هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
گفتن با مامانت بیا پارک
گفتم نمیام...( :
فوبیای اینو دارم که برنامه بریزن منو با پسره رو در رو کنن... -
کلا هم حوصلهی مردم اینجا رو ندارم...
-
که چی حالا؟...
بیخیال... -
اما اینا اگه بفهمن
هیچ وقت نمیرن به گوش اون برسونن که چه بلایی سر من اومده...( :
چون برا خودشون برنامه دارن...
پدره شاید بره بگه
اما مادره هرگز...( : -
هعیییی
نرفتم سر کلاس شیمی م
من که از اول ترم تا حالا همه جلسه ها رو رفته بودم امروز نرفتمچون نمی خواستم نخونده بشینم سر کوییز
استادم میفهمه که برای ندادن کوییز نیومدم
هعیییییییییحالم خوب نیست اون از دیروز اینم امروز
-
لطفا نیاید که منو ببینید
من نمیخوام شما رو ببینم... -
خب الان بیان چرت و پرت بگن
گریه میکنم -
-
چقد زهرا بنده خدا داستان زندگی جذابی داره
-
بعد مثل رمانا هم تعریف می کنه
-
یعنی منی که هر متن بلندیو نمی خونم اینارو می خونم
-
در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
نمیفهممش
دوباره نشستم پاش
از اول فیلمارو دیدم
جزوه رو گذاشتم جلوم
یکم اون فیلمه تو یوتیوبو دیدم
سرچ کردم یسری چیزا رو تو گوگل
و یسری خلاصه هم خودم نوشتم
و بلههههه دارم می فهمم:>>>> -
اگر تا 11 تیر که امتحانه یادم بره خودمو می کشم
-
چون خیلی وقت دارم می ذارم براش
-
اگر یچیز راجع به خودم دوست داشته باشم سگ پیله بودنمه
-
دیشب می گفت خیلی استرس درسارو داری کدوما مونده که نخوندی
گفتم فلان و فلان و فلان.
گفت من اینارو می خونم جات امتحان می دهم کی می فهمه کد ملی تو رو زدم
گفتم وا پس خودت چی
گفت تو شانسی بزن، نترس معدلتو نمیارم پایین تلاش کنم می شه
گفتم بخون خب برا خودت
گفت نه اونطور حال ندارم
خب وا. -
اگه فردا امتحان تاریخ نداشتیم میشستم فیزیک میخوندم
دو روز از فرجه فیزیک واسه این امتحان مسخره میره
هعی..... -
آخرشم گفت یکار می کنم خودت نتونی بدی جات بدم
منم گفتم جرئت داری بکن پارت می کنم