هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Jaana
من خیلی دلم میخواد بتونم خوب دلداری بدم ولی واقعا بلد نیست
فقط سکوت میکنم تا طرف حرفشو بزنه -
Jaana
همیشه یه سطح بدتری هم وجود داره
کلا ازشون شاکی نباش همونجوری که هستن بپذیرشون -
@د-ژ-م
چون بچه دومی بودیGharibe Gomnam
نه ربطی نداره
من خواهر ندارم بچه اول داداشم بود اونم ک ی لحظه تو زندگیش کار خونه نکرده
منم همینجور -
CpR
اوو اها حق داری -
مامانم گفت دوسش نداشتی یا مشکلت اون مسئله بوده؟
گفتم اون مسئله...
اگه مشکلم دوست نداشتنش بود مرض نداشتم اون مدت باهاش حرف بزنم...( :
گفت خدا کمکت کنه...( :
و دلم گرفت...
اصلا حالم خوب نیست...
از همه طرف تحت فشارم...( :
گفت گفته بوده که زهرا اصلا منو دوست نداشته ولی روش نمیشده بگه
واسه همین هردفعه من کوتاه میومدم و اون یه چیزی گفته...( :
دارم به ته دلم فک میکنم که با خودم گفتم چون دلش میخواد
حواسم باشه ذره ای ابراز احساسات نکنم که شاید ذره ای براش سخت تر بشه این نه شنیدنه و نشدنه...
و انگار نقشمو خیلی خوب بازی کردم...( :
امیدوارم خدا خودش جوابمو بده...
جواب اون همه عذابی که کشیدم تا جلوی احساسمو بگیرم...
که کسی بابت این خواستنِ بی منطق اذیت نشه...
که اگه نرفتم ببینمش واسه همین بود...
که وقتی جوابم نه عه دیگه هی همدیگه رو نبینیم که همه چی سخت تر نشه...
اما به کسی نگفتم و کسی ندید و تهش جور دیگه ای برداشت شد...( :
دلم گرفته از قضاوت آدما...( :
مامانم گفت داییت زنگ زده
گفتم هرچی گفته به من نگید چی گفته...( :
چون دیگه ذره ای توان شنیدن حرفای بی منطقِ این و اون رو نداشتم...
#گریه...
#تودلی -
Jaana
آره منم
ولی نوشتن رو امتحان کن
صرفا هر چی توی ذهنته روی کاغذ یا دفترچه یا تقویم بیخودی یه جایی بنویس و بزارش کنار
واقعا کمک کنندس
انگار وقتی نوشتن اون متن و اتفاقات و احساساتش تموم میشه
واقعا اون مشکل توی قلب و ذهن آدم حل میشه و یه حس سبکی واقعا خوبی داره و حس آرامش نسبی -
Gharibe Gomnam
هر چی میگن رو بپذیر و اونطور که میخوان زندگی کنJaana
نه لزوما لازم نیست
اگه تحت فشاری یه زمانی جمعشون کن و با جسارت حرفتو بزن انقدر این کار رو تکرار کن تا جواب بده
مثل من که انجامش دادم
بلاخره موفق شدم خانوادمو راضی کنم
الان اوناهم باهام همراهن
اما اگه بازم موفق نشدی فقط تظاهر کن داری طبق میل اونا رفتار میکنی من مدت این کار رو انجام دادم خوب بود ولی یه ذره استرس زا بود
اما اگه لازمه که کارت رو نشون بدی درحالی که اونا مخالفن سعی کن کمتر خونه باشی مثلا کتابخونه ای جایی
اما تا امتحانش نکردی نگو نمیشه -
Jaana در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Gharibe Gomnam
باز من از همون کلاس اول شروع کردم ظرف شستن . همه کارا بامنه تنها کاری که مادر گرامی میکنن غدا درست میکنن . واقعا تف به این زندگیچن سالته
-
مسئلهی اون شبم به مامانم گفتم چون خیلی اذیت بودم بابتش...
و اینجا نمیشد به کسی بگم جز یه هم اتاقیم... -
Jaana
جدی میگی؟
ینی من اون روز انتظار داشتم ی بچه 16ساله بهم امید بده؟
جای دخترمی -
Jaana
نه لزوما لازم نیست
اگه تحت فشاری یه زمانی جمعشون کن و با جسارت حرفتو بزن انقدر این کار رو تکرار کن تا جواب بده
مثل من که انجامش دادم
بلاخره موفق شدم خانوادمو راضی کنم
الان اوناهم باهام همراهن
اما اگه بازم موفق نشدی فقط تظاهر کن داری طبق میل اونا رفتار میکنی من مدت این کار رو انجام دادم خوب بود ولی یه ذره استرس زا بود
اما اگه لازمه که کارت رو نشون بدی درحالی که اونا مخالفن سعی کن کمتر خونه باشی مثلا کتابخونه ای جایی
اما تا امتحانش نکردی نگو نمیشه -
لطفا تازه واردا سنشونو بگن در بدو ورود
-
گفتم حتما باید بگم که بدونید؟...
پن:
واقعا خودشون باید میفهمیدن...
از گریه های اون شبم بابت چسبوندن کسی دیگه بهم باید میفهمیدن... -
Gharibe Gomnam
نه ربطی نداره
من خواهر ندارم بچه اول داداشم بود اونم ک ی لحظه تو زندگیش کار خونه نکرده
منم همینجور@د-ژ-م
چه عجیب
من کلا مستقل و خودکار بودم
تقریبا مثل پسرا بزرگ شدم
من نه تنها کار خونه انجام دادم یه جاهایی کار مردونه هم مجبوری انجام دادم
مثلا سیمان و ماسه بالا دادن
بلند کردن دروازه
در ضد سرقت
و کارای دیگه
البته الان میگم پشیمونم -
Jaana
جدی میگی؟
ینی من اون روز انتظار داشتم ی بچه 16ساله بهم امید بده؟
جای دخترمی -
لطفا تازه واردا سنشونو بگن در بدو ورود