هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Hako
من سر در نمیارم از مصرف زیاد قرص و فلان
ولی برا من قهوهی تنها هم تپش قلب میاره!!
اگه تپش قلبت شدیده به خونواده بگو عسل خانمزهرا بنده خدا 2 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
خونواده بگو
ترجیح میدم لحظات اخر عمرم مثل همیشه تنها تو اتاقم باشم
ولی بازم چشم ممنون -
ولی زندگی همینه...
همیشه یه دغدغه هست...
گاهی کمتر میشه و گاهی دوباره شدت میگیره و قلبتو مچاله میکنه...
این دنیا خوشیِ محضی وجود نداره...
مگر رهاش کنی...باشی ولی برات مهم نباشه...دست و پاتو نبنده...
هرچند کار هر کسی نیست...انگیزه میخواد...انگیزهای به اندازهی خودش... -
من گاهی اوقات یهو با یکی خیلی سرد میشم و دیگه نمیتونم مثل قبل باشم
نمیدونم این از کجا میاد
حتی بخوام تظاهر کنمم نمیشه -
زهرا بنده خدا 2 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
خونواده بگو
ترجیح میدم لحظات اخر عمرم مثل همیشه تنها تو اتاقم باشم
ولی بازم چشم ممنونHako در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
ترجیح میدم لحظات اخر عمرم مثل همیشه تنها تو اتاقم باشم
درکت میکنم...( :
ولی اینو بدون خونواده هرکسی هم که باشن و هرکاری کنن برای اینه که دوست دارن...کاراشون گاهی قلبتم به درد میاره...گاهی اصلا متوجه حرفات نیستن...گاهی کارشون واقعا اشتباهه و آسیب زننده...ولی آدم به این فکر کنه که همونم از روی دوست داشتن و خیر خواهیه، تحملش آسون تره
هرچند نمیگم همه کاراشون درسته ها...آدما گاهی خودشون آسیب دیدن تو زندگیشون و ناخواسته به تو ام آسیب میزنن...
(اینو در حالی میگم که خودم تو شرایطی ام که اصلا حرفام درک نمیشن...و بابتش نمیخوام برم خونه چون میدونم اگه باز اون بحث بیاد وسط اشکم در میاد و بعدم عصبانی میشن که چرا گریه میکنم...)ولی بازم چشم ممنون
چشمت بی بلا
-
یافتنِ یه سری چیزا زمان میبره...
به گفتن و شنیدن نیست...
دانشگاه که اومدم فهمیدم هیچی خونواده نمیشه...
دوستا هستن...میشنونت...کنارتن...
ولی هیچ تضمینی نیست که نرن...
هیچ پشتوانه ای نیست که وقتی تو حالت بده اون بخواد از زندگیِ خودش برایِ توعه حتی دوستِ صمیمیش بزنه...
اونی که میمونه خونواده است...
ولی بازم باید به کسی دیگه تکیه کرد...
کاش یاد بگیرم که اونه که تا همیشه هست...
پن: مخاطبم خودمم...
#تودلی -
خوابم نبرد
-
کاش حداقل یبار تو زندگیم فقط اونی بشه ک من میخوام
فقط یبار
خسته شدم واقعا دیگه -
Blue28
بلو بحرانیS.daniyal hosseiny جالب بود
-
-
lO_Ol
آروم بگیگیگیرید -
lO_Ol
آروم بگیگیگیریدS.daniyal hosseiny
چرا کلا امشب متوجه نمیشم چی میگی -
S.daniyal hosseiny
چرا کلا امشب متوجه نمیشم چی میگیlO_Ol
مغزتو نیاوردی با خودت -
lO_Ol
مغزتو نیاوردی با خودتS.daniyal hosseiny
خستم -
S.daniyal hosseiny در ترینهای 1403 گفته است:
Ramos9248 رئالیترینه (از شناسهشم پیداس!)
دمت گرم
9248 همون برعکس شدهی 8429 هستش -
پلنم ازین ب بعد اینه
-
با همه قطع ارتباط میکنم
-
همه دوستام
-
میخوان بگن عوض شده؟
-
ب درک
-
اوم...
این مدت روزایِ سخت و سرشار از احساسات مبهم و منطقِ ته نشین شده رو تجربه کردم...
روزایی که تو خودم بودم و شبایی که تو تنهایی خودم گریه کردم...
رابطه ام با خونواده اونقدرا خوب نیست که بتونم حرف دلمو بزنم...نمیتونم...
اکثرا حرف دلمو پنهان کردم و با روی منطقیم صحبت کردم...(هرچند برای خونواده،رنگ رخسار میدهد خبر از سر درون...)
به هرحال... فهمیده نشدم...حداقل تو این قضیه...
دوستام...
این مدت بودن...ولی دلِ من پرتر و حالم خراب تر از اونی بود که بخوام با یه بار گفتن تمومش کنم...
نیاز داشتم که یه نفر پای تک تک حرفایِ تکراریم بشینه و بفهمتم...
ولی آدما کم حوصله تر از این حرفان...
اون دوستم که یه مدت شنید و بعد از مدتی جوری حوصله ادامهی حرفامو نداشت که گفتم من اگه میام پیویت برا اینه که واقعا دارم حرص میخورم تو توجه نکن...(نیاز داشتم که فقط شنیده شم...)
اون یکی دوستمم که درگیرِ زندگیِ خودشه...
و منم و خودم و خدا و بنده های خاصش که میبینن...
دوست داشتم صداشونم میشنیدم...( :
که بگن نگران نباشم...که بگن تمامِ این تنهاییاتو دیدیم...که بگن تمامِ تلاشِ تک نفره ات برای رد نشدن از خط قرمزای خدا رو دیدیم...که بگن قلبتم دیدیم...
همین...
میدونم دیدن و شنیدن...ولی دوست داشتم حضرت زهرا کنارِ کنارم بودن ..سرمو میذاشتم روی پاشون...و همه چی رو میگفتم...( :
و میخواستم...و قولِ رسیدن رو از زبونشون میشنیدم...( :
#تودلی