اعتراف میکنم که....
-
اعتراف میکنم :
الان دو ماهه دارم التماس میکنم که بهم اجازه بدن برم راهیان نورو اجازه هم دادن
ولی از ته دل راضی نیستن من برم
خلاصه فردا ساعت 8 میرم ولی اعتراف میکنم که خیلی ترسیدم@mahsaaaaa82 یادش بخیر......ترس چرا؟کلی خاطره میشه برات : )
-
@mahsaaaaa82 یادش بخیر......ترس چرا؟کلی خاطره میشه برات : )
آسمان ِ آبی قول بده نمیخندی بم
-
آسمان ِ آبی قول بده نمیخندی بم
این پست پاک شده! -
اعتراف میکنم :
الان دو ماهه دارم التماس میکنم که بهم اجازه بدن برم راهیان نورو اجازه هم دادن
ولی از ته دل راضی نیستن من برم
خلاصه فردا ساعت 8 میرم ولی اعتراف میکنم که خیلی ترسیدم@mahsaaaaa82 در اعتراف میکنم که....
گفته است:
اعتراف میکنم :
الان دو ماهه دارم التماس میکنم که بهم اجازه بدن برم راهیان نورو اجازه هم دادن
ولی از ته دل راضی نیستن من برم
خلاصه فردا ساعت 8 میرم ولی اعتراف میکنم که خیلی ترسیدمایشالا عمودی نری ، افقی برگردی.
یک توصیه : یه وقت احساساتی نشی بری جاهای پرت و دور ، سال های قبل به اتوبوس های راهیان نور تیر اندازی کردن. همیشه با یگانی که بردتت باش
-
اعتراف میکنم همیشه فکر میکردم پیر لوتی یه آدم پیره که چون خیلی مشتی و لوتی و بامرام بوده بش میگفتن پیر لوتی
وقتی فهمیدم طرف فرانسویه و تلفظ اسمش پی یر ه کل باورام فرو ریخت :|:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:@shining-way سلام
-
@mahsaaaaa82 در اعتراف میکنم که....
گفته است:
اعتراف میکنم :
الان دو ماهه دارم التماس میکنم که بهم اجازه بدن برم راهیان نورو اجازه هم دادن
ولی از ته دل راضی نیستن من برم
خلاصه فردا ساعت 8 میرم ولی اعتراف میکنم که خیلی ترسیدمایشالا عمودی نری ، افقی برگردی.
یک توصیه : یه وقت احساساتی نشی بری جاهای پرت و دور ، سال های قبل به اتوبوس های راهیان نور تیر اندازی کردن. همیشه با یگانی که بردتت باش
Amin-Mehraji نهههههههههههههههههههه من شیطون هستم ولی جونمم برام خیلی عزیزه
البته دیگه گذشت به خوبی و خوشی تازه نرسیده برا سال دیگه هم نقشه کشیدم:face_with_stuck-out_tongue_closed_eyes: :face_with_stuck-out_tongue_winking_eye:
-
اعتراف میکنم تا سه سال پیش فک میکردم قیصر امین پور زنه و سر امتحان فارسی ک دوستم پرسید شاعرش زنه یا مرد گفتم زن و اون نوشت پروین اعتصامی
-
@FatiJoooooni من این مشکلو با الهی قمشه ای داشتم :|
فک میکردم اسمش الهه ست :|:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:@shining-way سلام..
-
تصورات خوبم راجب همتون یهو به هم ریخت الان دیگه راحت باشین
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
اعتراف میکنم که منم پوست لب رو میخورم کنارش نوشابه باشه بد نیست
اعتراف میکنم فقط وقتایی ناخن میجوم که در حال حل مسله سنگین و پیچیده باشم و این بدجور کمک کننده هستش
اعتراف میکنم هنوز بعده 12 سال بازی کردن یه گیم فکری -چالشی نتونستم کامپیوتر رو تو سطح toughest شکست بدم و احساس ناتوانی میکنم از این قضیه
ولی دارم تلاشم رو میکنم ولی در عین حال میشه ولی غیر ممکنه
تناقض
اعتراف میکنم توی یه سایتی نتونستم دقیق محاسبه کنم تعداد اکانت هایی که درست کردم مضرب 11 بود یا 12
اعتراف میکنم تا الان تک تک قطعات کامپیوتر رو حداقل یک بار خراب کردم . من و برادرم اومدیم تک تک قطعات رو شمردیم و هیچ چیزی پیدا نکردیم که خراب نکرده باشم. تک تک قطعات رو دوباره خریدیم جدا جدا
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: فقط کیسش مونده بود که اونم هفته پیش اون سطج بالاییش رو منهدم کردم
از لپ تاپ خودش هم کیبوردش رو یه بخشی از قطعاتش رو خراب کردم
گوشی خودمم که خراب کردم الان نیست
هدفون اسپیکر ... والا هر چی نگاه میکنم قبلا خراب کردم خراب کار کی بودم من نمیدونستم
اعتراف میکنم از چیزای لذت میبرم که بقیه لذت نمیبرن و از چیزایی لذت نمیبرم که بقیه لذت میبرن
و این گاها باعث مشکل میشه
اعتراف میکنم اشتباه من بود که داشتم روی گربه ام ازمایش انجام میدادم و گرفته بودمش و اون حق داشت دستم رو گاز بگیره و دستم خونریزی کنه و باعث شدم اونو از من بگیرن
:face_savouring_delicious_food: حیف شد حیففف
اعتراف میکنم که از تنهایی لذت میبرم با اینکه خیلی طول کشیده از زمان مدرسه
میتونم کارهایی که دوست دارم و چالشی ان انجام بدم
اعتراف میکنم از شنا کردن بدجور بدم میاد
اعتراف میکنم شنا بلد نیستم
ولی تو برنامه دارم اینو درستش کنم با اینکه بدم میاد ازش
بعضیاشون خیلی سیکرت بودن و میگفتم نگم ولی گفتم بگم همه رو گفتم
فقط خواهشا پستای درسیم رو حداقل جواب بدین میدونم سقفا فرو ریخت :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
-
اعتراف میکنم دلم واسه صاحب این تایپک خیلی تنگ شده
کجایی دختر آبودانی @یه زمانی آلایی
in your mind : ) -
اعتراف میکنم ک
امروز تو کلاس زیست یکی از بچه ها داشت جواب میداد پای تخته بعد هی تند تند میگفت هل شدمو استرس دارمو این حرفا منم درس نخونده بودم صندلیمم مورب گذاشته بودم روبروی معلممون پامم انداخته بودم رو پام و کتابمم رو پام بود ی لحظه با دبیرمون چشم تو چشم شدمو خندم گرفت
دفه اخری ک دختره گف هل شدم نمیشه... دبیرمون گفت یکم اعتماد ب نفس داشته باش
اعتماد ب نفس میدونی ینی جی؟ بعد ب من اشاره زدو گفت اینها ببین اعتماد بنفس ینی مث فاطمه باشی ..
نشسته درسم نخونده پرو پرو تو چشششششششششماااای من زل میزنه هی هم لبخند تحویلم میده
اقا منو میگی کل کلاس رف رو هوا