستن که رفتاراشون اذیت کننده است
یکیشون که عرصه است و تو امتحانای ما نیست
اون یکیم اسمش جزو ذخیره های حج دانشجوییه
دعا کنید انتخاب شه
اینجوری اونم تو امتحانا نیست
خدایا لطفااا -
دوست ندارم برم خونهی فامیل...
ولی اینکه بعدش با دوست بابا و مامانم میام رو اکی ام...
طبیعیه؟! -
دوست ندارم برم خونهی فامیل...
ولی اینکه بعدش با دوست بابا و مامانم میام رو اکی ام...
طبیعیه؟! -
خدایا لطفا یه طوری بشه که من رسیدم
دقیقا همون لحظه اونا راه بیفتن سمت روستامون
و نیاز نباشه برم خونهی فامیل
لطفااااا
.
البته که تا ۲سرکارن
و غیرممکنه این اتفاق بیفته -
-
دوست ندارم برم خونهی فامیل...
ولی اینکه بعدش با دوست بابا و مامانم میام رو اکی ام...
طبیعیه؟! -
im_Hana
️
-
با این خونواده خیلی بیشتر از عموم اینا احساس راحتی دارم...
از بچگیم رفت و آمد داشتیم
دوستای دوران مجردیِ مامان بابامن
بابام و دوستش که از خیلی بچگی
ولی مامانم و دوستش از دبیرستان باهم دوست بودن
هر وقت که بیان اون طرفا
خونهی ما هم میان
یعنی میانگین هفته ای یه بار رو میان دیگه...
و اونقدری صمیمی هستن که مثلا میان
خودشون میرن از میوه های درختای حیاط میچینن میان
میگن بیاید دور هم باشیم
یا دوست بابام گفته بود فلان درخت مال منه
بعد من رفته بودم ته میوه هاشو خورده بودم
تا یه مدت همش میگفت زهرا میوه هامو خورده
یا ما کرونا گرفته بودیم
هیچ کس از فامیل پاشو تو حیاطم نذاشت
ولی این بنده خدا کلی ویتامین اینا گرفت اومد تحویل داد و رفت...
من سال کنکورم اگه چیزی لازم داشتم
به ایشون میگفتم راحت تر بودم تا عموم اینا...
خلاصه که خداروشکر خیلی با هم خوبیم...
از یه سری فامیلامون بهمون نزدیک ترن...
و ان شاالله که همین طور بمونه... -
با این خونواده خیلی بیشتر از عموم اینا احساس راحتی دارم...
از بچگیم رفت و آمد داشتیم
دوستای دوران مجردیِ مامان بابامن
بابام و دوستش که از خیلی بچگی
ولی مامانم و دوستش از دبیرستان باهم دوست بودن
هر وقت که بیان اون طرفا
خونهی ما هم میان
یعنی میانگین هفته ای یه بار رو میان دیگه...
و اونقدری صمیمی هستن که مثلا میان
خودشون میرن از میوه های درختای حیاط میچینن میان
میگن بیاید دور هم باشیم
یا دوست بابام گفته بود فلان درخت مال منه
بعد من رفته بودم ته میوه هاشو خورده بودم
تا یه مدت همش میگفت زهرا میوه هامو خورده
یا ما کرونا گرفته بودیم
هیچ کس از فامیل پاشو تو حیاطم نذاشت
ولی این بنده خدا کلی ویتامین اینا گرفت اومد تحویل داد و رفت...
من سال کنکورم اگه چیزی لازم داشتم
به ایشون میگفتم راحت تر بودم تا عموم اینا...
خلاصه که خداروشکر خیلی با هم خوبیم...
از یه سری فامیلامون بهمون نزدیک ترن...
و ان شاالله که همین طور بمونه... -
Succinate متاسفانه خیر
برای شما هنوز مونده -
خدایا اینم به خیر بگذره
قول مردونه دادم
بذار جوری پیش بره که این روز ها رو دیگه یادم نیاد
قدرتی بهم بده که بتونم بهت نزدیک تر شم
چی میشه سال دیگه مشهد زیارت اقا باشم
یه لبخند هم امروز ما رو مهمون کنی خوشحال می شم
دلم گرفته.از دست خودم ناراحتم -
توی ذهنم کلی فکر از الان برای ۴ سال آیندم دارم ولی خیلی سردرگمم،نمیتونم در لحظه باشم،فکر کردن به تمام این مسیر و کارای نکرده با توجه به اینکه آدم عجولیم داره عذابم میده، آخه میترسم،میترسم اشتباهات گذشتمو تکرار کنم...
خدایا کمکم کن...