هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اوم...
(پدربزرگم فوت شده و از بین پدربزرگ مادربزرگام عزیزترینم بود)
مامانم دیشب خواب دیده بود که من بچه تر از الانم بودم
رفته بودم خونهی پدربزرگم و داشتم ظرفاشو میشستم( :
توی یه جوی آب زلال که پر از سنگای سبز وسفیدِ کوچیکه و وسط حیاط بوده...
و بعدش که شستم
بابا بزرگم از مامانم پرسیده دخترم نیومد؟
مامانم گفته نه
گفته بچه هام همشون دروغ میگن،منتظرم دخترم بیاد یه النگوی طلا گرفتم برا زهرا، میخوام بنویسم بهش بدم،دخترمم امضا کنه( :
و
النگو رو کرده دستم
دستامو میبوسیده و گریه میکرده( :
پن:
هروقت یادش بیفتم براش صلوات می فرستم
یا وقتایی که قرآن بخونم چندتا ایه هم برا اون میخونم
این روزا خیلی دلتنگشم...
شاید خواب مامانم برا اتفاق دیروز بود که از یه چیزی خیلی دلم گرفته بود..
خیلی زیاد...
و حرفی بود که چندساله تو دلم بود ولی دیروز با دوستم درد و دل کردم و اون حرفم زدم
بعدم از اینکه تونسته بودم اون حرف رو بزنم نشستم گریه کردم...
اون چیزیم که اذیتم میکرد
جوری بود که
اگه بابابزرگم بود
شاید کمتر اذیت میشدم( :کمتر غصه میخوردم( : -
نمیخوام برم خوابگاه
واقعا نمیخوام برم
کاش زهرا نیاد...
کاش ما ۳تا باشیم... -
ari_14
وای وای آریانا... یه مدته این مدلیم که نمی خوابم، رسما می میرم:////
نمی خوابم سرم گیج می ره و درد می کنه کاری نمی تونم بکنم... وقتاییم که می خوابم دییگه نمی تونم بعدش بلند شم://///////// -
چرا انقدر بر می گردم پشت سرم رو نگاه می کنم؟!
خودمم اذیت می شم از این کارم...
بس کن دیگه دختر هرچی بوده تموم شده رفته کاریش نمی تونی بکنی -
این چند روز تمام تلاشم رو باید بکنم قلمچیم خوب بشه
که بتونم راحت هفته بعدش رو برای خودم باشم...
می دونم اون عدد رقما شاید اونقدری که باید اهمیت نداشته باشن و هدف کنکوره... ولی الان به یه نتیجه خوب نیاز دارم
که ی کم روحیه بده بهم و هفته بعدش با آرامش بیشتر کاری که می خوام رو انجام بدم بدون توجه به آزمون 28 دی
ان شاءالله -
Anzw 18 های
یه چیزی آیناز من از کانون الان برام پیامک اومد
چیز خوبی بود
بزار ببینم لینکشو میتونم داخل چت بفرستم یا نه -
-
-
-
-
-
-