هرچی تودلته بریز بیرون۶

[مِهردُخت]

پسری که خواستگار داشت

[S.daniyal hosseiny]

بعضی وقتا یه کارایی می‌کنن یه سریا. عجیب

[Mehrsa 14]

هیچ وقت فکر نمیکردم یه سال بعد از دبیرستان ساعت ۲ نصفه شب تابستون یاد خاطرات تحصیل در دوران کرونا بیفتم
تازه فیلم انگیزشی دیده بودم دوباره این ها یادم اومد‍️

[Anzw 18]

@danial-hosseiny
اونایی که میگن منظورمون صرفا دوسته یعنی دقیقا منظورش صرفا دوست نیست
هیچ استثنایی هم نداره

[S.daniyal hosseiny]

حالا من اصلا پیجمم بازه اینستا. کاری ندارم به کسی ‍️
ولی پیداس کیا با فیک فالو می‌کنن یا چی

[Hhh Hh]

سر کلاس یکی درسا بود

استاد: خب ؛ بچه ها بریم صفحه ۱۰۹
یکی از بچه ها: بریم
استاد: خب ؛ بریم صفحه ۱۱۰
یکی از بچه ها: بریم
استاد: فلانی!! من وقتی میگم بریم فلان صفحه ، لازم نیست بگی ...
یکی از بچه ها: خانمم ...
‍️ ..‌.

[Ramos9248]

Anzw 18 آره اونایی هم که خواهر برادران تو مجازی(پسر و دختر) در اصل خواهر و برادر نیستند

[Anzw 18]

خاطرخواه زیاد بوده پس

[Anzw 18]

Hhh Hh

[مِهردُخت]

Hhh Hh مثل اون موقع که سیصد نفر می نوشتن چشم

[S.daniyal hosseiny]

بعد توی همون دورهٔ دوستِ صرفا دوست
رفتم یکیو به مامانم نشون دادم پرسیدم این شاگرد شماس؟
بعد نگا کرد گفت اوه. این از این دختراس که کلا یه گوشه‌س ساکته. گفتم همین فقط فالوم کرده. مامان منم اینجوری بود که از آن نترس که های و هوی دارد...

[S.daniyal hosseiny]

Anzw 18
نه حالا استثنا هم داریم ولی این یکی دیگه پیدا بود چی میگه

[Hhh Hh]

@Venus655
واییی ...

---

یا
سلام
و
خسته نباشید

[Ramos9248]

@Venus655 یه روز قبل کلاس معلم فیلم فرستاد برا فردا 20 نفر حاضری زدن

[Mehrsa 14]

وقتی کلی زحمت میکشیدی سوال تایپ کنی بعد یهو معلم یه چی میگفت زیرش همه مینوشتن بله و سوال تو گم میشد باید میگشتی دنبالش کپی کنی بدترین چالش من بود

[S.daniyal hosseiny]

کلا نمی‌دونم چرا ولی دخترا تا می‌فهمن معلمشون پسر داره دیگه نمیشه کنترلشون کرد

[S.daniyal hosseiny]

از سر مسخره بازی یه چیزایی میگن که واقعا خود آدم خجالت میکشه

[Ramos9248]

Mehrsa 14 یا همون موقع گروه بسته میشد

[S.daniyal hosseiny]

من زمانی دیگه اوووج اینکه چقدر زیر ذره‌بینم و چقدر پیج من رو دارن همه‌شون رو فهمیدم، که یه اتفاقی برای مامانم توی مدرسه افتاده بود...
من اومدم اینستا رو باز کردم دیدم یا خدا.
انبوه پیام‌های دایرکت بود که جویای حال مامان شده بودن
چون مامان خودش جوابشونو نداده بود، توی تایم اداری از مدرسه رفته بود و نگرانش شده بودن.
اونجا به عمق قضیه پی بردم

[مِهردُخت]

@danial-hosseiny معلم فیزیک ما دو تا پسر داشت یکیش از ما بزرگتر بود
و بچه ها خودشونو واسشون می کشتن در حالیکه قیافه اون پسرا شبیه کتاب بود