سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
هاعییی بر شما ای هم کنکوریای من😂
چخبررر؟ خوبین؟
آقا داریم به لحظات ملکوتی اعلام نتایج نزدیک میشیم..
یعنی دیگه امروز فرداست که با استرس وارد سایت میشیم، هی منتظر لود شدن سایت میمونیم، آب دهنمون خشک میشه دست و پامون سرد میشه حتی ممکنه انگشتامون بلرزه، تا اینکه بالاخره اون عبارتو میبینیمش...
شما رو نمیدونم ولی این روزا ذهنم پر از سواله...
شاید مهم ترینشون ک احتمالا برای شما هم همینه اینه که: قراره با چه عبارتی رو به رو شم؟ مردود؟ قبولی؟ قبولی چی؟ قبولی کجا؟ قبولی کِی؟
و از اینا گذشته.. هر یک از این عنوان ها قراره برام چه سرنوشتی رقم بزنه؟
گیریم که رسیدم به خواستم... تهش که چی؟ یعنی قراره ی اینده گل و بلبل مثل همونچیزی که خیالپردازیشو میکنم داشته باشم؟
و یا اگه نرسم، قراره سرنوشت شومی داشته باشم؟
ایا اصلا قراره به قولی: "خواست و قسمتم یکی باشه؟"
شما چه سوالایی ذهنتونو درگیر کرده و باعث میشه نگران باشین؟
بیاین باهم حرف بزنیم :>
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 @بچه-های-ریاضی-کنکور-1403 @انسانیا @تجربیا @ریاضیا
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سیاهچالهها
مقدمه
طبق نظریه ، نسبیت عام ، گرانش انحنا دهنده فضا - زمان است. فضای حول ستاره به نحو بارزی خم میشود در لحظهای که هسته ستاره تبدیل به حفره سیاه میشود. این جرم خطوط فضا زمان را مانند پیلهای به دور خود میپیچد. امواج نوری کم تحت زوایای خاصی به سمت سیاهچاله روان میشود. در سطح کرهای که هم مرکز نقطه یکتایی سیاهچاله است، تجمع میکنند. در فاصله معینی از سیاهچاله که بسته به جرم لا وارد شده باشید ستاره رمبیده دارد، جاذبه آنچنان زیاد است که نور نمیتواند فرار کند، به این فاصله افق حادثه گفته میشود.
ساختار سیاهچالهها
با حل استاتیک غیر چرخشی با تقارن کروی برای معادلات میدان انیشتین این نکته مشخص میشود که سیاهچالهها که از یک سمت به صورت چاه عمل میکنند، در سطح دیگری بصورت چشمه عمل میکند. یعنی میتواند دو سطح مختلف فضا زمان را از جهانهای گوناگون یا دو نقطه بسیار دور از جهان خودمان را به هم متصل کند. که به این حالت لا وارد شده باشید کرم چاله یا پل انیشتین رزن گفته میشود.
سیاهچالهها چگونه بوجود میآیند؟
هر چه لا وارد شده باشید ستارههای نوترونی بزرگتر باشد کشش جاذبهای داخلی آن نیز بیشتر خواهد بود. در سال ۱۹۳۹ اوپنهایمر فکر کرد که نوترونها نمیتوانند در برابر همه چیز مقاومت کنند. به نظر او اگر یک چیز در حال از هم پاشیدن بزرگتر از ۲.۳ برابر اندازه خورشید بود، آنگاه نه تنها الکترونها بلکه نوترونهای آن نیز در هم میشکست.
همچنین باید بدانیم که وقتی نوترونها در هم شکستند، دیگر هیچ چیز مطلقا وجود ندارد که از در هم پاشیدن ستاره جلوگیری کند. اگر شما خود را روی سطح یک توده در حال از هم پاشیدن تصور کنید، آنگاه شما با فرو ریختن آن جسم به مرکز آن نزدیکتر و نزدیکتر خواهید شد. و بنابراین نیروی جاذبه بیشتر و بیشتری را حس خواهید کرد. تا هنگامی که ستاره به مرحله کوتوله سفید برسد، شما بیش از ۱.۰۱۶ تن وزن پیدا خواهید کرد.
تصویر
وقتی که ستاره به در هم پاشیدن ادامه داد و از مرحله ستاره نوترونی هم گذشت و بطور کامل از هم پاشید، وزن شما از ۱۵۰۰۰ میلیون تن بیشتر و بیشتر خواهد شد. اگر سیاهچاله به اندازه کافی به ما نزدیک بود، میتوانستیم نیروی جاذبه بر آن را حس کنیم. اما وقتی یک سیاه چاله در میان ستارهها خیلی دورتر از ما قرار دارد، آیا میتوانیم وجود آنرا اثبات کنیم؟ برای این منظور اخترشناسان دو راه آشکار شدن حدس میزنند. اول از روی جرم سحابی برای مثال اگر آنها جرمهای تمام ستارگان موجود در یک خوشه ستارهای مریی بطور قابل ملاحظهای کمتر از جرم خوشه وجود داشته باشد، مرکز کهکشانها به عنوان مکانهایی تلقی میشوند که در آنها سیاهچالهها وجود دارند. زیرا چگالی مواد در آنجا زیاد است. راه دوم نیز این بوده که اگر چه hc سیاهچالهها هیچ تشعشعی خارج نمیشود، اما چیزهایی که در سیاهچالهها سقوط میکنند. به هنگام سقوط اشعه ایکس از خود منتشر میکنند و هر چیز کوچکی که در سیاهچالهها سقوط کند تنها مقدار کمی اشعه ایکس از خود منتشر میکند. این مقدار برای کشف آن در فاصله میلیونها میلیون کیلومتری کافی نخواهد بود.
در سال ۱۹۷۱ یک دانشمند انگلیسی به نام لا وارد شده باشید استفن هاوکینگ< عنوان کرد که این واقعه بوجود آمدن سیاهچالهها هنگامی که جهان نخستین لا وارد شده باشید انفجار بزرگ خود را آغاز کرد اتفاق افتاده است. هنگامی که تمامی مواد تشکیل دهنده جهان منفجر شد، مقداری از این مواد آن چنان به هم فشرده شدند که تبدیل به سیاهچاله گشتند. وزن برخی از این سیاهچالهها ممکن است به اندازه وزن یک سیاره کوچک و یا از آن کمتر باشد و وی آنها را سیاهچاله کوچک نامید.
نتایج تحقیقات هاوکینگ
سیاهچالهها میتوانند وزن از دست بدهند.
مقداری از انرژی جاذبهای آنها در خارج از محدوده لا وارد شده باشید شعاع شوارتز شیلد ستاره به ذرات ماده تبدیل میشود.
ممکن است این ذرات به فضای بیرون بگریزند از این طریق مقداری از مواد تشکیل دهنده سیاهچالههای بزرگ که به اندازه یک ستاره وزن دارند، برای تبخیر همه مواد تشکیل دهندهاش میلیونها میلیون سال وقت لازم است. در حالی که در این مدت خیلی بیشتر از این مقدار ماده به آن اضافه میشود. بنابراین هیچگاه از طریق تبخیر وزن آن کاسته نمیشود.
هر چه سیاهچاله کوچکتر باشد سرعت تبخیر آن بیشتر است یک سیاهچاله کوچک واقعی باید بیشتر از مقدار مادهای که به خود جذب میکند وزن از دست بدهد. بنابراین سیاهچاله کوچک باید بوسیله تبخیر کوچکتر و کوچکتر شود و بالاخره هنگامی که دیگر خیلی خیلی کوچک شد یک مرتبه تبخیر آن حالت انفجاری به خود گرفته و تشعشعاتی حتی با انرژی بیشتر از اشعه ایکس منتشر کند. اشعه منتشر شده از این طریق اشعه گاما خواهد بود.
سیاهچالههای کوچکی که ۱۵ میلیون سال پیش هنگام نخستین انفجار بزرگ جهان ایجاد شدهاند، اکنون ممکن است در حال ناپدید شدن باشند. هاوکینگ اندازه اولیه آنها و نوع اشعه گامایی را که هنگام انفجار تولید میکنند، حساب کرد.
انواع سیاهچاله
۱- شوارتس شیلد: ساده ترین نوع سیاهچالههاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی ، نقطهای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.
۲- رایزنر- نورد شتروم: هم بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.
۳- کر: چرخش دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد. دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقهای است.
۴- کر- نیومان: هم بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد، ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. میتوان از آن انرژی استخراج کرد. یک تکنیگی حلقهای دارد.
به نظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که ، بدانیم ماده در داخل سیاهچالهای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار می شود؟ اختر فیزیکدانان میگویند:اگر مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می گردند.
مجهولات سیاهچالهها
اگر ستاره شناسان بتوانند نوع پرتوهایی که هاوکینگ پیش بینی کرده است، شناسایی کنند، مدرک خوبی برای تأیید تشکیل و وجود سیاهچاله بدست خواهد آمد. اما تاکنون پرتوهای پیش بینی شده کشف نشدهاند. با اینحال هر لحظه ممکن است این پرتوها شناسایی شوند. دلیل تابش اشعه ایکس از حفره سیاه این است که جرمی که توسط لا وارد شده باشید طوفانهای ستارهای خود ستاره ، از سطح آن میگریزند، در فاصله مناسبی که به حفره سیاه رسیدند، توسط حفره شکار میشوند و در مداری به دور حفره شروع به چرخش کرده و به این ترتیب شکل یک دیسک عظیم را تشکیل میدهند.
با توجه به این نکته که لایههای داخلیتر دیسک سریعتر از لایههای خارجی میچرخند، در اثر اصطکاک لایههای مختلف دیسک گرم شده و شروع به تابش اشعه ایکس میکنند. به این دیسک ، دیسک تجمعی گفته میشود. این حالت برای اولین بار در لا وارد شده باشیدستاره دوتایی (دجاجه۱-x) مشاهده شده است. احتمالا قطر خود حفره سیاه (قطر افق حادثه) ۳۰ کیلومتر است و برای تمامی ستاره دوتایی سیاهچاله ساختمان به همین شکل است:d
از سایت آکادمیک
با سلام خدمت همه عزیزان !
من با توجه به اینکه پایم ضعفیه و سال سوم دبیرستان هم سر کلاسا نبودم (به خاطر مشکلی که داشتم یعنی سه ماه رو کلا سر کلاس بودم) و تا الانم زدم به تنبلی و نخوندم و هی انداختم اینور و اونور خواستم بگم اگه الان شروع کنم میتونم کنکور موفق بشم؟!
خیلی دوس دارم یه دانشگاه دولتی قبول بشم ! به خاطر خیلی چیزا !
به ریاضی خیلی علاقه دارم ولی نمیدونم چرا هیچ وقت از هیچ درسش نمره نمیگیرم ! البته چون فکر کنم نمیخونم :|
به نظر شما قبول می شم یا نه؟ 😞
خــــــــــودنویس
-
گاهی هوس میکنی بروی و گم کنی خودت و تمام اطرافیانت را...
چه آنان که با تو اند و چه آنان که بی تو...!
داستان که همیشه بودن و خندیدن و خنداندن نیست!گاهی آن است که بروی و آنقدر گم بشوی که دگر هیچ نشانی از تو نباشد...
بزرگ و کوچکی هم ندارد...
وقتی که رفتی،رفتی!
تو باشی و خدای خودت
همان برایت کافیست
جای تمام نداشته هایت را پر میکند
جای همه تنهایی ها
همه آشفتگی ها
بی خبری ها
دلشکستگی ها
حتی جای خودت را..!#خودنویس
-
منتظرم
منتظرصدای زنگ گوشی تلفن..
چرازنگ نمیخوره؟ینی یادش رفته؟
مامان:زنگ نزد؟
من:نه!!
2روزگذشت..(زییینگ زیییینگ)
بدوبدومیرم شماره ای ک روی صفحه ی تلفن موبایل افتاده رومیخونم.
من:ای بابا :((
نع
چرامن اصلاشانس ندارم؟؟اه دیگه گنداین بی شانسی درومده
(آه وناله)
3روگذشت..
4روز..
5.....
زییییینگ زییینگ(خودشه)راجع ب آینده حرف میزنم باهاش
راجع ب گذشته...
_کمکت میکنم،همه چ حل میشه
+خدایا،ممنونم:))
و..
جوانه های امیدناگهان دردلم سرازخاک محنت بیرون می آورند..
وآوازپرندگان تابلندای سقف آسمان آرزوهایم بلندمیشود..
وشوق پرواز،سراسروجودم رادربرمیگیرد
آری..
میشودامیدواری راباذهنی که به دستانش تکراربی رحمانه ی شکست ومشقت پینه نشانده،به وجودآورد..
ولباس عمل به تنش کرد..
وپرورشش داد
وبه ثمرش نشاند...
آری..
تاشقایق هست زندگی بایدکرد
زندگی خالی نیست
امیدواری هست
دورهاآوایی ست که مرامیخواند
وکنون چه اندازه تنم هوشیاراست....
وزندگی درگوشم دوباره آرام بامهربانی ولطافت زمزمه میکند:
بایدزیست
بایدزیست
بایدزیست...
98/5/24 -
خاطرات را به دست باد میدهم..
تا آنها هم مثل من پرواز را بیاموزند
و سرمست از پروازی عاشقانه
ولی صد حیف که باد زود مسافرانش را پیاده میکند و مسافران بیچاره ..
سقوطی عاشقانه را تجربه میکنند
سقوطی همراه با درد ، انزجار و بیزاری از همه
بیزاری از همه ی مردم شهر
مردمانی که فقط صورتکی بیش نیستند
مردمانی که در نهایت چشانت را جستجو میکنند
تا غمی بیابند..
تا اشتباهی در دفتر سرنوشتت پیدا کنند تا همانجا روی احساس و همه چیزت
با خودکار قرمز بی رحم خط بکشند و نمره ی صفر بدهند
آنگاه..
تو هرروز به دفترت مینگری و گریه میکنی
حتی اگر صد صفحه هم که بگذرد باز توی آدمیزاد برمیگردی و گذشته ات را شخم میزنی
و پابه پای آن گریه..
و یکروز میبینی که به صفحه ی آخر دفترت رسیده ای و میپنداری که فرصت تمام!
همانجا دفتر تقدیرت را پاره میکنی ..آن هم بخاطر یک صفحه..!
و دریغ از آنکه شاید..
دفتر تقدیر جلد دوم هم داشته باشد..! -
پارت 7
خیلی ممنونم که وقت میزارید میخونید(:
@دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلابه سمت صدا ها میچرخم و سعی میکنم فریاد بزنم..
اما صدا ندارم..در تاریکی میدوم و انگار در خلا شناور شده ام..
حس میکنم صدایی از دور میشنوم که مرا به سمت خود میکشد..
میدوم.. اما پاهایم سنگین شده..
در سیاهی مطلق شناورم..با ضربه ای بیدار میشوم وعده را بالا سرم میبینم با تصاویری تار و درهم..
صدای بم مردی به گوشم میرسد
سریع باید منتقل بشه وضعیتش اورژانسیه..صداها را نمیشناسم اما درلابه لای هیاهو حس میکنم صدای گریه ی زنی میانسال را جایی شنیده ام..
چشمانم دیگر توانایی باز شدن ندارند و بی رمق در تاریکی غرق میشوم..خب خانوم از اول شروع میکنیم..
بهم بگو چجوری بردنت اونجا و چ اتفاقاتی برات افتاد..-من.. من چیزی یادم نمیاد.. میدونید.. خیلی فکر کردم اما..
من فقط ی اسم.. ی اسم یادمه..- چه اسمی؟همون اسمی که توی پروندتون هم نوشتید؟
-بله..
ببینید این اسم برای ما کافی نیس.. هزارتا علی تو این شهر هست
پزشک قانونی شمارو معاینه کرده خانوم..جز چند تا خراش و اسی جزئی چیزی گزارش نشده.. تو این دوهفته دوبار هم رادیولوژی شدین..
حافظتون سالمه و دلیل این فراموشیتون رو نمیفهمم و مهم تر از اون ترستون از بیان واقعیت روسکوت میکنم..من نمیتوانم چیزی بگویم.. حس میکنم داخل اتاق حبس شدم.. سرگرد با اخم به من نگاه میکند و من نمیتوانم چیزی بگویم..
یلدا.. بهم قول بده.. که مارو لو نمیدی..
ببین.. من نتونستم.. نتونستم بزارم اون عوضیا تو رو ببرن..
چون.. یلدا میدونی که چه قدر.. فقط به پلیس چیزی نگو باشه؟-اگر همکاری نکنید پلیس روشش رو عوض میکنه و شما هم جزو متهمین این پرونده محسوب میشید.
من خستم سرگرد.. ذهنم و روحم خستس.. اگر چیزی میدونستم..
سرگرد با بدخلقی سرش را تکان داد و پوفی کرد..
- چه اسمی؟همون اسمی که توی پروندتون هم نوشتید؟
-
بیخیالِ دنیا... مشغول خودم هستم(:
حال دلتون خوب ️
-
یک روز..
یک نفر می آید..
که لبخندش زندگی ات را دگرگون می کند
و چشم های سیاهش تورا از آسمان شب بی نیاز..
مانند ماهی که هرشب از پنجره ی اتاقت می بینی
ولی یک شب...
همان ”یک نفر“ تو می رود
حالا تو هرچقدر که می خواهی به پنجره اتاقت خیره شو
خبری از آمدنش نیست...
چون ماه پنجره دیگری شده.. -
خب این داستانم تموم شد(:
شاید شروعش قوی بود اما نمیدونم پایانش هم خوب بود یان(:
ممنونم که این چند پارت رو خوندین و همراهم بودین(:
خیلی خوشحال میشم نظرتون رو بدونم ️پارت اخر
این اخرین جلسه بازجویی شماست خانوم..
پلیس توقع همکاری بیشتری از شما داره خودتون هم درجریانید که پاسخ کامل و درست ندادن به سوال های پلیس ممکنه چ قدر علیه شما استفاده بشه..نگاهشان که میکنم زبانم بند می آید..
حرف دیگه ای ندارید که به ما بگید؟
ارام زیر لب میگویم..
خیر..سرگرد پرونده را بار دیگر ورق میزند وبرای آخرین بار نگاهش میکند..
نگاهش مثل یک هفته پیش است.. مانند همان موقع که من حتی نمیتوانستم لرزش دست هایم راکنترل کنم...
که چشم هایم با دیدن عکس علی و دوستانش سیاهی رفت..
که اسمش را بعد از به هوش آمدن بر زبان آورده بودم
خسته بودم.. چرا نمیفهمیدند؟
مادر و برادرم میگفتند بگو و خودت را راحت کن..
مادرم نذر سنگینی کرده بود تا مرا سالم و زنده پیدا کنند..
لابه لای ریش های برادرم چند تار موی سفید پیدا شده بود..
و خودم..
وقتی خودم را در آینه دیده بودم ترسیده بودم..
ترس که نه.. وحشت کرده بودم..
نفسم گرفته بود و جیغ کشیده بودم..
حالم خوب نبود از کابوس های شبانه..
از صدای علی و اخرین تصویرش قبل از انداختن من کنار خیابان..
وقتی گریه میکرد و میگفت..
یلدا..یلدا تو بامن چیکار کردی.. با من.. با خودت..
و من پوزخند زده بودم..
نگاهم کرده بود و بعد جفتمان سکوت کرده بودیم..
به او گفته بودم ازت متنفرم
سرش داد کشیده بودم..
او نگاهم کرده بود و گفته بود..
من خیلی وقته از خودم متنفرم..
خیلی وقته یلدا..
از 7 سالگی ناپدری کثیف ومعتاد بالاسر خودت وخواهرت نیومده که تهش مادرتم معتاد بشه جفتشون مثل سگ از خونه پرتت کنن بیرون..تو بمونی و ی خواهر که نمیدونی چ جوری ازش نگه داری کنی..
بعد کوبیده بود روی فرمان و اشک ریخته بود و لابه لای هق هق هایش گفته بود..
تو 14 سالگی خواهر 12 سالتو ندادی به رئیست که فقط بتونی....
و بعد سرش را تکیه داده بود به صندلی و مرا نگاه کرده بود
چشم هایش قرمز شده بود و صورتش خیس اشک..
من کثیفم یلدا.. ولی عاشقت شدم..
بودم نتونستم ببینم تو رو ببرن..
رضا تو رو به ی شیخ عرب فروخته بود..
نتونستم..
میخام بر.. برم..
میبرمت خونه میبرمت همون نزدکیا...
اما یلدا.. قول بده.. قول بده که منو لو نمیدی..
من میخام برم علی..
رفته بودیم و علی بار اخر نگاهم کرده بود..
حالا چ میگفتم؟ میگفتم کسی که روی باور هایش حساب کرده بودم مرا دزدیده ومرا نجات داده؟؟
میگفتم این همان پسر شوخ طبع با ادب دانشگاه است؟
بگویم نمیدانم چه شد که فهمیدم عضو یک باند قاچاق است؟
شرمنده خودم بودم و باید چه میگفتم..
به سارا فکر میکردم.. به علی.. به خودم..
سارا چ گناهی داشت؟؟
علی.. یا حتی.. حتی رضا..
همانطور که زیر نگاه سرگرد قرار گرفته بودم از جایم بلند شدم..من.. من چیزی نمیدونم.. شکایتی هم ندارم..
فقط میخام برم خونه..سرگرد با سکوت نگاهم کرد و من ارام گفتم..
روز بخیر جناب سرگرد..
و از اتاق بیرون زدم..
باید میرفتم..
میرفتم و ساعت ها میخوابیدم.. خسته بودم..
یلدا باید دوباره متولد میشد..پایان
romisa @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا
-
-
بعضی وقتا..
بعضی مشکلات..
یجوری بهت فشار میارن که چاره ای جز مچاله شدن نداری..!
اونقدر مچاله میشی تا قلبت دیگه نمیزنه..
تا مغزت از کار میوفته..
تا بدنت بی حس میشه ..
و یه جنازه ی یخ زده یه گوشه ی دنیا ازت پیدا میشه..
.
.
بعضی وقتا..
به آسمون بدون ماه خیره میشم..
بعد به خودم..
دوباره به آسمون..
درسته ماه نیست ولی خب..
خـــــدا که هست..
وقتی که اون باشه دیگه هیچ چیز و هیچکس دیگه ای لازم نیست..
فقط..فقط الان نمیدونم دارم تاوان کدوم گناه رو پس میدم
که حتی خــــدا هم بهم نگاه نمیکنه..
شایدم میخواد ببینه من صبرم چقدره..!
ولی خب خــــدا جونم چیز دیگه ای ازم نمونده..
این بار سنگین رو از روی دوشم بردار..
به جاش دستتو بزار..
بزار تا برگردم به روزای خوب و قشنگ..
من همونی ام که هروقت چیزی ازت خواستم بهم بخشیدی..
من همون آشنای دیروز و غریبه ی امروزم..
خــــدای مهربونم خودتو ازم نگیر.. -
تنهایی آدما باهم فرقی داره..
بعضیا وقتی هیچکس رو ندارن،
احساس تنهایی میکنن..
بعضیا خیلیا رو دارن اما وقتی اونی که باید باشه..نیست،
احساس تنهایی میکنن..
بعضیا وقتی از طرف هیچکس درک نمیشن،
احساس تنهایی میکنن..!
بعضیا هم ..
.
.
.
ولی جنس تنهایی من با "بعضیا" فرق داره..
من یه جایی توی گذر زمان گیر کردم..
یه جایی بین گذشته و آینده..
گذشته ای که خاطره های خوبش در مقابل خاطره های بد به چشم نمیان..
و آینده ای که تاریکه..سرده..ترسناکه
و تنهایی مطلق توش موج میزنه..
و زمان حالی که داره به غمگین ترین حالت ممکن میگذره..
پر از حس ترس..غم..تنهایی
تنهایی..
تنهایی.. -
یه مدت این جا اسپم ندادم :face_savouring_delicious_food:
مثل همیشه اوضاع دور و برم بد یعنی در حد وخیم بد.
اصلا یه وضعیه بیرون. هر بار که نگاه میکنم سرگیجه میگیرم مثل یه پانیک مثل یه حالتی که نمیدونم چطور. مشکل اینجاست که چیزی رو که میبینم مغز نمیتونه قبول کنه.
مثلا یه سوال توی ذهنم هست
خب شما اینو حتما میدونین که از لحاظ فکری ما ایرانیا خیلی دور افتاده شدیم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: یعنی به خاطر اموزش ها و خیلی چیزای دیگه فکرامون برمیگرده به چند هزار سال قبل.
ولی اینجا یه تناقض هست همون که میگم وقتی میبینم یه لحظه همه چی انگار توی ذهنم مخلوط میشه و من ارور میدم.
واقعیت اینکه یه جورایی انگار چطوری بگم شاید من این طور میبینم وو حساس شدم و شایدم واقعیت اینه که ظاهر نمایی خیلی زیاد شده. مثلا تناقضی که هست مثلا ادمی رو میبینی با ظاهر عالی و مرتب ولی با ذهنی که ادم روک بگم حالش به هم میخوره :face_savouring_delicious_food: و یا ادمی که مثلا ظاهرش خیلی بده ولی در عوض فکر عالی ای داره و سوال دیگه این که چرا یه جورایی انگار احساس میکنم که خیلی چیزا در مورد ظاهر تکراریه. مثلا مانتو ابی و یا شلوار سفید و یا مدل موی خامه ای و یکی دو نمونه اینطوری. انگار یه کپی انبوه زدن و پخش کردن. خلاصه از این لحاظ ذهنم ریخته به هم: اگه ظاهرمون اینقدر داره خوب میشه پس چرا وضعیت داره به همون اندازه بدتر میشه؟ اگه ظاهر داره خوب میشه و وضعیت داره بدتر میشه پس میشه گفت باطن و شخصیت ها ثابت موندن(در یه حدی که کار رو بهتر نکنن) ؟ یا این وسط من قاطی کردم؟خب این از اون سوالا که شدید توی ذهنم پراکنده بودن.
حدودا یه ماهی میشه کلاس زبان رفتم (همونطور که قبلا گفتم توی تایپیک بعد کنکور) و باشگاه هم دارم ثبت نام میکنم کمی دیر شد به یه دلایلی.
کلاس زبان که اول رفتم یه کلاس 23 نفری بود! و استادش هم در یه حدی بود که نزدیک بود بهش بگم بشین سر جات من درس بدم
کلاس رو عوض کردم اون یکی بهتر بود 10 نفر هستیم. این استاد از قبلیه خیلی بهتره و واقعا خیلی عالی تونستم راه بیافتم. جلسه اول که در مورد شخصیت حرف زدیم استاد گفت که ادم احساسی ای هست. منم از اونجایی که تجربه اش رو داشتم با ادمای احساسی واقعا خوب نمیتونم راه بیام. من خودم احساساتم نزدیک به صفره :smiling_face_with_open_mouth: خیلی کمه.
بدیش اینه از یه طرف که میخوام کلی سوال بپرسم بعضی وقتا اکثرا بعد از نصف تایم کلاس یه جورایی بی حوصله میشه. و وقتایی هم که سوال میپرسم نمیدونه یه جورایی انگار دلسرد میشه. برای همین گفتم به مشکل برمیخوریم چون ادم احساسی هست. ولی در کل ادم عالی هست خیلی ازش خوشم میاد و بیشتر از این خوشم میاد که وقتی میبینه خیلی تلاش میکنم امید میده.
مثل همیشه رقیب تو کلاس پیدا نمیشه :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: باید هم نباشه هر روز 17 نوع کتاب زبان میخونم :face_savouring_delicious_food:در کل نمیدونم چمه. نمیدونم خوشحالم نمیدونم ناراحتم نمیدونم توی خوابم نمیدونم بیدارم.
-
در اتوبوس باز میشه و من از روی صندلی سبز رنگ کنار سکو بلند میشم
یعنی منو میشناسن؟
اگر منو ببینن چه جوری برخورد میکنن
دستام میلرزه یاد تو می افتم اصلا چرا باید بیان؟
بیان اما چرا پیش من چرا الان؟!
الان که تموم شد؟!
الان که دیگه قرار نیست اتفاقی بیوفته
میشناسمشون بین جمعیت دست تکون میدم
لبخند یادت نره
لبخند میزنم دوسشون دارم.. اره دوسشون دارم مثل تو
هرکسی که دوسش داری رو دوسش دارم
میان سمتم
قدمام رو تند میکنم..
پدر؟
پدرجان سلام..
لبخند میزنن.. مصنوعی نیس.. حس میکنم گرماش پر میکنه
مادر که لبخند میزنه شبیه تو میشه
دلم میخاد گوشیمو دربیارم و عکست رو بگیرم کنار چهرش
چه قدر شباهت..
میرم جلو و مادر و بغل میکنم صورتشو میبوسم
مهربونه بوی گل میده بوی مادر بوی عشق
میخام پلاستیک رو از دست پدر بگیرم که دستشو عقب میکشه
نه دخترم سنگینه خودم میارمش
لبخنداشون هنوز توذهنمه
گوشیم رو درمیارم و میگم زنگ بزنم؟
نگران میشه بدونه تنها اومدین این همه راه رو از شمال تا اینجا
مادر سرتکون میده
نه نه عزیزم نمیخایم بدونه
سری تکون میدم ومیگم چشم
نگاهشون میکنم انگار تو رو میبینم
میبرمشون سمت ماشین قفل در رو میزنم وسوار میشم
پدر یاعلی میگه و مینشینه
اروم حرکت میکنم سمت خونه
گه گاهی به مادر نگاه میکنم و نگاهامون درهم گره میخوره
ناخوداگاه میگم
خیلی شبیه شماست.
لبخندتون نگاهتون..پدر میخنده و میگه فکر میکردم همه میگن شبیه منه بیشتر تا مادرش..
نگاهش رو برمیگردونه سمت شیشه
-چرا همراهتون نیومد؟
+بهش نگفتیم برای چی میایم.. اونم درگیر کارشه.. خودمون خواستیم بیایم
پشت چراغ قرمز نشستیم و من زل زدم به ماشین جلویی..
یعنی قراره چی بشه (: -
یعنی قراره چی بشه
_فاطمه؟؟ دخترم چراغ سبز شد..مردم دارن بوق میزنن باباجان
نگاهم رو برمیگردونم رو صورت پدر
جان؟ بله ببخشید.. الان راه میوفتمنگران نگاهم میکنه.. نفسش رو باصدا بیرون میده واروم دستی به ریشش میکشه..
باز هم شبیه تو..
چرا تعجب میکنم؟
باید بپرسم اما میترسم ناراحت بشن.. نمیخام ناراحت بشن
میبرمشون خونه.. مامان و بابا منتظرن
بابا زنگ میزنه گوشی رو میزارم رو بلندگو
بله بابا؟
دخترم کجایی
سلام بابا تو ماشین داریم میایم صداتون روبلندگو هست
سلام عزیزم به به خوب هستین اقا کامران؟ خانواده خوبن؟ سفرتون چطور بودراحت اومدین؟
پدر با لبخند و اروم جواب میده
سلام الحمدلله ممنونم شما خوبین خانواده خوبن؟خوب بود خداروشکر راحت اومدیم و این دختر رو هم انداختیم تو زحمت
نگاهشون میکنم که یعنی شما مراحمید پدر
سلامت باشید این چه حرفیه رانندگی دختر ما که شمارو اذیت نکرد؟؟
باخنده غر میزنم : بابااا...
مادر میخنده سلام جناب حالتون چطوره؟؟
این چ حرفیه زحمت هم دادیم هم به شما هم به این دختر
بابا میخنده و بحث ادامه پیدا میکنه
ولی من حواسم پی جادس..
چرا تو نیومدی چرا یهو بعد چند سال باید نباشی و
بعدمن خانوادت رو ببینم
چ قدر دوسشون دارم چه قدر میترسیدم ازمن خوششون نیاد و منو قبول نکنن اما حالا... دیگه فرقی هم داره
میپیچم تو کوچه و درپارکینگ رو میزنم
کمک میکنم تا وسایل رو ببریم بالا مامان وبابا میان استقبال
جو خوبیه همه میخندن و میوه پوست میکنن
بازم میخام بپرسم چی شده
اما روم نمیشه میترسم فکر دیگه ای کنن...
شام رو میکشم و میشینیم سر سفره
بابا تعارف میکنه : آقا کامران بفرمایید سینی رو برمیداره و میده دست پدر
مامان هم سینی رو میده دست مادر و میگه میناخانم تعارف نکنید توروخدا بفرمایید
همه غذا میکشن
غذای مورد علاقه ی توعه.. کاش میومدی.. به سفره نگاه میکنم
چرا غذا از گلوم پایین نمیره
همه معمولی رفتار میکنن.. انگار سال هاست همو میشناسیم
دلم میخاد بپرسم اما نمیتونم اگر اشتهاشون کور بشه چیبابا دستت درد نکنه جای پسرم خالیه خیلی ماکارونی دوست داره
اسمتو نگفت چرا؟
میدونم که میدونن برای تو پختم
مامان پیش قدم میشه میکشم براشون ببرید
بغض کردم.. نکنه اشتباه کرده باشم
نکنه پدر ومادرتو نباشن؟
اما این شباهت این شهر این صدا این سلیقه...
بلند میشم..
میام تو اتاق..
مادر درمیزنه
جانم الان میام؟
میتونم بیام تو اتاق؟ -
صبح تو ی ماشین کنار پدر و مادر میریم سمت ترمینال
نمیشه بیشتر بمونید؟
نه دخترم هدفمون دیدن تو بود که الحمدلله بهش رسیدیم..
هروقت تونستی بهمون سر بزن..
چشم چشم حتما میام پدر..
قابلمه ماکارونی رو صندلی عقب کنار مادره..
هواخنکه و پنجره رو میکشم پایین تا مثل بچه ها بغضم نگیره..
بزار همه چی قشنگ تموم بشه فاطمه..
بزار خوب تموم کنیم..
لبخند می زنم فدای سرت.. فدای سرت که نشد..
که نمیشه..
خداروشکر که همه چیز خوبه که مادر و پدر رو دیدم
میرسیم ترمینال و مادرو قبل از این که سوار اتوبوس بشه بغل میکنم..
دم گوشش اروم زمزمه میکنم سلام من رو برسونید..
مادر اروم میگه مراقب خودت باش دخترم
پدربهم لبخند میزنه و میگه ممنونم ازت..
بهترین لبخندم رو میزنم و میگم خواهش میکنم من از شما ممنونم که به خاطر من این همه راه اومدین..اتوبوس که میره میشینم روی نیمکت سبز کنار سکو
نفس عمیق میکشم..
به صدای راننده ها گوش میدم و چشمامو میبندم...
افتاب کم کم تند میشه و هیاهوی مسافرا جای خالی اتوبوس رو پر میکنه...تراوشات ذهن خسته (:
جدی نگیرید