خــــــــــودنویس
-
برخی انسانها -در عین تمامی نقد شدنها- تلاش فراوانی برای حفظ همان مزخرفی که هستند دارند و این اصرار بر مزخرف بودن برخی اوقات واقعا مرا شگفتزده میکند.
-
ای که اهم بی تو بی سودا شد
ای که دردم بی تو بی درمان شد
این جهانم بی تو بی معنا شد
ره ما سمت خدا جویا شد
//○/^ -
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به
خـودتــــــــــــــ(:
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نهکپیکار های بقیه
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن
@SOBHAN-1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب
negaarin / @M-an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر !
@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن
@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین
@zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان
....................................
ازتون خواهش میکنمبه پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگریندارد
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم+فرض کن میخوای بری توی یه جزیره زندگی کنی تا ابد.
-خب؟
+فقط یه چمدون و یه نفرو میتونی با خودت ببری. چی توی چمدونت میذاری و کیو میبری؟
-دستشو میگیرم و میبرمش. چمدون هم مال خودت. -
این روزا حالم اصلا خوب نیست !؟
هرچی با خودم فک میکنم ؛ میبینم که هیچ اتفاقی نیافتاده .هیچی ......
این که وقتایی که هیچکس و یا هیچ چیزی وجود نداره تا بهمم بریزه اما من خودم بی خودی بهم ریختم عجیبه ....
این که کسی باهام درگیری نداره ولی من با خودم درگیری دارم عجیبه ......
این که بشینم فک کنمو گذشته رو شخم بزنم تا دلیل حال بدِ بی دلیلم رو بهش ربط بدم عجیبه .....
این که بی هدف از خواب بپرم و بشینم پای کتابام ، درحالیکه پر از آرزو و رویام ، عجیبه.......
این که هیچ چیز از ته دل خوش حالم نمیکنه ، با اینکه چیزای خوشحال کننده دورمو گرفتن عجیبه ........
میدونی میخوام چی بگم ؟؟؟!!!!
میخوام بگم ، انگار حال خراب داشتن شده عادت ذهنامون.....
روح خسته داشتن شده روتین روزامون .......
این که همه ی این حال و احوالا بر میگرده به خودمون . به خودی که به بد بودن عااادت کرده
این یعنی خودکشی....
برای خودکشی که حتما نباید ۱۰۰ تا قرص بخوری یا رگ بزنی که ....
خودکشی یعنی همین کاری که داریم با جوونیمون میکنیم . یعنی همین روزایی که میتونست حالت خوب باشه اما نشد واسه اینکه تو به بد بودن عادت کردی......دست نوشته های مغز گنگ من
-
تعلیم مده کم ذات را
کم ذات اگر بالا رود
گردن زند استاد را...ذات بد نیکو نگردد هرگز
همیشه هم همینطوری خواهد ماند،چون خدا نیکو و بد رو تو ذاتمون گذاشته...مهم اینه کدومو انتخاب میکنی🥲
هر کسی زندگی رو از دیدگاه خودش میبینه...یکی وقتی من چیزی مینویسم که خوشش نمیاد میگه آدم نچسبیه و فک میکنه کیه و این حرفاا ، بله درسته قطعا برای افرادی نچسبیم چون خودشون بهمون نچسب بودن که نچسبی دیدن وگرنه ما مرض نداریم...از فیزیک هرچی نفهمیده باشم اینو خوب فهمیدم که هر عملی یه عکس العملی داره دیگه...با عر دست بدی با اون یکی دست پس میگیری پس هم نگیری فرو میکنن تو چشمات:)))
با گفته های پیامبر و امام و بقیه کاری ندارم که می فرمودن با کسی که به تو بدی کرده به خوبی و نرمی رفتار کن...اخوی شما برگزیده بودین بایدم فرق داشته باشین نوع عادی بشر...
الان با نرمی بخوام برخورد کنم سوار که میشه هیچ...لگدم میزنه عمو
قصاوت با خودتون ببینین میخوایین چطوری زندگی کنین...تو خوشی های پوچ ذهنی زندگی کردن یا واقعیت تلخ زندگی!مسر ویک
11:47
01/01/27 -
" پول " ؛ همان چیزی ست که فی نفسه این قابلیت را دارد تا هر دو چیز متضادی را به هم تبدیل نماید!!!
حالا یه سریا بیان بگن پول همه چیز نیست ولی نیازه!
اینم یه مدل خوردنه
کسی چی میدونه چی خوردنه...شاید خوشیه
شاید شکر
شاید...
خلاصه شاید.آره باشه پول خوشبختی نمیاره
جون مادرتون از رویاهاتون بیایین بیرون...منم دوس دارم فانتزی داشته باشم منم آدمم منم رویا دارم منم دل دارم.
ولی بسته به شرایط دهنمو باز میکنم و خواسته هامو به خودم میگم که دچار آمنزیای گسسته (نوعی بیماری ذهنی که مربوط به فراموشیه) نشم.
ابلفضیااایه سریا با خودشونم مووشگیل دارن عجیب موشگیل دارنا...مثلا از اینا که میگن نه من فلان شخصیت روندارم ولی تو مطمئنی که داره و قبول میکنی که باشه آقا طرف این مدلی نیست بعد که روو میشه که همچین شخصیت داره و علنی میشه طرف میرونه یه جا دیگه داستانو
خدایی دوست دارم این مدل افرادو به 898روش سامورایی ببرم تو اتاق باهاش اتل متل بازی کنم.
آقا با خودتم سوتفاهم داری؟!به ابلفض اگه قبول کنه طرف!عمرا!نمیدونم اسم این بیماری چیه هنوز به این درجه نرسیدم که اسمشو بدونم ولی قاعدتا بیماریه و مشکل بزرگ روان شناختی به حساب میاد.
خلاصه که همه شاعر شدن،شعر میگن
از دید یکی دیگه هم من دارم شعر میگمکی ب کیه!
پول عامل خوشبتی.... هستروزی سه مرتبه با غرغره مصرف شود.کسی با یه کارگر که اسمشم میذارن چلمنگ خوشبخت نشده...کسی هم ندیده از صدا و سیمای جمهوری اسلامی بکش بیرون یکم زندگی کن بفهم فقط...همین که بفهمی واقعا بار بزرگی از دوش خیلیا برداشتی.
در مقابل فهمیدن مقاومت نشون ندیم
مثل من که تو فیزیک اینطوریم
مستر ویک
23:51
01/01/29 -
داد میکشم ولی میدانم قبل دادم، دادم دادند
خوردن میوه وِزر را حوا و آدم یادم دادند
دیر شد نچیدمو گندمم را به باد دادند
همگنان که خود گندمشان را به باد دادند
من آنم که با ریشخند سودایش را ندا دادند
سیر شدم از زخم هایی که با زبان در شکمم جا دادندپس میزنم کِلکی که از استخوانم پرداختم
در قدحی که با لعلآب شاهرگم انباشتم
با آن میکشم بر بومی که از پوستم ساختم
سرگذشتی که دردم را در درونش باختمدر پاییزی که برگهایش در باد خزان غلطان اند
شاپرک ها در پیله هایشان منتظر شب هنگام اند
پسرک و دخترکی را در باغی گرداندند
باد و شاخه ها بادبادک پسرک را شکاندند
چشمانش به بالای درخت خیره ماندند
خسته شدند و لباس اشک را از تن بر انداختند
پسرکِ گریان را به سوی بزرگانش دواندند
گفت بادبادکم را بردند و شکاندند و ندادند
خواست بادبادک دیگری برایش بسازند
ولی به بغضش خندیدند و نساختند و ندادند
سر پسرکِ گریان را به سینه مادرش سپاردند
باد و شال پشمین مادرش چشمانش را خشکاندند
همان جا بود که کودکی را در درونش خواباندند
همگنانی که خود کودکیشان را قبلا خواباندنددخترک از دور سرشک دوستش را نگریست
دلش دو بار تپید و بار سوم چشمش گریست
به خود آمد و دید بند بادبادک در دستش نیست
دلش به او گفت دزد من و بادبادکت کیست؟
.
.
.ادامش بمونه برا بعد کنکور...
-
S S.daniyal hosseiny این تاپیک را در ارجاع داد
-
که دیشب از بلندای ایوان
مردی به یاد چشمانت پرید
حالا سقوط کرده به اعماقم
مردی که در نگاه تو زندانی ست...#تک_بیت
-
حتی فکرای آدمم بعضی مواقع سانسور میشه
با دست خودش
نه دیوونه نیستیم
به این مدلی بودن عااااآدت کردیم
به اینکه همیشه یه قدم بیایم عقب
قشنگا رو جدا کنیم...یکم ژست مظلومانه یا شاید فلسفی بهش بدیم
بعد برگردیم سر نقطه آغاز حرفمونعااآدت کردیم به رک نبودن...
اینکه حرف زدن روراستو تعطیل کنیم
پناه ببریم به شعر و کتابایی که از توش یه کور سویی از حرفامونو پیدا کنیم بعد با تمام شهامتِ نداشتمون واسه مخاطبامون اون تیکه رو تکرار کنیم
بللللکه بفهمن منظور آدمو
هرچند
بیشتر وقتا یا نمیفهمن...یا انقدر اشتباه از حرفت برداشت میکنن که پشیمون میشی از گلی که زدی به سرت
و چه حس بدیه این پشیمونیه...حالت میگیره از این درک نشدنه
از اینکه همیشه
اونی که باید پذیرای نظرات و حرفای بقیه باشه
توییصرفااا تو
□◇□
-
بیا! به احترام طناب این بار
لطفی ندارد، با تو مگر، این داردر خاطرت مرده ام مرا دریاب
تو که خدا، من نماز قضا انگارعطر یاس ات بود هوای این سینه
حال که بازدم آه و دم از سیگارعمری به رویا با تو گذشت اما
اینک رسید وقتش که شوم بیدارناگاه به آرامی چهارپایه ای افتاد
لطفا برو! به احترام طناب این بار... -
و لعنت به مرگ.
که همیشه یا خیلی زود میرسد، یا خیلی دیر. -
به تو قول داده بودم که دیگر به مرگ فکر نکنم...
اما قربانت شوم، خودت بگو. میشود شبها در قبری تنگ و تاریک خوابید و درعین حال به روشنایی روز و گل و نغمهٔ بلبل فکر کرد...؟ میشود...؟
تو خودت میدانی که دارم چه مرگِ نکبتی را زندگی میکنم... خودت بهتر از هرکسی میدانی... -
میدونی من اصلا ادمی نیستم که حرفی تو دلم بمونه
از اینام که هراتفاقی میوفته واسشون با ذوق تموووم برا دوستاشون تعریف میکنن
از اونام که دو دیقه کنارت بشینم باهات دوست میشم
همیشه سعی میکنم رو زخمای بقیه مرهم بذارم...
میدونی چرا؟؟؟؟
چون از تنفر میترسم
چون کسی رو زخمای من مرهم نذاشت...
چون زخمای من چندین ساله که بازن و حتی بهشون اضافم میشه
هرروز
هرساعت
با هرحرفی
با هرنگاه سردی....
حالا ببین منی که نخود تو دهنم خیس نمیخوره با این حجم از برونگراییم الان چندماهه که یک راز تو دلمه
یه راز که هیچوقت
حتی بعد مرگمم فراموشم نمیشه
دردش کم نمیشه فقط عادت دارم میکنم بهش
هرروز میسوزونه...
نمیدونم کی قراره این سوختن تموم شه....
اما میدونم حالا حالا ها با این زخم قراره زندگیمو بگذرونم
اره واقعا راست گفت اونی که گفت کاش همه غم ما کنکور بود
کاش همه درد ما کنکور بود......
بعضی دردا درمون نشدنین.....
این بده
خدایا ببخشید
ولی من از سوختن خسته شدم:)))))))
1/2/7
-
میدونی من اصلا ادمی نیستم که حرفی تو دلم بمونه
از اینام که هراتفاقی میوفته واسشون با ذوق تموووم برا دوستاشون تعریف میکنن
از اونام که دو دیقه کنارت بشینم باهات دوست میشم
همیشه سعی میکنم رو زخمای بقیه مرهم بذارم...
میدونی چرا؟؟؟؟
چون از تنفر میترسم
چون کسی رو زخمای من مرهم نذاشت...
چون زخمای من چندین ساله که بازن و حتی بهشون اضافم میشه
هرروز
هرساعت
با هرحرفی
با هرنگاه سردی....
حالا ببین منی که نخود تو دهنم خیس نمیخوره با این حجم از برونگراییم الان چندماهه که یک راز تو دلمه
یه راز که هیچوقت
حتی بعد مرگمم فراموشم نمیشه
دردش کم نمیشه فقط عادت دارم میکنم بهش
هرروز میسوزونه...
نمیدونم کی قراره این سوختن تموم شه....
اما میدونم حالا حالا ها با این زخم قراره زندگیمو بگذرونم
اره واقعا راست گفت اونی که گفت کاش همه غم ما کنکور بود
کاش همه درد ما کنکور بود......
بعضی دردا درمون نشدنین.....
این بده
خدایا ببخشید
ولی من از سوختن خسته شدم:)))))))
1/2/7
-
S Saghia این تاپیک را در ارجاع داد
-
نمیدونم چرا یهو یاد این تاپیک افتادم!
نمیدونم چرا یهو دلم خاس بنویسم:)
جایی بهتر از این تاپیک نبود
کسیهم نبود:)
فقط میتونم بنویسم خیلیدلم تنگته
همون روزی ک جلو چشام حالت بد شدُ
بُردَنِت بیمارستان،من مُردم:)
من همون روز مُردم:)
اصن نفهمیدم اون ساعتُ اون کلاسُ اون درس کذایی چجور گذشت!
حتی نفهمیدممسیریکه تا ایسگاه مترو بود رو چجور اومدم
فقط دلم میخاست زود برسم خونه تاخبریازت بشنوم:)
ساعتها زل زده بودم به صفه گوشیم
تا شاید ی خبری از حالت بهم بِدی:(
خاستم چن بار شمارتو بگیرم اما...
هربار میگفدم نــــه
شاید الا وقت استراحتشه
شاید گوشیش پیشِش نیس
و خیلیشآیـــــدهایِ دیگـِ
نزدیک غروب بود
یهو گوشیم زنگ خورد:)
دیدم خودشه
میدونسدم
میدونسدمبهم زنگ میزنه^^
وقتی صدایشو شنیدم دلمآرومگرفت:)
میدونسدم حالش زیاد خوب نبود
ولی با اون حال باز میخاسدنشون بدهک حالش خوبه=)
گفت:اولیننفریهسدی ک یادم افتادی و الان واقن لازم بود بحرفم باهاش:)
من:با بغض گفتمحآلتخوبه؟
چ سوالیِ
معلومه خوب نیسدی ولی با این حالت بهم زنگ زدی
بخدا هی میخاسدم زنگ بزنماا ولی...نمیشد
وقتی گف اولین کسی هسدی که بهش زنگ زدم
تو دلم عروسی بود خخ:)
حس خوبی بهم داد
ک اولین نفری بودم ک یادش افتادم^^
کاش بودی
کآش بودییک اینارو ب خودت میگفدم
ک تو این 12سال اولین راز دارم بودی:)
شده بود دعوامون بشه
شده بود قهر کنیم
ولی ب چن روز نمیکشید:)
هر چی هم میگف بخاطر خودم بودم^^
ولی منقدرشو ندونسدم
حالا
من موندمُ
ی عالمه پشیمونی:)
میشه برگردی!
قول میدم قدرتو بدونم:)
...
ولی نه
اون هیچ وقت برنمیگرده:) -
The moon
وقتایی که حالم خوب نیست ناخوداگاه به سمت پنجره کشیده میشمو ماه رو نگاه میکنم
امشب از اون وقتابود برام
از وقتایی که هیچکس کنارت نیست و خودتی و غمات
داشتم به اسمون نگاه میکردم
ابریه ولی ماهش داره پر نور میتابه
انگار منه....
میدونی اسمون خیلی جالبه
وسیعه
همیشه بزرگ و وسیعه
ولی خب گاهی پر از ستاره و ماه خوشگل اون وسط میتابه
یه وقتایی پر ابر ولی زور ماهش بیشتره از ابرا
یه وقتاییم خب
ماهش میره پشت ابرا
مثل ما ادما نه؟!
امشب حالم بده مثل این اسمونِ ابری ولی ماهمون داره میدرخشه وسط اسمون
نشونه قشنگی بود برام:)♡
ماه.....
آسمونی باش
28 اردیبهشت 1400
ساعت 00:06 -
ما که آوار بر آبادانیم
ما که آباد در آوارانیم
ما در آوار که آبادانیم
ما در آباد که آوارانیم