الا ای حضرت عشقم!
حواست هست؟
حواست بوده است آیا؟
که این عبد گنه کارت
که خود ، هیراد مینامد،
چه غم ها سینهاش دارد...
حواست بوده است آیا؟
که این مخلوق مهجورت
از آن عهد طفولیت
و تا امروزِ امروزش
ذلیل و خاضع و خاشع
گدایی میکند لطفت...
حواست بوده است آیا
نشسته کنج دیواری تک و تنها؛
که گشته زندگیاش پوچ و بی معنا!
دریغ از ذره ای تغییر
میان امروز و دیروز و فردا...
حواست هست، میدانم...
حواست بوده است حتما!
ولیکن یک نفر اینجا،
خلاف دیدهای بینا،
ندارد دیدهای بینا
-رضا محمدزاده
یک سالِ پیش، ستارهای مُرد.
هیچ کس نفهمید؛
همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود.
همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد.
اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند.
در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد....
خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر میشد... پر قدرت میسوخت.
برای زنده بودن، باید میسوخت...
من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم...
اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستارهام را میسوزاند.
ستاره مُرد!
این آخرین خاطرهایست که از او در ذهن دارم...
نتوانستم تقدیرش را عوض کنم...
سیاهچاله شد... اکنون حتی نمیتوانم شعلهی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم.
سیاهچاله ها نور را میگیرند...
چه کسی گمان میکرد آن همه نور ، اکنون این همه تاریک باشد؟
آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش...
نمیدانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه میبینند که میخندند...
آری؛
ستاره مُرد..
همه خندیدند.
امشب، به یاد آن ستاره،
خواهم گریست.
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
خــــــــــودنویس
-
خاموش
در کوچه های تنهایی
بی صدا آمدی جهانم را
سیاره ی روی ماهِ خود کردی -
-شما کارت چیه؟
-چندتا صفحه پرینت دارم
-چندتا؟
-حدودا 180 صفحه
-من نمیزنم، شما برین روبرو تعداد بالا میزنه
-آخه قبلا اومدم زده بودین
-برای من فرقی نداره ولی تعرفش 500 تومنه، برای خودتون میگم
-نه مشکلی نداره
-فقط ورقه A4 از خودمه
-باشه مشکلی نیست برات 420 میزنم، چون بالای 100 هم هستی 400
-ممنونتونم
برگه ها رو از زیر حفاظ تلقی که برای حفظ فاصله درسته کرده بود، رد کردم و دادم بهش
به بیرون خیره شدم، دو ماهی بود اینطوری بیرون نرفته بودم، درونم شاد بود و پر از انگیزه
-آقا بفرما
-نه خواهش میکنم، بفرمایین
مرد مسنی روی صندلیِ جلوم نشست که کارشو راه بندازه. ته لهجه و صداش و هم چنین چهرش شبیه شمالیا بود.
یه مدتی بود با دیدن مردم، خیلی شاد میشدم و انگیزه میگرفتم، دلیلشو هم نمیدونستم
-تو فلشه؟ گوشیه ؟
-چی؟
-فایلایی که میخوای پرینت بگیری
-تو فلشه
-بدش به من
رفتم ته مغازه واستادم که همونجا هم پرینتر بود
بعد از چند تا صدا از پرینتر، دونه دونه صفحه ها پرینت میشدن و من خیلی خوشحال تر میشدم، چون تا به الان نتونسته بودم برای جمع بندی درسام اماده بشم، با اینکه هنوز کلی درس مونده بود تا بخونممرد مسن از جاش بلند شد و اومد روبروی من که یه سری صندلی برای بقیه مشتریا گذاشته شده بود، نشست و با یه سری کاغذ وَر میرفت و میخوندشون
یه خانومه اومد و اون طرف سر مغازه روی همون صندلیا نشست
-آقا جعفر، این قبضو برام پرداخت میکنی؟ زیر 10 تومنه، نمیشه با گوشی پرداخت کرد
بعد از چندبار رفت و آمد تازه اسم کسی که میدیدمش رو فهمیدم
یه جوون 25 26 ساله که حس میکردم دانشجو باشه و برای امرار معاش توی کافی نت کار بکنه، البته همیشه هم سرش شلوغ بود خداروشکر-آقا جعفر اینا اوکیه، همونی رو که گفتم بهش اضافه کن، دستتم درد نکنه
یه لحظه چشم تو چشم شدم باهاش
-آخه میدونی که این رئیسا معمولا آخر نامه ها رو میخونن و حوصله ندارم همشونو بخونن، اونم شهردار باشه
با یه لبخند حرفشو تایید کردرو کرد به خانومه گفت:
-قبض تلفنه؟
-بله
-اره جدیدا اینطوری شدهو طبق معمول شروع کردن به گپ زدن و از مشکلات زندگی هم تعریف کردن
من حواسم رو به جزوه هام جمع کردم و با خودم برنامه هامو مرور میکردم و میگفتم که دیگه امسال تموم میشه و بالاخره دانشجو میشم
تو همین افکار و احوال بودم که کلمه ای به گوشم خورد که 5 سال براش وقت گذاشته بودم و از خیلی چیزام زده بودم به خاطرش
ناخوداگاه گوشمو تیز کردم
-اره دیگه، خداروشکر آزاد نیست
-بله، کی دیگه میتونه پول آزاد رو جور کنه؟
-دختر برادرم هم پزشکی میخونه، برای دولتی باید زیر 100 شد!
-بله دختر منم رتبش خوب شد الحمدلله و گرنه نمیتونسیم از عهده خرجش بربیایمنمیدونم چِم شد، ولی یه لحظه کل عذابا و رنجایی که تو این مدت کشیدم اومد جلو چشم، کلی غم و ناراحتی اومد سراغم، حرفاشونو میشنیدم و با خودم کلنجار میرفتم
چرا من نتونسم باعث افتخار مامان بابام بشم؟ چرا من نتونسم؟ و کلی چراهای دیگه که هجوم آورده بودن به من
خانومه به یه دختری که بیرون از مغازه واستاده بود اشاره کرد که بیاد بشینه کنارش
یه لحظه چشم تو چشم شدیم، با اینکه ماسک زده بودم ولی حس کردم از نگاهم یه چیزایی فهمید و حس کردم خجالت کشید
-برای کنکوره؟ یا دانشگاه ؟
-کنکور
-اها، خودت کنکور میدی؟
سرمو تکون دادم و ماسکمو دراوردم و گفتم بله
-چند سالته جوون؟
متوجه نگاه سنگین خانومه شدم و گفتم 22
با یه چهره ای که از تهش اکراه رو میشد فهمید گفت موفق باشی
-تشکر-آقا اینا آماده شد
-چقدر تقدیم کنم؟
-میشه 52900
-بفرمایین این 40تومن بقیشم از این کارت بکشیناز زیر محافظ جزوه هایی رو که کلی بخاطرشون تا غروب خوشحال بودم و الان هیچ میلی بهشون نداشتم، بهم داد
وقتی داشتم بیرون میرفتم، یه لبخند که تصنعی هم نبود، به دختری که چهرش ناآشنا نبود برام، زدم
-آقا آقا
برگشتم سمت مغازه و دیدم که آقا جعفر یه فلش و یه کارت بانکی تو دستشه
-یادت رفت
از دستش گرفتم و گفتم ممنونم، خداحافظ -
این پست پاک شده!
-
چراغ اضطراري را بر ميدارم-به رسم هر شب-و همين طور دفتر چرم مصنوعي به رنگ مشكي را كه خودماني اش را بگويم مي شود همان سررسيدِ هفت،هشت سال پيش.
روي تخت دراز مي كشم و قصد ميكنم به نوشتن،اما قلم اصلا نمي لغزد فقط ايستاده يك جا و تقلاي مرا براي نوشتن تماشا مي كند نمي دانم شايد به سخره مي گيرد اين تلاش فوقِ بيهوده را.
به ياد دارم زمان هايي را كه كلمات آنقدر به در و ديوارِ سرم ميخوردند و آنقدر عجز و لابه مي كردند براي اجازه خروجشان، كه گاهي در همين به در و ديوار خوردن ها مي شكستند و خرد شده ،در ديگر كلمات و جملات جاي ميگرفتند و آنها را هم نا مفهوم و بي مصرف مي ساختند. درست مثل يك خطا ي تايپي نا به جا ، عجيب و خجالت بر انگيز!
مثل يك جهش ژنتيكي منجر به سرطان ، دردناك!
اما اين من نبودم كه ويزاي خروج كلمات بي پروا را صادر نميكردم ، قلم مقصر بود. او بود كه تند و سريع مثل يك آهو بره ي جوان و چالاك روي سطور دفتر دور گرفته بود و گه گاهي حتي از دستانم سر مي خورد و دفتر خط خطي ميشد. اما خط خطي هايي متشكل از خطوط با مفهوم براي صاحب قلم، كلمات خرد شده و قلم حتي!
اما حالا!
كلمات تا مي آيند تكاني به خودشان بدهند در نطفه خفشان مي كند درست مثل يك خزنده ي مرموز-در ديد يك دختر-مثل يك خزنده ي پير و بيمار كه فقط ادعاي شكارچي بودن دارد .
راستش كلمات هم آنقدرها مصر نيستند –مثل قبل منظورم است- و با اخمي يا چشم غره اي و شايد جهشي كوتاه از قلمِ شبه خزنده ي من ،مي نشينند سر جايشان و آنها هم مشغول زل زدن به من مي شوند.از سرِ خالي من متولد شوند و بشوند موجب آزارِ همين پوچيِ سر!
عجب بي رحميِ بي رحمي!
از آن خزنده ي پيرِ بيمار و حتي از آن كلماتِ صامت نيز انتظاري نميرود، اما درد آنجاست كه من ، خودِ خودِ من،ايستاده ام و از دور به خودم زل زده ام!
چه عجيب و بيش از آن تحقير آميز است نگاه من به من از بيرون!
از اين بيرون فاطمه يك پوچيِ بنا شده بر هيچ و ،هيچِ بنا شده بر پوچي است و اين بنا در خلاء شناور!
يعني عملا من و ذهنم در ديد كلمات،خزنده هاي پيرِ بيمار و حتي من ها تهي و خالي هستيم.يعني شايد در واقعيت چنين باشد،(پنهاني و درِگوشي بگويم كه،مطمعنم از اين پوچي اما ميترسم من بفهمد و هيچ در هيچ بكوبد و دنيايم را نابود كند_نابود تر منظورم است_)
برگرديم سرِ بحث كلمات گستاخِ لگام گسيخته كه از دسترسم خارج اند ، مي ترسم يك وقت به خودم بيايم و ببينم كه نوشتن را از پيِ فرار كلمات و زل زدن هاشان به فراموشي سپردم.
ميترسم از روزي كه نتوانم حرف هايم را بنويسم(درست مثل امروز).
يكي از دغدغه هاي ديوانه كننده ي من اينروزها ناتواني در بيان حرف هايم است !
ناتواني در نوشتن!
در خواندن!
و در نهايت فهميدن...
-
دیدی ندیدنت؟!
رفتی و غمشون نبود؟!
مردی و نفهمیدن؟!
گریه کردی وخندیدن؟!
فهمدیشون و نفهمیدنت!
تنهابودی، تنها ترت کردنهمشون...
معرفت داشته باشیم.
-
• ببخشیدآقا:"این آدرس میدونید کجاست؟؟
+....نه متاسفانه.
• ببخشیدخانم:"شمامی دونید این آدرس کجاست؟؟
+....نه عزیزم. شرمنده
• هوووف،چرا هیچکسی نمیدونه هااا.خسته شدم دیگه اه
.
.
.
• سلام حاج خانم. بذارین کمکتون کنم. سبدتون سنگینه
+سلام به روی ماهت دخترم. دیگه راهی نمونده خودم میبرم. دستت درد نکنه.
• خواهش میکنم حاج خانم. اگر اجازه بدین کمکتون کنم. حالا راهتون کدوم طرفیه؟؟!!
+عاقبت بخیر بشی. همین دوتا کوچه بالاتر خونمه. ازاینطرف..
.
.
.
.
+دخترم همین جاست. حالا که تااینجا اومدی بیا بریم داخل یه شربت سکنجبیل بدم بخوری گرماازتنت بیرون بره
• دستتون دردنکنه حاج خانم. من دیگه مزاحمتون نمیشم. باید برم.
+مزاحمت چیه آخه دخترم. نترس نمک گیر نمیشی.منم تنهام. یه شربت بخور و برو که من حداقل شرمندت نشم
• این حرفاچیه حاج خانم. دشمنتون شرمنده. من که کاری نکردم. باش چشم. شمابفرمایین
+بیاداخل عزیزکم. میبینی از داردنیا همین یه کلبه برام مونده.
• چقدرقشنگ اینجا. چه درخت مجنون خوشگلی. وای خدای من چه ماهی های قرمزی. چقدرحوضتون زیباست:)
+عزیزم سرپاوانستا. تاتو خستگی در کنی منم شربت رو درست میکنم.
.
.
.
• دستتون دردنکنه.چه بوی خوبی میده.همین بوی سکنجبیل باعث میشه حالم تازه بشه هاا.
+نوش جونت عزیزم.
دخترم فوضولی نمیکنم ها ولی این دم ظهری توی خیابون بااون برگه دستت هی ازاین واز اون چی میپرسیدی؟؟!!!
• ای وای حاج خانم این چه حرفیه شمامیزنید.
خوب شد یادم انداختین هاا. شماهم بیایین ببینین این آدرس میدونید کجاست؟؟؟!!!
+آدرس؟؟؟حالا آدرس کجاهست؟؟
بزارعینک هامو بزنم مادر.
کو بده ببینم. شاید فهمیدم.
• بفرمایین...
"خیابان تنهایی،کوچه خستگی،جایی دور ازانسان ها"
+.......
• تاالان از هرکسی پرسیدم نمیدونست.ازچهره شماهم که معلومه نمیدونید.درسته؟؟!!!
خسته شدم دیگه. دیگه هم نای گشتن وپرسیدن هم ندارم+درسته.نمیدونم کجاست.ولی من یه جای سراغ دارم که هیچ انسانی نیست. فقط خودتی وخدای خودت..
• راست میگین حاج خانم.واقعا؟؟!!!!!
میشه بگین اینجایی که میگین کجاست؟؟!!
خواهش میکنم ازتون!!!
+توی قلبت دخترم. قلب تنها جایی هسته که میتونی هرکسی رو واردش نکنی.مثل ذهنت نیس که اختیارش رونداشته باشی و هرفکری و کسی رو تجسم کنی.
• حاج خانم.دقیقا درد منم همینه که قلبی ندارم.یه سری آدماباعث شدن قلبم بمیره.اوناباعث شدن احساساتم رو بُکشم.من قاتل احساساتم،روحم وزندیگم شدم
حاج خانم این قلبی که شما میگین رو من ندارم. ندارم
.....
+میدونم دخترم چی میگی.خاتون(حاج خانم)هم عین تو بود. همین آدماباعث شدن همین چهاردیواری و حوضچه ماهی ام ودرخت مجنونم بشن همدردم. بشن شریک غمم.
میدونم. میدونم چی میگی.
ولی دخترم تو میتونی یه معجزه باشی برای قلبت،برای روحت..
همونطور که قاتل اونا بودی میتونی معجزه زنده بودنشون هم بشی. میتونی گلم
• من تمام تلاشم رو کردم ولی نشد. هردفعه که اومدم تیکه های قبلی روحم رو جمع کنم ودرستش کنم دوباره زدن هرتیکه شو هزارتیکه کردن.
حتی حالا.تیکه هاشو گم کردم وپیداشون هم نمیکنم
+....
دیدن حاج خانم.حتی شماهم فهمیدن که نمیتونم.
+ولی دخترم من هنوز ایمان دارم که تومیتونی. توی همین چندساعت معاشرت فهمیدم تو روح بزرگی داره.
ناسلامتی این موهارو توی آسیاب سفیدنکردم هاا..• شعری هسته که میگه:"به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است."
ولی برای من صدق نمیکنه. درواقع برعکسش حال روزمن هسته
"دفترم به پایان نیامدولی حکایتم تمام شد."
درسته حاج خانم.حکایت من دیگه تموم شده رفته.
+ازدست شماجوونا..
• حاج خانم من دیگه رفع زحمت کنم.ببخشیدمزاحمتون هم شدم. بابت سکنجبیل هم ممنونم
+خواهش میکنم دخترم چه زحمتی.نوش جونت.هروقت خواستی بیاپیشم.حرف میزنیم وسکنجبیل میخوریم.منم ازتنهایی درمیام دخترکم.
• چشم مزاحمتون میشم.حتمامیام
خداحافظتون. انشالله همیشه سلامتو تندرست باشین
+خداحافظت دخترم. عاقبت بخیر بشی. مراقب خودت باش عزیزم.
دخترم فقط کافیه به ندای قلبت گوش کنی
.
.
+راستی دخترم،اسمت رو بهم نگفتی مادر!!
• اسمم؟!....اسمم؟!...هااا!!!
کیمیا..کیمیاهستم حاج خانم
+ماشالله بهت دخترم.اگه لیاقت دارم منو مادر صداکن عزیزم
• چشم.چشم مادرجون.
به امیددیدار مادرجون... -
هرگز نمیتونی افسار زندگی رو تو دست بگیری، فقط میتونی سر تعظیم فرود بیاری و اجازه بدی زندگی کارشو بکنه و مثل جریان آب ازت عبور کنه. ما حتی زمانی که هیچ دغدغه ای نداریم، کوه هایی برای خودمون میسازیم واسه بالا رفتن! کوه نوردی خیلی خوبه فقط کاش تو این همه دوییدن ها یه وقتایی وایسیم و از خودمون بپرسیم، من دنبال چی ام؟! من به هیچ وجه منکر تلاش کردن در جهت تحقق آرزوها نیستم! حرف من فراموش نکردن هدف اصلی ینی آرامشه... بی فاییدس اگر تصور کنید روزی همه چیز درست میشه و اون زمان میتونید از زندگی تون لذت ببرید! هرگز قرار نیست همه چی سرجای خودش قرار بگیره! فقط زمانی که در عین تلاش برای رشد در خودمون آروم بگیریم و دست از تقلا و بی تابی برداریم میتونیم کمی به آرامش برسیم... پذیرش ابهام و قبول اینکه هرگز نمیتونیم آینده رو دقیق پیشبینی کنیم و تحت سیطره ی خودمون دربیاریم عین بلوغ و بزرگسالیه... -
بستنی دوقلو
بچه که بودم یه باغبونِ پیر داشتیم.
خونه اش چنتا محله پایینتر بود.
تابستونا هفتهای چند روز میومد کمکِ بابا
هروقت میدیدمش لبخند میزد :).
یبار تو باغ خوردم زمین ، کمک کرد بلند شم.
زانو و دستام زخم شده بودن و اشکای چشمام بند نمیومد
دستمُ گرفت و منُ برد مغازهی سرِ کوچه واسم بستنی خرید
"بستنی دوقلو"
اشکامُ پاک کرد و گفت : یه نوه دارم همسنِ تو ،
وقتی گریه میکنه واسش بستنی میخرم تا بخنده :).
"بستنی دو قلو" خیلی دوست داره..!
موهامُ از توی صورتم کنار زدم و با پشت دستم چشمامُ خشک کردم.
بستنی رو از دستش گرفتم و ناشیانه میخواستم نصفش کنم.
یه تیکهاش بزرگ بود یه تیکه کوچیک و شکسته.
با چشمای مظلوم نگاش کردم و تیکه بزرگه رو دادم بهش
خندهاش گرفته بود و گفت :
باباجان بستنی رُ گرفتم تا زخمِ دست و پا فراموشت بشه :).
من بستنی نمیخورم که!
گفتم بستنی دوقلو باید نصف بشه دیگ :).
اینجوری خوشمزه تره..!
تیکهی کوچیکتر رُ ازم گرفت و گفت:
تو خیلی مهربونی!
عاخه هیچ بچهای بستنیشو با کسی شریک نمیشه..!
وقتی رفتیم خونه بابا دوباره پول داد رفتم بستنی خریدم
اینبار با کسی نصفش نکردم
ولی خوشمزگیِ بستنی قبلی که با عمو نصف شده بود رُ نداشت..!
اونموقع شاید معنیِ جملهی عمو رو نفهمیدم
شاید تو زندگیم اونقدر خودمُ فراموش کردم که الان نیاز دارم فقط خودمُ ببینم!
اونقدر تو زندگیم بستنیهای خوشمزه رُ نصف کردم که نفهمیدم زندگی یعنی چی؟!
شاید چون میدونستم بابا واسم بستنی میخره بیخیالِ نصفش شدم..
همونطور که توی هر قسمتی از زندگیم لبخند زدم :). و خوشیامُ دادم به دیگری!
به امیدِ یه خوشیِ دیگ که قرار بود بیاد..
که نیومد..
که نیومد..
نیومد..
یهجایی زمستون شد و بستنیا تموم شد
و باید منتظر بمونم فصلِ گرما بیاد..!
شاید اینبار دیگه "بستنی دوقلومُ" نصف نکردم :).
قهرمانِ زندگیِ خودت باش!
ن آدما..!
-
میخاستمش تا معنی عشق را به او بفهمانم...
میخاستم تا عشق را تجربه کند...
میخاستمش تا خاطرات خوب برایش بسازم...
میخاستم تا عکس هایش را در خاطرات بیندازد...
میخاستمش تا تنها نباشد...
میخاستم تا تنها نباشد...
میخاستمش چون فراموش کند بدی هارا...
میخاستم تا فراموش کند اورا...
میخاستمش چون دوستش داشتم...
میخاستم چون دوسش دارد...
Mono
#بی_مخاطب -
پایان...شاید یکی از پرکاربردترین کلمه های زندگی...حداقل برای من،برای زندگی زیبای پر پایان من!
شاید این پایان آغازی برای یک شروع و پایانی برای شکستی دیگر باشد،و چه زیباست پایان ها،دل کندن از تمام امیدواری ها،از تمام کسانی که زمانی دوستشان می داشتی و می پنداشتی که آنها هم همینگونه تو را دوست دارند،با خود می گفتی اینها با بقیه فرق دارند،یادت هست چند بار این را گفتی؟اما چه خوب است،که کسی هست که دوستت دارد و مسبب تمام این پایان هاست،شاید انتظار می شکد بعد از یکی از این پایان ها سراغ خودش بروی!
و چه پایان های شیرینی را به من چشاندی هر چند تلخ! بودن تو شاید دلیل نفس های این روزهای من است، نه،شاید نه،حتما که تنها دلیل نفس های من است در روزگار تنهایی!و من آنچه تو از باید می خواستم را از غیر طلب می کردم.
زندگی من!نام خودت بر زبان آوردم تا پایان را شروع کنی!نقطه ای بر این متن بی پایان بگذار تا پایانی باشد بر بی پایانی شکست ها!من در پی پیروزی ام!و تو تنها راه پیروزی!تو تنها دوستی و غیر دوست کسی نمی فهمد گرمای شوق رسیدن را!
این بار بی غم ،مشتاقانه آماده پایانم هرچند شاید عمل من کار را باز به پایان کشانده اما حالا که تو اینگونه می خواهی من هم مشتاقم!می خواهم مسیر تازه ام مسیری باشد که دوست برگزیده نه غیر!حال هرچقدر سخت باشد! -
شناخت خویش رو گاهی میشه از بدی هایی که ادما در قبال تو میکنند، تحصیل کرد!..
با رفتار بعضی، تازه میفهمی چقدر مهربان هستی و نمیدانستی..تازه میفهمی چه قلب بزرگی داری!
دقیقا همونجا که شکست و صدای خرد شدنشو با تمام وجودت شنیدی ان هم وقتی که در اوج سکوت بودی!..تازگیا شاید نیاز باشد تغییری اعمال کنم؛ ان هم در باور!
..باور ب اینکه بدی همیشه بدی است ،شدید نیاز پیدا کرده ب تغییر!
باعث و بانی حال خوش من شده بدی و دورو بودن بعضی ها..دقیقا همین لحظاتی ک خوبی های خویش را به نظاره نشستم... -
کوچکتر که بودم از تولدم میترسیدم
بزرگتر ها تولد را یک جشن برای شادی من می دانستند و خوشحال از اینکه یک سال به عمرم اضافه میشود
ولی من تولد را نزدیک شدن به مرگ میدیدم.
الان از تولدم نمیترسم، از آن وحشت دارم
ولی خوبست که میشود از آن بعنوان آخرین گلوله در محاصره ی خاطرات استفاده کرد.
قشنگ ترین تولد ها، تنهایی برگزار میشوند
آن زمان که تنها میشوی با تفنگی با یک گلوله
آن زمان که تنها میشوی با آتش جلوی رویت و آلبوم عکسهای کودکی
آن زمان که تنها میشوی با یک دفتر و خودکار
و مینویسی
از بابا جان داد هایی که نوشته نشدند
و آن دختر با اشک آمد هایی که خوانده نشدنداین لذت بزرگ را به بهانه ی خوشی با کسی شریک نشو
دو آدم تنها که کنار هم قرار بگیرند، از تنهایی در نمی آیندفقط میشوند دو آدم تنهاتر
و شاید همه ی اینها تعبیر وارونه ی یک رویاست.
-
31 مرداد 99
بوق، بـــوق، بووو-الو
-سلام داداش خوبی سلامتی؟ کنکور چطور بود؟
-خداروشکر، عالی دادم، تو چطور دادی؟
-منم خوب دادم الحمدلله، پس رفتنی شدیم امسال دیگه؟
-اره دیگه تموم شد بالاخره بعد از این همه سال
-بیام پیشت؟
-تو این کرونا؟؟
-اره بابا ماشین هست، ردیف میکنم
-خب باشه پس، رسیدی تک بزن میام
-باشه داداش، فعلا
-فعلا2 هفته بعد
-آقا، آقا
-بله؟
-قرصاتون
صدای سرفه در اتاق شماره ی 4 بیمارستان میپیچد، ماسکش را پرستار برمیدار و قرص ها رو با لیوان یک بار مصرف کوچک، در دهانش خالی میکند
-خانم، ببخشید، رفیقم حالش چطوره؟
-متاسفانه خیلی حالشون خوب نیست
-ینی چی؟
-وضعیت تنفسیشون خیلی پایدار نیست
-ینی ممکنه بمیره؟ هان؟
پرستار توجه خود را از او می گیرد و سراغ بیمار تخت شماره ی 5 میرودبه دست آوردن آینده نمیتونه بهاش جون خود آدم باشه، خیلی مراقب باشید، تصور اینکه بعد از کنکور یه سری از رفیقا و دوستامون کنارمون نباشه، کشندس
#ماسک_بزنیم