هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
زهرا بنده خدا 2
عالی بودددد
Zahra.HD
️
-
وای خدایااا
دفترچه خاطراتمو پیدا کردم
داشتم میخوندم
یهو رسیدم به یه متن طولانی !
چیبود؟!
دعاهایی که کلاس یازدهم کتبی نوشته بودم
و خیلی دنبالشون گشتم و نهایتا فک میکردم مفقودشون کردم و اوضاع امنه
ولی دفترچه ام تو کمد بود و قطعا خونده شده[ برا
هرکیکه میشناختم دعا کردم (داخلش اسم پسرای مختلفه که خودمم الان باید فک میکردم ببینم کیبودنامیدوارم نمرده باشن
) داداشای دوستای مجازیم با اسم و فامیل
بعضی پسرای انجمن که قبلا بودن الان نیستن؛پسر سرپرست خوابگاهمون که کما بود)]
و الان که دیدمشون تصمیم گرفتم دیگه دعا نکنم
بذارید چندتا شو با نتایجشون براتون می نویسم:
۱)به امیر فلانی(برادر دوست مجازیم که متاهل بود)کمک کن بندهی خوبی باشه و ان شاءالله که عاقبتشون ختم به شهادت بشه(با دوستم دیگه در ارتباط نیستم نمیدونم چی شدن
)
۲)دعا کردم سال دیگه همون موقع(یعنی دوازدهمم)درسامُ خوب خونده باشم(ابداااا خوب نخونده بودم)و یه رشتهی خوب و دانشگاه خوب قبول شم(اولیش شد
)
۳)برا دختر داییم دعا کردم یه ازدواج خوب کرده باشه و خوشبخت باشه که ازدواج کرد و اون تایم خوشبخت بود ولی الان طلاق گرفته...
۴)دعا کردم فلسطین آزاد شه(
️)
۵)برا دختر عمم دعا کردم که یه دختر(خودشون دوست دارن)داشته باشن ولی هنوز ندارن
️
۶)اونیم که تو کما بود مرد
یه سری دعاهای سم هم کردم که نمیگم
فقط همین قدر میگم که مثلا دعای۱ رو کرده بودم بعد نوشته بودم حالا که اون موقع ۱رو بهم دادی حالا ۲هم بعدش بده
️
ولی درکل جالب بود که به جز قبولیِ کنکورم و ازدواج دخترداییم که به طلاق ختم شد دیگه هیچ کدوم برآورده نشدن(حالا جدای از دعاهای سلامتیِ ملت
و یه سریا که ازشون خبر ندارم)
خدایا من اینا رو نوشته بودم که بیام ازت تشکر کنم عزیزمممم
خدایا شکرت
الان باید بگم حکمتی بوده؟
️
خدایا ببخشید میخندم ولی خب آخه...زهرا بنده خدا 2 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دیروز خندیدم و واقعا حس کردم خدا به من و دعاهام توجهی نداره و اونجایی که گفتم بهتره دعا نکنم،ته دلمم همین بود
ولی امروز به این نتیجه رسیدم که
خیلی جاها خدا به آدم عقل و اختیار داده و یه سری از اینا که زیاد نتیجهی باب میلی نداشت برا همون بوده...(مثل اون طلاقی که پیش اومده یا نرسیدنم به درسام...با این وجود هم تهش حداقل رشته ای که دوست داشتم قبول شدم و با اینکه ناراحتم از دانشگاهش ولی با آدمایی آشنا شدم و اتفاقاتی افتاد که شاید جای دیگه ای بودم اینجوری پیش نمیرفت و چیزایی که الان یاد گرفتم رو نداشتم...)
و مهم تر از همش
اخرش گفتم اکثرش برآورده نشده به جزسلامتی..
والان که فک میکنم
سلامتی مهم ترین دارایی آدماست...
و هر ثانیه و هر لحظه ممکن بود اینو به هر دلیلی از دست میدادیم...
شده با یه تصادف
با هزار و یک بیماری شناخته و ناشناخته
با گزش یه حشره
با یه دعوا و هل دادن کوچیک
بایه زمین خوردنِ ساده
و من نمیدونم این ۳سالی که از اون متنم گذشته
خدا چند تا غم و رنج و بلا رو ازمون دور کرده...
قطعا قابل شمارش نیست...
به ازای تکتک ثانیه هایی که اجازه داده زنده بمونیم و زنده موندیم...
خدایا مرسی که هستی( : -
فردا باید برم خوابگاه( :
-
اوم...
(پدربزرگم فوت شده و از بین پدربزرگ مادربزرگام عزیزترینم بود)
مامانم دیشب خواب دیده بود که من بچه تر از الانم بودم
رفته بودم خونهی پدربزرگم و داشتم ظرفاشو میشستم( :
توی یه جوی آب زلال که پر از سنگای سبز وسفیدِ کوچیکه و وسط حیاط بوده...
و بعدش که شستم
بابا بزرگم از مامانم پرسیده دخترم نیومد؟
مامانم گفته نه
گفته بچه هام همشون دروغ میگن،منتظرم دخترم بیاد یه النگوی طلا گرفتم برا زهرا، میخوام بنویسم بهش بدم،دخترمم امضا کنه( :
و
النگو رو کرده دستم
دستامو میبوسیده و گریه میکرده( :
پن:
هروقت یادش بیفتم براش صلوات می فرستم
یا وقتایی که قرآن بخونم چندتا ایه هم برا اون میخونم
این روزا خیلی دلتنگشم...
شاید خواب مامانم برا اتفاق دیروز بود که از یه چیزی خیلی دلم گرفته بود..
خیلی زیاد...
و حرفی بود که چندساله تو دلم بود ولی دیروز با دوستم درد و دل کردم و اون حرفم زدم
بعدم از اینکه تونسته بودم اون حرف رو بزنم نشستم گریه کردم...
اون چیزیم که اذیتم میکرد
جوری بود که
اگه بابابزرگم بود
شاید کمتر اذیت میشدم( :کمتر غصه میخوردم( : -
نمیخوام برم خوابگاه
واقعا نمیخوام برم
کاش زهرا نیاد...
کاش ما ۳تا باشیم... -
ari_14
وای وای آریانا... یه مدته این مدلیم که نمی خوابم، رسما می میرم:////
نمی خوابم سرم گیج می ره و درد می کنه کاری نمی تونم بکنم... وقتاییم که می خوابم دییگه نمی تونم بعدش بلند شم://///////// -
چرا انقدر بر می گردم پشت سرم رو نگاه می کنم؟!
خودمم اذیت می شم از این کارم...
بس کن دیگه دختر هرچی بوده تموم شده رفته کاریش نمی تونی بکنی -
این چند روز تمام تلاشم رو باید بکنم قلمچیم خوب بشه
که بتونم راحت هفته بعدش رو برای خودم باشم...
می دونم اون عدد رقما شاید اونقدری که باید اهمیت نداشته باشن و هدف کنکوره... ولی الان به یه نتیجه خوب نیاز دارم
که ی کم روحیه بده بهم و هفته بعدش با آرامش بیشتر کاری که می خوام رو انجام بدم بدون توجه به آزمون 28 دی
ان شاءالله -
Anzw 18 های
یه چیزی آیناز من از کانون الان برام پیامک اومد
چیز خوبی بود
بزار ببینم لینکشو میتونم داخل چت بفرستم یا نه