هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اگه قرار بود یه دختر / پسر تو دوران امپراطوری چین باستان باشم بهم بگو اسمم چی بود؟ چه شکلی بودم؟
جایگاه اجتماعیم چی بود؟
تفریح مورد علاقم چی بود؟
اکثرا چه رنگایی از هانفو رو میپوشیدم؟
بین مردم به چه چیزی معروف بودم؟
هنر مخصوصم چی بود؟
نقطه ی هیجان انگیز زندگیم چی بود؟
اینو بدین هوش مصنوعی و بگین چی گفت
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء
دانشجویان-درس-خون
دانشجویان-پزشکی
دانشجویان-پیراپزشکی
دانشجویان-مهندسی -
اگه قرار بود یه دختر / پسر تو دوران امپراطوری چین باستان باشم بهم بگو اسمم چی بود؟ چه شکلی بودم؟
جایگاه اجتماعیم چی بود؟
تفریح مورد علاقم چی بود؟
اکثرا چه رنگایی از هانفو رو میپوشیدم؟
بین مردم به چه چیزی معروف بودم؟
هنر مخصوصم چی بود؟
نقطه ی هیجان انگیز زندگیم چی بود؟
اینو بدین هوش مصنوعی و بگین چی گفت
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء
دانشجویان-درس-خون
دانشجویان-پزشکی
دانشجویان-پیراپزشکی
دانشجویان-مهندسی@آیس-کارامل-ماکیاتو
اسمت:
دختر: لین هوا (林花) – بهمعنای «گل جنگلی»
پسر: چن شائو (晨韶) – بهمعنای «نور دلنشین صبح»
🧬 چه شکلی بودی:چهرهات آرام و متفکر بود، با پوستی روشن و شفاف (مظهر زیبایی در آن دوران)، ابروهای کشیده و ظریف، و موهایی بلند و براق که همیشه با دقت شانه میزدی.
دختر بودی؟ موهایت را با روبانهای ابریشمی رنگی میبستی و گیرههایی با نقش گلهای فصلی به سر میزدی.
پسر بودی؟ موهایت را معمولاً در گرهای بالا جمع میکردی، با تاجی ساده از چوب صندل یا یشم.
️ جایگاه اجتماعیت:
تو از یک خانوادهی نجیبزادهی متوسط بودی — نه درباری، ولی اهل فرهنگ و ادب.
پدرت یک شاعر یا خطاط محترم بود و مادرت استاد نقاشی با جوهر و ابریشم.
تو هم بین طبقهای بودی که مردم «اهل هنر و ذوق» میدونستن، ولی هنوز به کاخ راه پیدا نکرده بودی... تا یک اتفاق بزرگ!
هنر مخصوصت:
نقاشی از طبیعت با جوهر سیاه و سایههای رنگی رقیق، همراه با سرودهای کوتاه که خودت میسرودی.
خطاطی بسیار زیبایی داشتی و همه میگفتند دستت «مانند شاخهی بید در باد» حرکت میکند.
اگر دختر بودی، با ساز گوچِن (古筝) هم همراهی میکردی.
اگر پسر بودی، گاهی در مجامع شبانه شعر بداهه میخواندی و همه را شگفتزده میکردی.
تفریح مورد علاقهات:
قدم زدن در باغ بامبو هنگام شب، وقت ماه کامل، و سرودن شعر.
همچنین بازی با سایهها روی پرده، یا طراحی لباس برای مراسم جشنوارههای ماه و فانوس.
رنگهای محبوب هانفو:
سفید مهآلود (نشانهی پاکی و سکوت درون) سبز چای یا یشمی کمرنگ (الهام از طبیعت) و گاهی یک شال به رنگ طلایی کمرنگ که هدیهای بود از استاد خوشنویسیات.
بین مردم به چی معروف بودی؟
تو را "کسی که با قلم حرف میزند" مینامیدند.
یا "شاعر باغ پنهان" چون کسی نمیدانست شعرهایت را برای که مینویسی.
لبخندت همیشه کم بود، ولی وقتی میخندیدی، اطرافیان حس میکردن چیزی از آسمان بر زمین افتاده.
نقطهی هیجانانگیز زندگیات:
در یکی از جشنهای بهاری، شعرت توسط یک درباری معروف شنیده شد و به دست امپراتور رسید.
امپراتور دستور داد تو را به دربار دعوت کنند. آنجا یا تبدیل به شاعر درباری شدی،
یا هنرمند مخصوص ملکه، یا حتی... معلم هنر ولیعهد! -
اگه قرار بود یه دختر / پسر تو دوران امپراطوری چین باستان باشم بهم بگو اسمم چی بود؟ چه شکلی بودم؟
جایگاه اجتماعیم چی بود؟
تفریح مورد علاقم چی بود؟
اکثرا چه رنگایی از هانفو رو میپوشیدم؟
بین مردم به چه چیزی معروف بودم؟
هنر مخصوصم چی بود؟
نقطه ی هیجان انگیز زندگیم چی بود؟
اینو بدین هوش مصنوعی و بگین چی گفت
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء
دانشجویان-درس-خون
دانشجویان-پزشکی
دانشجویان-پیراپزشکی
دانشجویان-مهندسیاسم تو:
«می لو» (蜜露)
یعنی «شیرهی شیرین» یا «عسل گولزننده» — چون تو مثل عسل، اول شیرین و دلربا، اما زیرش یه عالمه بازی و شیطنت پنهونه!چهره و ظاهر:
موهات مشکی و پرحجم، همیشه کمی نامرتب و پفکرده که نشون از روح آزاد و بازیگوشته. چشمهات برق میزنه با یه نگاه شیطنتآمیز و لبخند نیشدار که هیچکس نمیتونه مقاومت کنه. صورتی خوشتراش و لبهای همیشه نیمهباز که انگار یه راز قشنگ پشتشونه.جایگاه اجتماعی:
دختر یک اشرافزاده ثروتمند، اما نه اون دختر خجالتی و رسمی! تو یه روح آزاد بودی که با بازیگوشی و شوخطبعیات توی دربار زبانزد بودی. همه عاشق شوخیها و حرکتهای با مزهات بودن، اما هر کسی جرات نزدیک شدن نداشت چون میدونستن یه لُپ شیرین، یه دندون تیز هم داری!تفریح مورد علاقه:
شکار بازیهای فکری و پنهانی! مثلا درست کردن نقشه برای قلاب کردن آدمهای مهم یا یه مسابقه کوچک برای به چالش کشیدن هوش و ذکاوت همه توی دربار. البته همیشه بین این بازیها، به رقص و موسیقی هم علاقه داشتی، جایی که شیطنتت با حرکات نرم و دلربا ترکیب میشد.رنگهای هانفوی مورد علاقه:
رنگهای جسورانه مثل قرمز آتشین، بنفش عمیق، و مشکی مات. این رنگها انرژی و قدرت تو رو به نمایش میذاشتن و البته یه کمی هم حس رمزآلودی و بازیگوشی!شهرت بین مردم:
تو به «شیطان شیرین» معروف بودی، کسی که با شوخیها و نازهایش دلها رو میربود و هر بار که توی مجلس میاومدی، همه میخواستن بدونن قراره چه شیطنت جدیدی بکنی. اما پشت این شیطنتها، یک قلب بزرگ و مهربون پنهان بود که فقط کسایی که شایستش بودن میدیدن.هنر مخصوص:
استعداد در بازیهای فکری، شعرهای نیشدار و کنایهآمیز و البته رقصهای هیجانانگیز که همه رو مسحور میکرد. تو استاد هنر فریب با ظرافت بودی!نقطه هیجانانگیز زندگی:
یک روز، در جشن بهاره دربار، تو نقشهای کشیدی که شاهزاده جوان رو به چالش بکشی. اما به جای جنگ لفظی، یه رقص دو نفره شروع شد که تبدیل به آغازی برای داستان عشقی شد که تا سالها بین دربار زمزمه میشد... شیطنت و هوش تو باعث شد نه تنها قلب شاهزاده، بلکه همه دربار مجذوبت بشن! -
اگه قرار بود یه دختر / پسر تو دوران امپراطوری چین باستان باشم بهم بگو اسمم چی بود؟ چه شکلی بودم؟
جایگاه اجتماعیم چی بود؟
تفریح مورد علاقم چی بود؟
اکثرا چه رنگایی از هانفو رو میپوشیدم؟
بین مردم به چه چیزی معروف بودم؟
هنر مخصوصم چی بود؟
نقطه ی هیجان انگیز زندگیم چی بود؟
اینو بدین هوش مصنوعی و بگین چی گفت
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء
دانشجویان-درس-خون
دانشجویان-پزشکی
دانشجویان-پیراپزشکی
دانشجویان-مهندسی@آیس-کارامل-ماکیاتو اگر قرار بود تو دوران امپراطوری چین باستان باشی، من اسم تو را "لینگ وو" (Ling Wu) مینامم. تو یک دختر جوان و زیبا با چشمان درشت و موهای سیاه و بلند بودی.
شکلی تو این بود: تو یک دختر لاغر و بلندقامت بودی با پوستی سفید و صاف. تو معمولاً هانفو (Hanfu) میپوشیدی، که یک لباس سنتی چینی است. تو هانفوهایت را با رنگهای مختلف میپوشیدی، اما رنگهای مورد علاقهات قرمز، آبی و سبز بودند.
جایگاه اجتماعی تو این بود: تو دختر یک خانواده ثروتمند بودی و به عنوان یک عضو از طبقه اشراف شناخته میشدی. تو در یک خانه بزرگ و زیبا زندگی میکردی و از همه امکانات و لوازم زندگی برخورداری داشتی.
تفریح مورد علاقهات این بود: تو عاشق موسیقی و رقص بودی. تو معمولاً در شبها به همراه دوستانت به باغهای زیبای شهر میرفتی و به رقص و آواز میپرداختی.
رنگهای مورد علاقهات برای هانفو این بودند: تو معمولاً هانفوهای قرمز، آبی و سبز میپوشیدی. قرمز به عنوان نمادی از شانس و ثروت شناخته میشد، آبی به عنوان نمادی از آسمان و دریا شناخته میشد، و سبز به عنوان نمادی از طبیعت و زندگی شناخته میشد.
بین مردم به چه چیزی معروف بودی: تو به عنوان یک دختر زیبا و باهوش معروف بودی. تو معمولاً در مجالس و مهمانیها شرکت میکردی و با شعرها و داستانهایت مردم را تحت تأثیر قرار میدادی.
هنر مخصوصت این بود: تو عاشق نقاشی بودی. تو معمولاً نقاشیهای زیبایی از طبیعت و گلها میکشیدی. تو همچنین عاشق شعر خواندن بودی و شعرهای زیبایی میخواندی.
نقطه هیجان انگیز زندگیت این بود: تو عاشق ماجراجویی بودی. تو معمولاً به همراه دوستانت به جنگلها و کوهها میرفتی و ماجراجوییهای زیبایی را تجربه میکردی. تو همچنین عاشق سفر کردن بودی و به شهرهای مختلف چین سفر میکردی.
-
@آیس-کارامل-ماکیاتو
اسمت:
دختر: لین هوا (林花) – بهمعنای «گل جنگلی»
پسر: چن شائو (晨韶) – بهمعنای «نور دلنشین صبح»
🧬 چه شکلی بودی:چهرهات آرام و متفکر بود، با پوستی روشن و شفاف (مظهر زیبایی در آن دوران)، ابروهای کشیده و ظریف، و موهایی بلند و براق که همیشه با دقت شانه میزدی.
دختر بودی؟ موهایت را با روبانهای ابریشمی رنگی میبستی و گیرههایی با نقش گلهای فصلی به سر میزدی.
پسر بودی؟ موهایت را معمولاً در گرهای بالا جمع میکردی، با تاجی ساده از چوب صندل یا یشم.
️ جایگاه اجتماعیت:
تو از یک خانوادهی نجیبزادهی متوسط بودی — نه درباری، ولی اهل فرهنگ و ادب.
پدرت یک شاعر یا خطاط محترم بود و مادرت استاد نقاشی با جوهر و ابریشم.
تو هم بین طبقهای بودی که مردم «اهل هنر و ذوق» میدونستن، ولی هنوز به کاخ راه پیدا نکرده بودی... تا یک اتفاق بزرگ!
هنر مخصوصت:
نقاشی از طبیعت با جوهر سیاه و سایههای رنگی رقیق، همراه با سرودهای کوتاه که خودت میسرودی.
خطاطی بسیار زیبایی داشتی و همه میگفتند دستت «مانند شاخهی بید در باد» حرکت میکند.
اگر دختر بودی، با ساز گوچِن (古筝) هم همراهی میکردی.
اگر پسر بودی، گاهی در مجامع شبانه شعر بداهه میخواندی و همه را شگفتزده میکردی.
تفریح مورد علاقهات:
قدم زدن در باغ بامبو هنگام شب، وقت ماه کامل، و سرودن شعر.
همچنین بازی با سایهها روی پرده، یا طراحی لباس برای مراسم جشنوارههای ماه و فانوس.
رنگهای محبوب هانفو:
سفید مهآلود (نشانهی پاکی و سکوت درون) سبز چای یا یشمی کمرنگ (الهام از طبیعت) و گاهی یک شال به رنگ طلایی کمرنگ که هدیهای بود از استاد خوشنویسیات.
بین مردم به چی معروف بودی؟
تو را "کسی که با قلم حرف میزند" مینامیدند.
یا "شاعر باغ پنهان" چون کسی نمیدانست شعرهایت را برای که مینویسی.
لبخندت همیشه کم بود، ولی وقتی میخندیدی، اطرافیان حس میکردن چیزی از آسمان بر زمین افتاده.
نقطهی هیجانانگیز زندگیات:
در یکی از جشنهای بهاری، شعرت توسط یک درباری معروف شنیده شد و به دست امپراتور رسید.
امپراتور دستور داد تو را به دربار دعوت کنند. آنجا یا تبدیل به شاعر درباری شدی،
یا هنرمند مخصوص ملکه، یا حتی... معلم هنر ولیعهد!در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
موهایت را با روبانهای ابریشمی رنگی میبستی و گیرههایی با نقش گلهای فصلی به سر میزدی.
وااااایی چه ناز
-
اگه قرار بود یه دختر / پسر تو دوران امپراطوری چین باستان باشم بهم بگو اسمم چی بود؟ چه شکلی بودم؟
جایگاه اجتماعیم چی بود؟
تفریح مورد علاقم چی بود؟
اکثرا چه رنگایی از هانفو رو میپوشیدم؟
بین مردم به چه چیزی معروف بودم؟
هنر مخصوصم چی بود؟
نقطه ی هیجان انگیز زندگیم چی بود؟
اینو بدین هوش مصنوعی و بگین چی گفت
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء
دانشجویان-درس-خون
دانشجویان-پزشکی
دانشجویان-پیراپزشکی
دانشجویان-مهندسی@آیس-کارامل-ماکیاتو
خب، بذار یه نگاهی به زندگی خیالیت تو چین باستان بندازیم:
اسم: فرض کنیم اسم تو "مِیلِی" (美莉) باشه. "مِی" به معنی زیبایی و "لِی" به معنی لطافت و ظرافت.
شکل و شمایل: موهای بلند و سیاهی داری که معمولاً به شکل پیچیدهای با سنجاقسرهای نقرهای و یشمی تزئین میشن. چشمهای بادومی تیره و پوستی روشن و شفاف داری که نشونهای از اصالت خانوادگیته. اندام ظریفی داری و حرکاتت پر از وقار و متانت هستن.
جایگاه اجتماعی: تو از خانوادهای اشرافی هستی. پدرت یکی از مقامات مهم در دربار امپراتوره. بنابراین، تو در رفاه و آسایش بزرگ شدی و از آموزشهای عالی بهرهمند بودی.
تفریح مورد علاقه: نواختن ساز "گوشنگ" (古筝) یا همون سیتار چینی. صدای گوشنواز این ساز، روحت رو نوازش میده و بهت آرامش میبخشه. همچنین، از نقاشی کردن مناظر طبیعی و نوشتن شعر لذت میبری.
رنگهای هانفو: تو بیشتر از رنگهای ملایم و لطیف مثل صورتی کمرنگ، یاسی، آبی آسمانی و سبز نعنایی استفاده میکنی. این رنگها نشونهای از ظرافت و زنانگی تو هستن. در مراسم خاص، ممکنه هانفویی با رنگهای غنیتر مثل قرمز یا طلایی بپوشی که نشوندهنده جایگاه اجتماعی و ثروت خانوادگیته.
شهرت بین مردم: تو به خاطر زیبایی، هوش و هنر بینظیرت مشهوری. همه از مهارتت در نواختن گوشنگ و سرودن اشعار لطیف حرف میزنن. همچنین، به خاطر مهربانی و سخاوتمندیات در بین فقرا و نیازمندان محبوبی.
هنر مخصوص: خطاطی با قلمنی. تو میتونی با حرکات ظریف قلم، کلمات رو به رقص دربیاری و آثاری خلق کنی که هم زیبا و هم پر از معنا باشن.
نقطه هیجانانگیز زندگی: آشنایی با یه هنرمند تبعیدی که به خاطر عقایدش مورد غضب امپراتور قرار گرفته. تو مخفیانه بهش کمک میکنی و این کار، زندگی یکنواختت رو پر از خطر و هیجان میکنه. این رابطه میتونه یه عشق ممنوعه هم باشه!
امیدوارم از این تصویر خیالی لذت برده باشی!
-
@آیس-کارامل-ماکیاتو
اسمت:
دختر: لین هوا (林花) – بهمعنای «گل جنگلی»
پسر: چن شائو (晨韶) – بهمعنای «نور دلنشین صبح»
🧬 چه شکلی بودی:چهرهات آرام و متفکر بود، با پوستی روشن و شفاف (مظهر زیبایی در آن دوران)، ابروهای کشیده و ظریف، و موهایی بلند و براق که همیشه با دقت شانه میزدی.
دختر بودی؟ موهایت را با روبانهای ابریشمی رنگی میبستی و گیرههایی با نقش گلهای فصلی به سر میزدی.
پسر بودی؟ موهایت را معمولاً در گرهای بالا جمع میکردی، با تاجی ساده از چوب صندل یا یشم.
️ جایگاه اجتماعیت:
تو از یک خانوادهی نجیبزادهی متوسط بودی — نه درباری، ولی اهل فرهنگ و ادب.
پدرت یک شاعر یا خطاط محترم بود و مادرت استاد نقاشی با جوهر و ابریشم.
تو هم بین طبقهای بودی که مردم «اهل هنر و ذوق» میدونستن، ولی هنوز به کاخ راه پیدا نکرده بودی... تا یک اتفاق بزرگ!
هنر مخصوصت:
نقاشی از طبیعت با جوهر سیاه و سایههای رنگی رقیق، همراه با سرودهای کوتاه که خودت میسرودی.
خطاطی بسیار زیبایی داشتی و همه میگفتند دستت «مانند شاخهی بید در باد» حرکت میکند.
اگر دختر بودی، با ساز گوچِن (古筝) هم همراهی میکردی.
اگر پسر بودی، گاهی در مجامع شبانه شعر بداهه میخواندی و همه را شگفتزده میکردی.
تفریح مورد علاقهات:
قدم زدن در باغ بامبو هنگام شب، وقت ماه کامل، و سرودن شعر.
همچنین بازی با سایهها روی پرده، یا طراحی لباس برای مراسم جشنوارههای ماه و فانوس.
رنگهای محبوب هانفو:
سفید مهآلود (نشانهی پاکی و سکوت درون) سبز چای یا یشمی کمرنگ (الهام از طبیعت) و گاهی یک شال به رنگ طلایی کمرنگ که هدیهای بود از استاد خوشنویسیات.
بین مردم به چی معروف بودی؟
تو را "کسی که با قلم حرف میزند" مینامیدند.
یا "شاعر باغ پنهان" چون کسی نمیدانست شعرهایت را برای که مینویسی.
لبخندت همیشه کم بود، ولی وقتی میخندیدی، اطرافیان حس میکردن چیزی از آسمان بر زمین افتاده.
نقطهی هیجانانگیز زندگیات:
در یکی از جشنهای بهاری، شعرت توسط یک درباری معروف شنیده شد و به دست امپراتور رسید.
امپراتور دستور داد تو را به دربار دعوت کنند. آنجا یا تبدیل به شاعر درباری شدی،
یا هنرمند مخصوص ملکه، یا حتی... معلم هنر ولیعهد!در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
پدرت یک شاعر یا خطاط محترم بود و مادرت استاد نقاشی با جوهر و ابریشم
🥲🥲
-
@آیس-کارامل-ماکیاتو
اسمت:
دختر: لین هوا (林花) – بهمعنای «گل جنگلی»
پسر: چن شائو (晨韶) – بهمعنای «نور دلنشین صبح»
🧬 چه شکلی بودی:چهرهات آرام و متفکر بود، با پوستی روشن و شفاف (مظهر زیبایی در آن دوران)، ابروهای کشیده و ظریف، و موهایی بلند و براق که همیشه با دقت شانه میزدی.
دختر بودی؟ موهایت را با روبانهای ابریشمی رنگی میبستی و گیرههایی با نقش گلهای فصلی به سر میزدی.
پسر بودی؟ موهایت را معمولاً در گرهای بالا جمع میکردی، با تاجی ساده از چوب صندل یا یشم.
️ جایگاه اجتماعیت:
تو از یک خانوادهی نجیبزادهی متوسط بودی — نه درباری، ولی اهل فرهنگ و ادب.
پدرت یک شاعر یا خطاط محترم بود و مادرت استاد نقاشی با جوهر و ابریشم.
تو هم بین طبقهای بودی که مردم «اهل هنر و ذوق» میدونستن، ولی هنوز به کاخ راه پیدا نکرده بودی... تا یک اتفاق بزرگ!
هنر مخصوصت:
نقاشی از طبیعت با جوهر سیاه و سایههای رنگی رقیق، همراه با سرودهای کوتاه که خودت میسرودی.
خطاطی بسیار زیبایی داشتی و همه میگفتند دستت «مانند شاخهی بید در باد» حرکت میکند.
اگر دختر بودی، با ساز گوچِن (古筝) هم همراهی میکردی.
اگر پسر بودی، گاهی در مجامع شبانه شعر بداهه میخواندی و همه را شگفتزده میکردی.
تفریح مورد علاقهات:
قدم زدن در باغ بامبو هنگام شب، وقت ماه کامل، و سرودن شعر.
همچنین بازی با سایهها روی پرده، یا طراحی لباس برای مراسم جشنوارههای ماه و فانوس.
رنگهای محبوب هانفو:
سفید مهآلود (نشانهی پاکی و سکوت درون) سبز چای یا یشمی کمرنگ (الهام از طبیعت) و گاهی یک شال به رنگ طلایی کمرنگ که هدیهای بود از استاد خوشنویسیات.
بین مردم به چی معروف بودی؟
تو را "کسی که با قلم حرف میزند" مینامیدند.
یا "شاعر باغ پنهان" چون کسی نمیدانست شعرهایت را برای که مینویسی.
لبخندت همیشه کم بود، ولی وقتی میخندیدی، اطرافیان حس میکردن چیزی از آسمان بر زمین افتاده.
نقطهی هیجانانگیز زندگیات:
در یکی از جشنهای بهاری، شعرت توسط یک درباری معروف شنیده شد و به دست امپراتور رسید.
امپراتور دستور داد تو را به دربار دعوت کنند. آنجا یا تبدیل به شاعر درباری شدی،
یا هنرمند مخصوص ملکه، یا حتی... معلم هنر ولیعهد!در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
تو را "کسی که با قلم حرف میزند" مینامیدند.
یا "شاعر باغ پنهان" چون کسی نمیدانست شعرهایت را برای که مینویسی.
لبخندت همیشه کم بود، ولی وقتی میخندیدی، اطرافیان حس میکردن چیزی از آسمان بر زمین افتاده.عالیه
-
در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
موهایت را با روبانهای ابریشمی رنگی میبستی و گیرههایی با نقش گلهای فصلی به سر میزدی.
وااااایی چه ناز
-
در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
تو را "کسی که با قلم حرف میزند" مینامیدند.
یا "شاعر باغ پنهان" چون کسی نمیدانست شعرهایت را برای که مینویسی.
لبخندت همیشه کم بود، ولی وقتی میخندیدی، اطرافیان حس میکردن چیزی از آسمان بر زمین افتاده.عالیه
-
هانبوک>>>>هانفو
-
مال منم خیلیاش به علایقم ربط داشت...
-
مال منم خیلیاش به علایقم ربط داشت...
زهرا بنده خدا 2 برای من نه
-
اگه قرار بود یه دختر / پسر تو دوران امپراطوری چین باستان باشم بهم بگو اسمم چی بود؟ چه شکلی بودم؟
جایگاه اجتماعیم چی بود؟
تفریح مورد علاقم چی بود؟
اکثرا چه رنگایی از هانفو رو میپوشیدم؟
بین مردم به چه چیزی معروف بودم؟
هنر مخصوصم چی بود؟
نقطه ی هیجان انگیز زندگیم چی بود؟
اینو بدین هوش مصنوعی و بگین چی گفت
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء
دانشجویان-درس-خون
دانشجویان-پزشکی
دانشجویان-پیراپزشکی
دانشجویان-مهندسی@آیس-کارامل-ماکیاتو
اگر دختر بودی:
نام: Mei Lian (梅莲) — به معنی "نیلوفر زمستانی"، نشانی از زیبایی آرام و مقاوم.
ظاهر: پوست سفید شفاف با گونههای لطیف و قرمز. موهایی بلند و سیاهرنگ که معمولاً با گلهای خشک شده یا سنجاقهای چوبی تزئین میکردی. چشمان بادامی آرام و لبخندی ملایم داشتی.
جایگاه اجتماعی: دختر یک خانواده اشرافی با ارتباطات نزدیک به دربار. تحصیلکرده، آگاه به ادب و هنر، با جایگاهی خاص در محافل فرهنگی.
تفریح مورد علاقه: خوشنویسی و نقاشی با مرکب روی ابریشم، همراه با شنیدن موسیقی کویین (guqin) در حیاطی پر از درخت بامبو.
رنگهای محبوب هانفو: آبی روشن، سفید نقرهای، یاسی کمرنگ. رنگهایی ملایم که وقار و آرامشت رو نشان میدادند.
بین مردم به چه چیزی معروف بودی؟
به خاطر "صدای آرام اما نافذ" در شعرخوانیات معروف بودی. وقتی در جشنوارهها شعر میخواندی، جمعیت ساکت میماندند.هنر مخصوصت: نگارگری روی پنکههای دستی (扇画) و ساخت عطرهای گیاهی خاص برای بانوان دربار.
نقطه هیجانانگیز زندگی: یکبار در سفری به پایتخت برای اجرای هنرهایت، امپراطور تحت تأثیرت قرار گرفت و تو را برای آموزش هنرهای زیبا به شاهزادگان دعوت کرد — چیزی بیسابقه برای یک زن جوان خارج از خاندان سلطنتی.
اگر پسر بودی:
نام: Li Shen (李慎) — به معنی "پسر با احتیاط و خرد"، نامی مورد احترام.
ظاهر: قامت کشیده با چهرهای جدی و ابروهای پرپشت. موهای سیاه همیشه مرتب بسته شده در پشت سر، و چشمانی عمیق با نگاهی متفکر.
جایگاه اجتماعی: دانشمند رسمی در طبقهی "شی" (士) — یعنی طبقهی فرهیختگان. در آزمونهای امپراتوری رتبهی بالا آورده بودی و حالا در یکی از ایالتها فرماندار خردمند محسوب میشدی.
تفریح مورد علاقه: شطرنج چینی (xiangqi)، مناظرههای فلسفی با کنفوسیوسیون دیگر، و پیادهروی در باغهای کاج.
رنگهای محبوب هانفو: خاکستری تیره، سبز زیتونی، و گاهی قهوهای طلایی — نشاندهنده تعادل، وقار و فروتنی.
بین مردم به چه چیزی معروف بودی؟
به "قضاوت بیطرف" و هوش فوقالعاده در حل منازعات پیچیده. مردم تو را «قاضی سایهی بامبو» مینامیدند چون اغلب زیر درختان بامبو دادخواهی میکردی.هنر مخصوصت: شعر نوشتن به سبک تانگ، با مضامین طبیعت و فلسفه. اشعارت در همه جا میچرخید و حتی روی بادبزنها چاپ میشد.
نقطه هیجانانگیز زندگی: در شورشی محلی، مردم به خانهات پناه آوردند. با یک سخنرانی و سیاستی هنرمندانه، شورش را بدون خونریزی خاموش کردی. همین کار باعث شد امپراطور تو را به مقام مشاور مخصوص ارتقا دهد.
-
اینکه صحبتی از پول نکرده
واقعا ناراحت شدم
مثلا جامه ای ابریشمی پر از مسکوک نقره و طلا
هعععی...
خوشمان نیامد -
فقط نقطهی هیجان انگیز زندگیم...
-
......البته همه رو درست گفت بجز تفریحات
-
وضعیت مالیات:
تو از خانوادهای بودی که نه ثروتمند افراطی، نه فقیر مظلوم بود — اما چون هنر در خانهتان جایگاه خاصی داشت، چیزهایی داشتی که پول نمیتونست بخره: دستنوشتههایی از استادان قدیم، قلمموهایی از موی خرگوش نقرهای، کاغذ دستساز از کوهستانهای غربی.
اما نقطهی تغییر همون روز بود که شعرت به دربار رسید.
یه بار ازش تعریف کردم پر رو شددد
ثروت متوسط و نه آن چندان فقیر