|
شعردانه
هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
یه کاپل کلاسمون کات کرده/=
درسته خیلی لوس و رومخ بودن
ولی واقعا ناراحت شدم براشون
نمیتونم خودمو جاشون تصور کنم
کسی که دوست داشتی و الان
ازش دلت شکسته رو هر روز ببینی
وحشتناکهZahra.HD
آره...خیلی سخته...
دو نفر از بچه های اینجا بودن
یه مدت باهم بودن
یعنی باهم برو و بیا و خرید و تفریح و همه جا با هم و فلان...
میگفتن خونواده ها هم در جریان بودن
نهایتا
پسره جلوی جمع از دختره خواستگاری کرده بود
و خب قبول کرده بوده و نمیدونم عقد بودن یا صیغه‌ی محرمیتی چیزی بوده
یعنی حلقه هم گرفته بودن و قضیه خیلی جدی بود...(فک کنم چندبارم اینجا گفته بودم که تنها‌رابطه‌ی این مدلی ای که به ازدواج ختم شده بود تو دانشگاه ما همینا بودن
)
و نهایتا طلاق گرفتن و تموم شده... -
ولی واقعا خیلی سخته بخوان هر روز همدیگه رو ببینن!
و همکلاسی باشن!
پ‌ن: برا کسی که کارش همینه و هرروز باکسیه فک نمیکنم خیلی سخت باشه
چون با کسی دیگه تجربه میکنه و تفریحشه دیگه...
ولی خب اونایی که واقعا قصد ازدواج داشتن و اهل این روابطِ دم به دقیقه ای نبودن سخته...و اذیت میشن... -
من بی بخار نیستم
من بیغیرت نیستم
من تا همینجاشم دارم احساس گناه میکنم
این پولی که بابام تو این چند سال برام خرج کرد رو میتونست خیلی جاهای دیگه خرج کنه
من درسته خیلی اشتباه کردم ولی من قرار نیست اینی که الان هستم بمونم
میخونم امسال قبول میشم که دیگه نشینه جلوی من این حرفا رو بزنه
وقتی اسم من تو یه جمع میاد سرشو نندازه پایین و خدا خدا کنه کسی از وضعیت من ازش نپرسه
من اگه به اینجا رسیدم تقصیر خودم بوده و تنها کسی هم که میتونه منو از این وضعیت نجات بده خودمم -
خوابم نمیبره...
عالیه... -
خدا این ترم کمک کنه( :
-
من بی بخار نیستم
من بیغیرت نیستم
من تا همینجاشم دارم احساس گناه میکنم
این پولی که بابام تو این چند سال برام خرج کرد رو میتونست خیلی جاهای دیگه خرج کنه
من درسته خیلی اشتباه کردم ولی من قرار نیست اینی که الان هستم بمونم
میخونم امسال قبول میشم که دیگه نشینه جلوی من این حرفا رو بزنه
وقتی اسم من تو یه جمع میاد سرشو نندازه پایین و خدا خدا کنه کسی از وضعیت من ازش نپرسه
من اگه به اینجا رسیدم تقصیر خودم بوده و تنها کسی هم که میتونه منو از این وضعیت نجات بده خودمم -
Ramos9248
ان شاءالله که موفق باشید...زهرا بنده خدا 2
ممنون
همچنین -
زهرا بنده خدا 2
ممنون
همچنینRamos9248
ممنونم
-
ولی این روزا
هیچی اندازه‌ی حالِ بد اون
و بی محلیای خونواده اذیتم نکرده( :
نمیدونم...حالِ خودم اونقدرا بد نبود...کنار میومدم...هرچند سخت...اما سخت ترش کردن( :
اینکه مامانم امشب هم بهم زنگ نزد...( :
اینکه خالم گفت من کاری بهش ندارم...( :
اینکه حتی داداشمم حالمو نپرسید...( :
و با بی پناهی بهش پیام دادم که بره بسته‌ی پستیمو تحویل بگیره( :
و این روزا جز خودش کسی کنارم نیست...( :
هیچ کس...هیچ کس...هیچ کس...
آخرین پناهمه...( :
جلوی همه وایسادم...منتظرم...خیلی منتظر...که تهش سینه سپر کنم و بگم خدا برام خواست...هرچند اهل سینه سپر کردن و داد زدنِ حالِ خوبم نیستم...اما منتظر اون حالِ خوب هستم...
اوتقدری حالم گرفته که فعلا خونه نمیرم( :
احتمالا آخر این هفته بچه ها میرن خونه...اما نمیتونم برم...
نمیتونم تحمل کنم...
کم صبر و حوصله شدم...
و خدایا...
اینم شب اول ماه رمضونِ ما( :
خدایا شکرت...( :
شکرت بابت همه چی...( :
مرسی که هستن که نگرانم باشن هرچند به غلط...
مرسی که هستی...
