سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
هاعییی بر شما ای هم کنکوریای من😂
چخبررر؟ خوبین؟
آقا داریم به لحظات ملکوتی اعلام نتایج نزدیک میشیم..
یعنی دیگه امروز فرداست که با استرس وارد سایت میشیم، هی منتظر لود شدن سایت میمونیم، آب دهنمون خشک میشه دست و پامون سرد میشه حتی ممکنه انگشتامون بلرزه، تا اینکه بالاخره اون عبارتو میبینیمش...
شما رو نمیدونم ولی این روزا ذهنم پر از سواله...
شاید مهم ترینشون ک احتمالا برای شما هم همینه اینه که: قراره با چه عبارتی رو به رو شم؟ مردود؟ قبولی؟ قبولی چی؟ قبولی کجا؟ قبولی کِی؟
و از اینا گذشته.. هر یک از این عنوان ها قراره برام چه سرنوشتی رقم بزنه؟
گیریم که رسیدم به خواستم... تهش که چی؟ یعنی قراره ی اینده گل و بلبل مثل همونچیزی که خیالپردازیشو میکنم داشته باشم؟
و یا اگه نرسم، قراره سرنوشت شومی داشته باشم؟
ایا اصلا قراره به قولی: "خواست و قسمتم یکی باشه؟"
شما چه سوالایی ذهنتونو درگیر کرده و باعث میشه نگران باشین؟
بیاین باهم حرف بزنیم :>
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 @بچه-های-ریاضی-کنکور-1403 @انسانیا @تجربیا @ریاضیا
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سیاهچالهها
مقدمه
طبق نظریه ، نسبیت عام ، گرانش انحنا دهنده فضا - زمان است. فضای حول ستاره به نحو بارزی خم میشود در لحظهای که هسته ستاره تبدیل به حفره سیاه میشود. این جرم خطوط فضا زمان را مانند پیلهای به دور خود میپیچد. امواج نوری کم تحت زوایای خاصی به سمت سیاهچاله روان میشود. در سطح کرهای که هم مرکز نقطه یکتایی سیاهچاله است، تجمع میکنند. در فاصله معینی از سیاهچاله که بسته به جرم لا وارد شده باشید ستاره رمبیده دارد، جاذبه آنچنان زیاد است که نور نمیتواند فرار کند، به این فاصله افق حادثه گفته میشود.
ساختار سیاهچالهها
با حل استاتیک غیر چرخشی با تقارن کروی برای معادلات میدان انیشتین این نکته مشخص میشود که سیاهچالهها که از یک سمت به صورت چاه عمل میکنند، در سطح دیگری بصورت چشمه عمل میکند. یعنی میتواند دو سطح مختلف فضا زمان را از جهانهای گوناگون یا دو نقطه بسیار دور از جهان خودمان را به هم متصل کند. که به این حالت لا وارد شده باشید کرم چاله یا پل انیشتین رزن گفته میشود.
سیاهچالهها چگونه بوجود میآیند؟
هر چه لا وارد شده باشید ستارههای نوترونی بزرگتر باشد کشش جاذبهای داخلی آن نیز بیشتر خواهد بود. در سال ۱۹۳۹ اوپنهایمر فکر کرد که نوترونها نمیتوانند در برابر همه چیز مقاومت کنند. به نظر او اگر یک چیز در حال از هم پاشیدن بزرگتر از ۲.۳ برابر اندازه خورشید بود، آنگاه نه تنها الکترونها بلکه نوترونهای آن نیز در هم میشکست.
همچنین باید بدانیم که وقتی نوترونها در هم شکستند، دیگر هیچ چیز مطلقا وجود ندارد که از در هم پاشیدن ستاره جلوگیری کند. اگر شما خود را روی سطح یک توده در حال از هم پاشیدن تصور کنید، آنگاه شما با فرو ریختن آن جسم به مرکز آن نزدیکتر و نزدیکتر خواهید شد. و بنابراین نیروی جاذبه بیشتر و بیشتری را حس خواهید کرد. تا هنگامی که ستاره به مرحله کوتوله سفید برسد، شما بیش از ۱.۰۱۶ تن وزن پیدا خواهید کرد.
تصویر
وقتی که ستاره به در هم پاشیدن ادامه داد و از مرحله ستاره نوترونی هم گذشت و بطور کامل از هم پاشید، وزن شما از ۱۵۰۰۰ میلیون تن بیشتر و بیشتر خواهد شد. اگر سیاهچاله به اندازه کافی به ما نزدیک بود، میتوانستیم نیروی جاذبه بر آن را حس کنیم. اما وقتی یک سیاه چاله در میان ستارهها خیلی دورتر از ما قرار دارد، آیا میتوانیم وجود آنرا اثبات کنیم؟ برای این منظور اخترشناسان دو راه آشکار شدن حدس میزنند. اول از روی جرم سحابی برای مثال اگر آنها جرمهای تمام ستارگان موجود در یک خوشه ستارهای مریی بطور قابل ملاحظهای کمتر از جرم خوشه وجود داشته باشد، مرکز کهکشانها به عنوان مکانهایی تلقی میشوند که در آنها سیاهچالهها وجود دارند. زیرا چگالی مواد در آنجا زیاد است. راه دوم نیز این بوده که اگر چه hc سیاهچالهها هیچ تشعشعی خارج نمیشود، اما چیزهایی که در سیاهچالهها سقوط میکنند. به هنگام سقوط اشعه ایکس از خود منتشر میکنند و هر چیز کوچکی که در سیاهچالهها سقوط کند تنها مقدار کمی اشعه ایکس از خود منتشر میکند. این مقدار برای کشف آن در فاصله میلیونها میلیون کیلومتری کافی نخواهد بود.
در سال ۱۹۷۱ یک دانشمند انگلیسی به نام لا وارد شده باشید استفن هاوکینگ< عنوان کرد که این واقعه بوجود آمدن سیاهچالهها هنگامی که جهان نخستین لا وارد شده باشید انفجار بزرگ خود را آغاز کرد اتفاق افتاده است. هنگامی که تمامی مواد تشکیل دهنده جهان منفجر شد، مقداری از این مواد آن چنان به هم فشرده شدند که تبدیل به سیاهچاله گشتند. وزن برخی از این سیاهچالهها ممکن است به اندازه وزن یک سیاره کوچک و یا از آن کمتر باشد و وی آنها را سیاهچاله کوچک نامید.
نتایج تحقیقات هاوکینگ
سیاهچالهها میتوانند وزن از دست بدهند.
مقداری از انرژی جاذبهای آنها در خارج از محدوده لا وارد شده باشید شعاع شوارتز شیلد ستاره به ذرات ماده تبدیل میشود.
ممکن است این ذرات به فضای بیرون بگریزند از این طریق مقداری از مواد تشکیل دهنده سیاهچالههای بزرگ که به اندازه یک ستاره وزن دارند، برای تبخیر همه مواد تشکیل دهندهاش میلیونها میلیون سال وقت لازم است. در حالی که در این مدت خیلی بیشتر از این مقدار ماده به آن اضافه میشود. بنابراین هیچگاه از طریق تبخیر وزن آن کاسته نمیشود.
هر چه سیاهچاله کوچکتر باشد سرعت تبخیر آن بیشتر است یک سیاهچاله کوچک واقعی باید بیشتر از مقدار مادهای که به خود جذب میکند وزن از دست بدهد. بنابراین سیاهچاله کوچک باید بوسیله تبخیر کوچکتر و کوچکتر شود و بالاخره هنگامی که دیگر خیلی خیلی کوچک شد یک مرتبه تبخیر آن حالت انفجاری به خود گرفته و تشعشعاتی حتی با انرژی بیشتر از اشعه ایکس منتشر کند. اشعه منتشر شده از این طریق اشعه گاما خواهد بود.
سیاهچالههای کوچکی که ۱۵ میلیون سال پیش هنگام نخستین انفجار بزرگ جهان ایجاد شدهاند، اکنون ممکن است در حال ناپدید شدن باشند. هاوکینگ اندازه اولیه آنها و نوع اشعه گامایی را که هنگام انفجار تولید میکنند، حساب کرد.
انواع سیاهچاله
۱- شوارتس شیلد: ساده ترین نوع سیاهچالههاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی ، نقطهای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.
۲- رایزنر- نورد شتروم: هم بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.
۳- کر: چرخش دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد. دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقهای است.
۴- کر- نیومان: هم بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد، ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. میتوان از آن انرژی استخراج کرد. یک تکنیگی حلقهای دارد.
به نظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که ، بدانیم ماده در داخل سیاهچالهای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار می شود؟ اختر فیزیکدانان میگویند:اگر مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می گردند.
مجهولات سیاهچالهها
اگر ستاره شناسان بتوانند نوع پرتوهایی که هاوکینگ پیش بینی کرده است، شناسایی کنند، مدرک خوبی برای تأیید تشکیل و وجود سیاهچاله بدست خواهد آمد. اما تاکنون پرتوهای پیش بینی شده کشف نشدهاند. با اینحال هر لحظه ممکن است این پرتوها شناسایی شوند. دلیل تابش اشعه ایکس از حفره سیاه این است که جرمی که توسط لا وارد شده باشید طوفانهای ستارهای خود ستاره ، از سطح آن میگریزند، در فاصله مناسبی که به حفره سیاه رسیدند، توسط حفره شکار میشوند و در مداری به دور حفره شروع به چرخش کرده و به این ترتیب شکل یک دیسک عظیم را تشکیل میدهند.
با توجه به این نکته که لایههای داخلیتر دیسک سریعتر از لایههای خارجی میچرخند، در اثر اصطکاک لایههای مختلف دیسک گرم شده و شروع به تابش اشعه ایکس میکنند. به این دیسک ، دیسک تجمعی گفته میشود. این حالت برای اولین بار در لا وارد شده باشیدستاره دوتایی (دجاجه۱-x) مشاهده شده است. احتمالا قطر خود حفره سیاه (قطر افق حادثه) ۳۰ کیلومتر است و برای تمامی ستاره دوتایی سیاهچاله ساختمان به همین شکل است:d
از سایت آکادمیک
با سلام خدمت همه عزیزان !
من با توجه به اینکه پایم ضعفیه و سال سوم دبیرستان هم سر کلاسا نبودم (به خاطر مشکلی که داشتم یعنی سه ماه رو کلا سر کلاس بودم) و تا الانم زدم به تنبلی و نخوندم و هی انداختم اینور و اونور خواستم بگم اگه الان شروع کنم میتونم کنکور موفق بشم؟!
خیلی دوس دارم یه دانشگاه دولتی قبول بشم ! به خاطر خیلی چیزا !
به ریاضی خیلی علاقه دارم ولی نمیدونم چرا هیچ وقت از هیچ درسش نمره نمیگیرم ! البته چون فکر کنم نمیخونم :|
به نظر شما قبول می شم یا نه؟ 😞
خــــــــــودنویس
-
زندگی را ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ
ﻗﺼﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ
ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ می گیرد
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛
ﺟﺎﻥ ﻣﻦ
ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ -
ماهِ توی آسمون رو که میبینم
یادِ تو میفتم
نه فقط بخاطرِ روی ماهت دلبر..
بخاطرِ اینکه هیچوقت سعی نکردی
نیمهی تاریکت رو از من پنهان کنی!
خودت بودی
و با همهی تاریکیات ،
برای من میدرخشیدی..!
میگم با دیدنِ ماه یادِ تو میفتم
چون با وجودِ اونهمه ستارهی درخشانِ اطرافت
من به تو دل بستم!
دنیامُ روشن کردی و من شدم اولین پناهنده به آغوشِ ماه:)
اینروزا ماهم رو گم کردم..
اندوهِ گم کردنت منُ نکشت ،
ولی تهی شدم از همه چی ..!
ماهِ آسمونم،
فقط به من بگو که
″ کجای جهان دور تر است؟!
آنجا که تویی
یا اینجا که منم! ″ -
پایین کوه یکی بود فلج بود گفتم اخی بیچاره خداروشکر جای این نیستم...
بالا ک بودم ی چند دقیقه وضعیت بدی رخ داد،خسته شدم مسیرم اشتباه رفته بودم،کلا وضع خطرناکی بود،ی تیکه جا بود شد بشینم،این دوتا رو دیدم گفتم هوف خوشبحالشون چ آرام و ایمن نشستن...
وقتی اومدم پایین دیدم همون فلجه بود یکیشون...
شاید اونم وقتی منو دیده ک رفتم بالا گفته خوشبحالش... -
- من
همان
آدم برفی
تنهای
درون
باغم...
- من
-
« در راستای تعریفِ موضوع جدید { ایندرال } در وب ! »
گنگ تر از روزی هستم که از جلسه ی کنکور نسبتا لعنتی برگشتم و براش توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده . همه شون خوشحالن . خیلی خیلی و خعیلی خوشحال . پدرم چهار بار تو عمرش گریه کرده . سر انتخاب رشته یک هفته با هم حرف نزدیم . جنگِ مطلق بود . دیروز به خان داداش زنگ زدم میگم قبول شدم ، همونی که آرزوش رو داشتید . میدونی جیغ زد ؟ دقیقا یک ساله که انقدر صداش رو خوشحال نشنیده بودم . شاید بیشتر از یک سال ! حالا که فکر میکنم اخرین باری که این طوری خوشحال دیدمش یادم نیست . گفتم پدرم فقط چهار با تو عمرش گریه کرده ؟ دیروز گریه کرد ! به خدا گریه کرد ! به خدا از خوشحالی گریه کرد ! من بودم و ماتِ پدری که فکر میکنه صلاحم رو میخواد .
« گذشتم از او به خیره سری . . . »
گنگ میدونی منظورم چیه ؟ همین طوری مات ، گیج ، هنگ حتی !
« خمار صد شبه دارم »
میگن ساعت یک و نیم نتایج رو زدن و من دو نیم بیدار شده بودم . یه نیم ساعت با مامان بحث ناشتا کردیم و بعدش رفتم سایت دیدم به به ! نتایجمون !
ساعت یک و نیم پی ام داده بود که چیکار کردی ؟ براش نوشتم : { سلام همکار ! } یه ایموجی خنده هم گذاشتم تهش . از دیروز نزدیک صد بار از ایموجی خنده استفاده کردم ، مجازی / واقعی !
عمم ، استوری کرد ! فلذا بعد از سین زدن استوریِ مذکور از ته دل ، ساسی طور گفتیم : جون بابا
عه از خوشحالی مامان نگفتم ؟
« دلِ زارم ، فغان کم کن »
خوشحاله که دوباره قرار نیست خودمو تو اتاقِ تاریکِ کوچکِ رنجورم ، محبوس کنم ! خوشحاله که احتمالا از این به بعد وابستگیم به دوا درمون کمتر میشه . خوشحاله که دانشجو شدم ؟ خوشحاله که همون رشته ای شد که اون میخواست ؟ خوشحاله که از این به بعد مجبورم سر به زیر طور چادر سر کنم ؟ خوشحاله که دیگه حواسم به عقب نرفتنِ مقنعه ام باید باشه ؟ خوشحاله که برادرم و پدرم خوشحالن . از همه ی تبریک هایی که بهش گفتن خوشحال شد . حالش رو خریدارم (:
مود رقص سماع ! چرخ چرخ چرخ چرخ چرخ و چرخ (=
دومین نفری که گریه کرد فلانی بود که قرار گذاشته بودیم پشت کنکور بمونیم ، دوتایی ، اخرش گفت : « یادته سوم دبیرستان بودیم داشتیم از رویاهای پا گنده مون حرف میزدیم ؟ یادته فکر میکردیم رقیب همدیگه ایم ؟ حواست هست از اون روز چقدر بزرگ شدی ؟ » بعدش بلندِ بلندِ خندیدیم . . . به { بزرگ } شدنمون ، خندیدیم (:
از همون روزهای اول پشت کنکور موندن ، از همون شبی که گفت : « ما یه مدت دیگه نمیتونیم بیاییم پیشت ، تحمل کن » تا همین دیشب [ ادامه متن این قسمت پاک شد (: ]
خلاصه که خدا ، اگه وجود داشته باشه هم ، تا حالا برای کسی کاری نکرده (=
پ.ن : اعلام نتایج کنکور 98
-
کیا رستمی تو یکی از نامه هاش برای همسرش نوشته:
با وجودی که خیلی بی حوصله ام اما درنامه نوشتن برای تو خیلی راحتم.
.
به این فک میکنم که تمام بهانه ها برای همین است
برای پیدا کردن کسی که زورش از بی حوصلگی ما بیشتر باشد...یکی که بودنش،هم صحبتی اش..نیاز به حوصله نداشته باشد..یکی که حوصله ادم را هیچ وقت سر نبرد.
همه داستان همین است:)
-
اگه حالتون از اسم کنکور بهم میخوره این پست رو نخونید .
مقاومت میکردم که ننویسم این پست رو . ولی فکر کنم دلم میخواد تو وبلاگ بمونه .
قبل از این که بیام بشینم پشت لپ تاپ و این پست رو بنویسم ، به برادرم گفتم : میدونی دیروز چه روزی بود ؟
فورا آبی که تو گلوش بود رو قورت داد و گفت : بازم روز دختر ؟ بابا چند تا روز دختر تو یه سال داریم ؟
گفتم : 14 تیر بود . سالگرد روز کنکور !
خندید و گفت : حاجی گرفتی ما رو نصفه شبی ؟ اصلا اون روز چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی !
منم خندیدم . یه سال گذشته و حالا ری اکشنم شده خنده . من تو شرایط مختلفی از زندگیم میخندم ، چند ثانیه قبل از این که سوار ترن هوایی بشم ، وقتی یه امتحان خیلی سخت دارم ، وقتی میخوام مامان نفهمه قلبم درد میکنه ، وقتی یه مرگم هست ، وقتی یه مرگم نیست ، وقتی میخوام بمیرم ، وقتی با گوسپند [ مای بست فرند ! ] میریم دور دور ، وقتی یکی برای خواستگاری زنگ میزنه ، وقتی متوجه هستم زندگیم چقدر انگلی شده ، وقتی متوجه نیستم زندگیم چقدر انگلی شده و تایم های مختلف که حالشو ندارم بهشون فکر کنم براتون لیست کنم |: خلاصه خنده هم میتونه یه ری اکشن دفاعی باشه ، هم استتاری و هم ری اکشن '' به کلیه ام '' .
روز کنکور رو زیاد براتون گفتم . همه ی اونایی که دو سه باری با من چت کردن در جریان اتفاق کنکور هستن .
دیدین این خانوم های قری رو که بد شوهرشون رو پیش همه میگن ؟
انگار که من یکی از اون زنا باشم و کنکور 98 شوهر ناسازگارم . به هر کی رسیدم ، ازش گفتم . گفتم تا خالی بشه این ذهن مادر مرده .
میخوام برای اخرین بار بدِ شوهرم رو بگم و بعد برم درخواست طلاق بدم . مهرم حلال ، جونم آزاد !
این طوریا شد که حاجی تون پشت کنکور بود . از زمین و زمان براش میبارید . میبارید دیگه . نمیدونم حکمت خدا بود یا قسمتش اما ناجور میبارید . روز کنکور از خدا تا روح جوجه رنگیم که تازه عمرشو داده بود به شما متوسل شدیم و رفتیم سر جلسه . دختره ی جلوییم با یه کیسه قرص اومد نشست سر جاش . گفتم : « حاجی میخوای دوپینگ کنی ؟ » گفت : « نه مسموم شدم » یه لحظه گرخیدم که نکنه بالا بیاره رو هیکل ما و برگه مون ؟ [ البته در ادامه خواهید دید که بالا آورد رو کل زندگی مون |: ] یه چند مین مونده بود به شروع کنکور نسبتا لعنتی که دیدم دختره یه چند تا برگه رو کرد |: روی برگه ها از یک تا فلان شماره زده بود . گفتم : « عامو وات د ف*ک ؟ » گفت : « میخوام هر چی تو پاسخبرگ زدم رو اینم بزنم برم خونه درصد بگیرم ^-----^ » تا من بیام این اسکل رو حالی کنم که این جرمش از یه کیلو تریاک بیشتره ، ازمون شروع شد . عمومی ها رو زدیم و رفتیم سراغ اختصاصی ها . زیست رو زدم و گفتم : « شتتتت ! داروسازی بیا بغلم ! امسال دیگه اومدم ! » [ نامبرده زیست را 74 درصد زده است . ] بعد یه اقاهه اومد تو کلاس ما . زیر دست همه رو چک میکرد و تا به ما برسه از دو سه نفر چرک نویس گرفت و صورت جلسه کرد . از من رد شد و رسید به دختره . برگه ها رو پیدا کرد |: دیگه شماره ی خالی نبودن و دختره عمومی ها رو توشون نوشته بود . مردک پرسید اینا چیه ؟ دختره گفت : « به خدا قبل از جلسه خالی بود ! این دختره [ منِ بدبخت ! ] هم شاهده » . از تعریف کردن ادامه ی واقعه معذورم چون حقیقتا برای امشب زر زیاد دارم و حوصله اش رو ندارم بگم . اما فکر کنم همین جمله که '' نامبرده ریاضی را شیش درصد زده است '' بتونه ادامه ی جو جلسه رو بخوبی براتون تشریح کنه .
اگه براتون سواله که کسی که در حد داروسازی خونده با یه اتفاق چیزیش نمیشه باید بگم : من داروسازی دوست داشتم ، در حد فیزیو خونده بودم و فرهنگیان قبول شدم |:
چطور یه سالی که بهم گذشت رو تو چند سطر براتون بنویسم که درد ماجرا منتقل شه ؟ :)
از جلسه که اومدیم بیرون مامانم نگران اومد جلو گفت : « فاطمه میگن از یه دختره تقلب گرفتن ، توعم صداشون رو شنیدی ؟ » رفیق بی کلک مادر . گفتم : « دختره جلوم بود . »
[ ... اینجاهاش داشت تراژدی میشد پاک کردم ... ]
خب کجا بودم ؟ آهان . به همه گفتم به اصرار بابام انتخاب رشته کردم . زر میزدم . میتونستم انتخاب رشته رو بعدا ویرایش کنم و کسی هم نفهمه . پس وقتی این کار رو نکردم یعنی '' خودم '' با عقل و اختیار خودم '' انتخاب '' کرده بودم که برم تو یه مسیر دیگه .
خب وقتی خودم انتخابش کردم چه مرگمه نصفه شبی برای شما روضه میخونم ؟ نمیدونم . مرض دارم شاید .
دیروز 14 تیر بود . یازده صبح بیدار شدم ، یه ساعتی چت کردم و بعد صبحونه خوردم . دوباره چت کردم و بعد دیدم اتاقم خیلی شبیه طویله شده دیگه . آتل دست چپم رو بستم که دوباره نری*م بهش یه کیست دیگه باد نزنم و سعی کردم با دست راست یه گوشه جا برای زندگی ایجاد کنم . بعد از چند ماه چادر سر کردم و تیپ دانشگاهی زدم که برم فلش دختر خاله ام رو بهش بدم . مامانم انقدر دوست داره من چادر سر کنم :D نامبره از وقتی اومدم داره میگه که چقدر با چادر خانوم میشم و این حرفا . منم میگم من کلا خانومم ^---^ حالا چرا برای خونه ی خاله تیپ حراست پسند میزنم ؟ چون تفاوت فامیلای پدری و مادری من در حد تفاوت قوانین حوزه و لس آنجلسه |: منم بعد از 20 خرده ای سال دیگه مارمولک بازی رو خوب بلدم |: در ادامه ی روز یک ساعتی برای نشریه موضوعِ تحلیلی [ جون |: ] تعیین میکردم . اسیر شدیم دست این سردبیرا |: در ادامه تر باز اتاقم رو تمیز کردم |: آی عم سو کوزت |: بقیه ی روز هم که کمی چت و اینستا و الانم خدمت شمام دارم چسناله میگم |:
چرا اینا رو گفتم ؟
13 تیر یکی از دوستام تولدش رو استوری کرد . من رفتم تو گوگل سرچ کردم ببینم کنکور ما 13 ام بود یا 14 ام ؟ دیدی بعضی وقتا یه واقعیتی یهویی کوبیده میشه تو صورتت ؟ انگار منم تازه متوجه شدم یک سال از اون روز گذشته . یک سال از اون روز لعنتی گذشته و من برخلاف تصورم نه تنها زنده ام ! بلکه دارم دوباره خودم رو جمع و جور میکنم که سر پا بشم . این بار دیگه از با مخ زمین خوردن نمیترسم . تهش رو دیدم دیگه . یه سال دیگه یادت میره . نه که به اسونی گذشته باشه ها . نه . به خدا قسم برای تک تک لحظه های این یه سال دهنم سرویس شده . ولی به هر حال گذشته . من اون روز ها رو گذروندم و انقدر به خود رنجورِ خسته ی خودم بابتش افتخار میکنم که اجازه بدید مقابل چشمان همه تون خودم رو بغل کنم :)))) مچکرم خودم . دمت گرم . خیلی مردی . ایشالا تو شادیات جبران کنم .
همین دیگه :) مثل مرده ای که بعد از سالگردش ورثه هاش جم میشن همه مال و منال رو پیتزا طور تقسیم میکنن و دور هم یه حلوا میزنن ، منم دارم حلوای یک سال گذشته ی عمرم رو میزنم :) شمام بفرمایید حلوا میز سمت چپ سالن و پیتزا میز سمت راست قرار داره .
ممنون که چرت و پرتام رو گوش میدید
بعدا نوشت : دیدم قبلی لایک خور بود گفتم اینم شیر کنم
بعدا نوشت ۲ : دوام الحال من المُحال -
سلام
مرداد 97 ، یادمه وقتی نتایج اولین کنکورم اومد ، وقتی دیدم صمیمی ترین دوستم دندون قبول شده و من...:) ، وقتی دیدم خواهرم خودشو به اون راه میزنه و از کنکور حرف نمیزنه ، مامانم مریض شد و بابام سکوت کرد ، حس کردم الان در "منتهی الیه بدبختی" ایستادم...
بعد سال ها امروز دوباره همون حس بهم دست داد ، امروز بعد حدود 20 روز قرنطینه خونگی خواستم برم بیرون
این وسط یه اعتراف تکان دهنده بکنم
کوچیک تر که بودم وقتی میومدم تهران ، بیرونای تهران خیلی برام جذاب بود ، با تفکرات اون روزام تهران واسه من یه فضایی بود پر از دخترایی که میتونستن بی محابا لبخند بزنن تو چشات ، میتونستی خارج از قواعدی که همیشه بهت گوشزد میشد با دخترایی که کلی بزک کرده بودنو و دو طره مو از چپ ، دوطره از راست ، دو طره از جلو و طراتی چند از پشت ( که یکی از ویژگی های مشترک دخترانِ گیسو پریشان با هواپیما هست ) از دو گرم شالشون بیرون بود ارتباط بر قرار کنی:))
یادمه حتی یه وقتایی که میرفتم بیرون و دختر پسرارو با هم میدیدم و دخترِ اون رابطه اندکی نیک منظر بود و با دستانی گره کرده در دستان پسر اون رابطه می خرامید ، حرصی میشدم که چرا من با اون دوس نیستم و با گفتن "کوفتتون بشه ، ایشاا... مامان بابای دوتاتون شمارو با هم ببینن " از کنارشون رد میشدم [ ینی ها چه دیوونه ای بودم ]
بزرگتر که شدم ، وقتی " احیای تفکر اسلامی" شهید مطهری رو [ که بر خلاف اسم وحشتناکش یه کتاب خیلی کوچیک با نص روانه ] ، وقتی "فاطمه فاطمه است" دکتر شریعتی رو [ که خعلی کتاب خفنیه] ، وقتی "هبوط" دکتر شریعتی [ که با اختلاف خفن ترین کتابیه که تا الان خوندم] و وقتی "زندگی نامه چمرانو" خوندم ، نظرم در مورد خیلی چیزا عوض شد...
بزگتر که شدم ، فقط یه جا برام تو تهرانِ به این بزرگی جذاب بود ، بهشت زهرا ، قطعه شهدا:)
همه ی ما ها ، هممون ، یه جایی وقتی به چارچوبی تو دینمون خوردیم که به نفعمون نبوده ، یه "کشک چی ، ماست چی" ، یه "ینی فقط ماها خوبیم تو دنیا و بقیه بدن" ، یه "اصن از کجا معلوم همش سرکاری نباشه!" و و و تو ذهنمون نقش بسته...
من جواب همه ی این سوالارو توی قطعه26 ، ردیف 32 مزار شهدا پیدا کردم...
[اون اولایِ دنیا پیامبرا وقتی میرفتن جمع مردم و خودشونو فرستاده الهی معرفی میکردن ، مردم پوکر وار نگاشون میکردن و میگفتن "چی چی میگید شما "
پیامبرایِ بنده خدام میرفتن پیش خدا میگفتن "خدایی خدایا خودت یکی بیاد بهت بگه من فرستاده الهی ام باور میکنی ، خو نمیگی رو چه حسابی ، من چه جوری ثابت کنم خو "
خداوندگارِ خدا هم که فکر همه جا رو کرده بود [ و زیر لب به آدمی زادایی که آفریده بود آفرین میگفت که هیچی رو بدون دلیل قبول نمیکنن و مطمئن شد که سوکت عقلشون به مدار بدنشون درست وصل شده ] ، خطاب به پیامبراش گفت که من یسری قوانین توی دنیا دارم که خودم تعیینشون کردم و فقط خودم میتونم تغییرشون بدم ولی واسه اینکه به آدما ثابت بشه که شما از طرف منید و اصلا منی وجود داره اون بالا پشت ابرا! اجازه میدم بعضیاشونو شمام بتونید تغییر بدید...
این طوریی شد که آتییش که سوزوندن ویژگیشه ، به دستور حضرت ابراهیم بهشت شد و شد نشانه ای واسه مردمی که اون جا بودن که اره خدایی هست و این پیامبرشه...
گذشت و گذشت و رسید به امروز ، امروز که نه خبری از پیامبری هست که تازه بخواد ثابت کنه اصن خدایی هست! ، نه خبری هست از امامی که بری سوال پیچش کنی که..... و مزخرف در جوابت نشنوی...
به نظرم خدا یه جایی دلش به حالمون میسوزه تو این رها کردنمون به حال خودمون ، که بابا اینا هم آدمن ، از کجا بفهمن منی اون بالا نگاشون میکنه:) ، من فقط یه کتاب دادم بهشون ، خب شاید خیلیا حوصله خوندنشو ندارن:) ، خدا دلش به حالمون سوخت و به یه آدم [ که خودش اسمشو هم انتخاب کرده و گذاشته شهید:)] همون قدرتی رو داد که به پیامبراش میداد که به ما آدما بگه "من اون بالام ها:)"
خدا وقتی یه کاری میکنه ، فکر همههه جا رو میکنه ، خداوندگارِ خدا با خودش گفت که اگه من به یه آدم زنده این قدرتو بدم ، ممکنه شعبده باز خطابش کنن! [ خدا تجربه پیامبرارو در خاطر داشت! ] ، خدا به یه موجودی که دیگه چیزی تحت عنوان حیات در این دنیا نداشت این قدرتو داد تا مثل کتابش ، جاودان باقی بمونه:)
دارم در مورد شهید پلارک حرف میزنم ، شهیدی که قانون "سنگو" تغییر داده:)
شهیدی که سنگی که نماد زمختیِ رو وادار کرده خوش بو ترین ماده ای که میتونی تو این جهان استشمام کنی " که به روایتی گلابه " رو بتراوه:) ، که از چندین متر اونور تر هم آدم مست بشه از بوی عجیب و فوق العادش...]
منتهی الیه بدبختی من امروز قد ملاقات نکردن شهید پلارک بود:)
قد چار زانو نزدن سر مزارش و سفره دلتو پهن کردن بود:)
قد راه نرفتن بین اون همه آدم خفن بود:)
لعنت به کرونا...
به وقت 28 آبان99 -
این پست پاک شده!
-
سلام.....
به وقت ۲آذر۹۹
خب من خیلییی زمانی نمیشه که با آلا آشناشدم....وخیلیییی هم خوشحالم که این اتفاق برام افتاد و تونستم با آلا آشنابشم......
داشتم توی انجمن میگشتم که چشمم خورد به این تاپیک . اومدم خودنویس چندتا از بچه ها رو خوندم و ی عالم لذت بردم.....
منم اینجامینویسم برای خودم....برای خودم که بعداز کنکور۱۴۰۰که راحت شدم باید بیام اینجا و حتمن هم میام و این متن خودموبخونم......
زینبی به خاطر تمام سختی های که تحمل کردی و تحمل میکنی ممنونم...
شاید اگه هرکس دیگه ای جای من بود نمیتونست دوام بیاره....ولی خب من از ۷سال پیشتر خودم یادگرفتم که فقط خودت میتونی برای خودت ی کاری بکن...
شاید دورو برمون آدمای زیادی باشن....ولی تهش هرکسی به فکرخودشه...اگه کسی هم برامون ی قدم کوچیکی برمیداره ،اگه هدفش واقعن کمک کردن باشه ،ازشعور و شخصیت خودشه....
آره ۷سال پیشتر من بچه بودم و اندازه ی الانم نمیفهمیدم ......ولی اتفاقات و چرخه ی زندگی گاهی بهت درسایی رو میدن که بهترین معلم هم نمیتونه بهت یاد بده....
زینبی یادت نره ک هراتفاقی حکمتی داره
زینبی بیشتر آدما دارن درس میخونن برای اینکه دکتر مهندس و....بشن توهم به فکر آیندت هستی ولی هرکی ندونه خودت که میدونی تو درس میخونی تا همیشه و هرلحظه برات یادآوری بشه که هرچقدرهم چیزی یادبگیری بازم کمه....واون خدای مهربون چقدر قادر و دلنشین هست...
زینبی یادت بمونه که همه مقصرن ولی تو حتما بعد از کنکور راه حلی برای تمام مشکلاتت پیدامیکنی.....هرچند بقیه مقصر باشن......
ی روزی ی جایی از زندگیت ی لحظه که منطقی فکرکنی به این میرسی که چقدرعمرت رو بیهوده هدر دادی......ی عالم کارایی که میخواستی رو میتونستی انجام بدی....هرچند بقیه مانع راهت بودن.....
زینبی دل همه ی آدما پره....خیلی پر....ولی راهی جز رسیدن به او نیست
همه ی تلاشت رو بکن که بعدش شرمنده ی خودت نشی...
همه ی تلاشت رو بکن که بتونی زحمتی که مامان و بابات توی این دوازده سال برات کشیدن رو جبران کنی.....
زینبی اعتقاداتت رو هیچ وقت فراموش نکن ...همه ی اعتقاداتت رو ....که خودت به ارزش از دست دادن خیلی چیزا یا به ارزش شکستن و سوختن دلت به دست آوردی
زینبی بعدازکنکور ازطرف زینبی ای که نشسته و داره این متن رو تایپ میکنه محکم خودت رو بغل کن و بگوووووووو ی عالم ممنون که تسلیم نشدی
برایت از ایزد منان آرامش و تفکر و دیدباز خواستارم
......
هرکسی هم که این متن منو خوند لطفا ی صلوات هدیه بکنه به سردارجاویدالاثرحاج احمدمتوسلیان -
سلام سلام
بعد مدت ها امشب این ست اسفندی رو برای دل خودم درست کردمببینید و لذت ببرید
اینم وضع مایه در انتهای کار
بله متاسفانه صحنه اشک ادم و در می یاره
رو جزوه اخه
@دانش-آموزان-آلاء -
https://uupload.ir/files/j88f_۲۰۲۰۱۱۲۷_۲۱۳۷۱۸(0).jpg
اینم یه نمونه انامورفیک که با دیدن این ایموجی استاد و پسندیدنش ذوق زده گردیدم
البته با کمک عزیزدل اجی فاطمه ـ بوشهر -
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ؛ به وعده صادق بودند و رسیدند! آری آنان که با مهری از خون مرام نامه عشق را رنگین کردند همچون دل خود؛ آنان که اندرپی معشوق فتح افلاک کردند؛ هسته های علم شکافتند و به هر نظر یار را در کوچک ترین اثر کلک او مجسم دیدند و جز در محراب کمان ابروی او قیام نکردند و شب هنگام نیارمیدند مگر به امید طلوع صبح وصل در پس سیه شب هجران که سال ها در آن کوشیدند،شاید که چراغی برافروزند!
عجب نیست رسیدن آنان به معشوق!که اگر سرنوشت آنان چیزی جز این خونین سرنوشت بود؛عجب بود!
یا حسرةً علی عشاق! که رسیدند و ما همچنان در پیچ و خم هزار توی معانی سرگردانیم!
CellMan -
شدم مثه یهع ماهی که عاشق دریاش بود هر جا دریا میرفت ماهیم همراش بود ، ولی یهو دریا رفت و ماهیشو نبرد ، دور شد ، هر روز کوچیک و کوچیک تر شد...انگار ماهیاشو نمیخواست...میخواست بسپارتشون دست رودخونه...خسته بود از داشتنشون...ولی ماهی نمیخواست بشه ماهیه رودخونه میخواست سهم دریا بمونه:) اما دریا نخواستش ، حواسش بهع ماهیش نبود، سپردتش به رودخونه.
دریا جدا شد، سرد شد ، ماهی بی قرار دریاش بود ولی دریا روز ب روز دور تر میشد ازش:)
ماهی کاری نمیکرد، یعنی نمیتونست کهع کاری کنه ، فقط دور شدن و رفتن دریاشو نیگا میکرد ، بغض میکرد ، داد میکشید ولی کسی صداشو نمیشنید .دیگهع بغض نکرد ، بی قراری نکرد ، فریاد نکشید ، گریه نکرد، از یه جایی به بعد فقد نیگا کرد و لبخند زد ، سکوت کرد ، سکوتی که بیانگر فریادی بی صدا بود:)
خسته بود، سرد بود ، حس میکرد تنهاست ، دلش تنگه دریاش بود
ولی دریا دل ماهیشو نمیدید که بی قرارشهع ، گریه های هر روزشو نمیدید که با اب رودخونه یکی میشه ، اون رفت بدون اینکه ذره ای ب ماهیش فک کنه .
اوم نمیدونم شاید چون اونقدر از ماهیش مطمین بود که خستگی شو درنظر نگرفت، میدونست ماهی میمونه ، نگفت خسته میشه، نگفت دلتنگ میشه ، گفت صبر میکنه چون دوسم دارهع!
رودخونه حال ماهیو دید ، بغض های شبانه شو دید ، بی قراری هاشو دید ، دلش طاقت نیورد، سعی کرد ارومش کنهع ، سعی کرد بهش بگه زندگی فقد دریا نیست تو میتونی بعد دریا زندگی کنی :))
ولی ماهی نمیشنید حرفاشو ، انگاری نمیخواست که بشنوه. نمیخواست بفهمه که هر آبی به جز آب دریا میتونه بهش زندگی ببخشه . حقم داشت، سخت بود، یهع عمری دلشو داده بود به یهع دریای قشنگ و مهربون ، دل کندن براش آسون نبود.
ماهی منتظر موند ، امید داشت دریاش برمیگرده ، دریاش برگشت اما اون دریای سابق مهربون نبود ، ماهی ازش دلیل خواست ، یه عالمه سوال بی جواب تو ذهنش داشت. ولی دریا جوابشو نمیداد و اونو هر روز با سوال های بی جوابش تنها میذاشت:)
ماهی عادت کردهع ب این همه سوال، به ندونستن و قانع شدن ، دیگهع دلش لک نمیزنه برای اینکه دریاش بیاد و با کنجکاوی سوالا شو بپرسه و جواب بگیره. ماهی یاد گرفته سکوت کنه و بخنده ، یاد گرفته تصمیم جدید نگیره، دنبال جواباش نباشه .
اره ماهی فقد میخواد بازم زندگی کنه با دل اروم ، با ذهن خالی از سوال، دیگه فرقی نداره کجا باشه فقط میخواد به زندگی پر از ارامش خودش برگرده، همین:)پ.ن: هیچ وقت نمی نوشتم ،فکر میکردم نمیتونم حالمو بریزم رو ی تکه کاغذ. ولی امروز نوشتم ، برای اولین بار:) حس کردم ارومم میکنه
-
به یکی هرچقدر هم خوبی کنی بازم یه روز با حرفاش دلتو میشکونه
بعد اینکه این پروسه بارها و بارها تکرار میشه از طریق افراد مختلف
ادم گنگ میشه که ایا بازم به دیگران خوبی کنه یا نه
ادم میمونه بازم خوبی کنم که بعدا دلمو بشکونن و ناراحت بشم یا خوبی نکنم و گوشه ای منزوی شم؟
شاید بعد ها یه گزینه دیگه هم برای فرد روشن بشه
و اونم بیخیالیه
همونطور که الن وودی میگه
به دیگران خوبی کن بدون هیچ چشم داشتی و این احتمالو بده که دلتو یه روزی یه جایی خواهد شکوند