هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
صادق هدایت تو کتاب بوفِ کور
خیلی خوب نوشته که :
افسوس که تمام روابط انسانی
نیاز به نوعی نقاب دارد
و تنهایی؛
آخرین گریزگاه انسان های صادق است... -
عمیقا نمیفهمم بعضیا چشونه
-
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری؟! -
واییییی چه جالببب
-
"Baby, I don't feel so good"
six words you never understood
"I'll never let you go"
five words you'll never say -
اسم دیگه فروکتوز چه باحاله
لولوز
-
چقدر سر ویلیام این فامیلی انگار قبل شنیدم اون چندین بار
گمونم تو بازی جنگ های صلیبی بود
خیلی اشنایه برام این فامیل ش
عجب -
کاش این کتابه می زاشتند با خودم بیارم
اگر شده این چند روز اجازه بدند بازم بیام تو کتابخونه
تا هرچقدرش بشه می خونم
اگر کتابخونه ش شبانه روزی باز باشه خیلی خوب میشه بیشتر وقت دارم ولی فکر نکنم -
حالا دارم می فهمیم چقدر نمی فهمم از شیمی و هر نکته ش چقدر جالبه
.خیلییی خوبههه
-
عجب
-
کاش فقط دستم می رسید به یک ذره کمی خوارکی که این مغزم خوب کار کنه
انرژی دیگه ندارم -
@AmirBarsam در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
حالا میام باهاتون در مورد مسائل روز خاورمیانه و جهان غرب بحث میکنم
به مشکل عقیده میخوریم مخالف درمیایم دعوا میشه
-
با تک تک سلولام بدم میاد ازتون.
-
بازم خدایا شکرت
اپ های گوشیم از دوستام وفادار ترن -
حالا که پرده ز اسرار دلم برداشتم
به شما راست میگم
به خدا راست میگم:////
هیچی نیست، نشستم تو ماشین بابابزرگم -
خدایا شکرت
دیگه از زندگی هیچی نمیخوام..✓ Elmira
-
انشاالله که Zahra2020 اینجوری نمیشه -
انشاالله که Zahra2020 اینجوری نمیشه@_maya لعنتییییی
-
@Hamid-s در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Blue28
دیروز قرار بود یه چیز بفرمایین شما
گفتین میام میگمسلام
راجب کتابا پرسیده بودین من گفتم سلیقهایه
بخاطر این گفتم که مثلن من کتاب "جز از کل" رو چند بار خوندم.هرکس ازم پیشنهاد کتاب خواسته اولین کتاب اینو معرفی کردم.ولی مثلن من با یه آقایی صحبت میکردم(کتابفروش بود) میگفت از این کتاب خوشش نیمدهحالا چرا؟چون نویسنده میاد به طور مستقیم نظرشو میگه که من از این خوشم اومده بود اون آقا خوشش نیمده بود.
یا مثلن من یه دوره افسرده بودم به طور اتفاقی "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" رو خوندم.به زندگی امیدوارترم کرد.ولی خب این مثلن ممکنه بیمزه بیاد کتابش برا کس دیگه.
یا مثلن یه کتاب دیگه مثل "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" برای من جالب بود.چون دیدگاه های جالبی داشت نویسنده.من چون از بچگی با یسری اعتقادات بزرگ شدم با اون نظرات مخالفم ولی اونم یه نظر بود و برام جالب بود و مخالفتیم نمیکردم.صرفن میخوندم.شاید میتونستم یکیو بهتر درک کنم.ولی مطمئنم اگر میدادم این کتابو مادرم بخونه میگفت این خزعبلات چیه
یا مثلن کتاب "مغازه خودکشی" رو خوندم و بنظرم واقن یه طنز سیاهی بود.و خوشم اومد ازش.یه غم عجیبی داشت.میتونستم همزاد پنداری کنم با شخصیت داستان.ولی خواهرام کتابو نصفه ول کردن چون خوششون نیمد.
یا مثلن "۱۹۸۴" رو صدبار اومدم بخونم باز نصفه رهاش کردم.چون رومخم بود
ولی خب ممکنه یکی دیگه خوشش بیاد
یا مثلن "شازده کوچولو" رو هم چنبار خوندم.حتا متن انگلیسیشم خوندم.اینو ندیدم تا حالا کسی باهاش حال نکنه
یا مثلن "هردو در نهایت میمیرند" رو خوندم.اینم امیدوار میکنه آدمو.ولی یکم حوصله سر بره و بنظرم خیلی حال خوب کن نیست،ضعیفه کتابه
یا مثلن "عقاید یک دلقک" رو شروع کردم.اما اونم رها کردم.تیکه هایی از کتاب بسیار جذاب بود اما بنظرم داستان کتاب حوصله سر بر بود.نتونست منو جذب خودش کنه.