دوستان سلام. 🖐 🖐 🖐
حالتون چطوره؟
خوب هستید؟
امیدوارم که عالی باشید. 🙂
خب از امروز تا کنکور 1400 می خواییم باهم دیگه زبان تخصصی کنکور منحصرا زبان رو کار کنیم.
ابتدا یه توضیح مختصر درمورد خود کنکور می دم. بعد میریم سراغ برنامۀ خودمون.
همونطور که می دونید کنکور زبان دو دفترچه داره. دفترچۀ اولش مثله همۀ کنکورها دروس عمومیه و تعداد سئوال هاش هم همونه یعنی 100 تا. و دفترچۀ دومش هم اختصاصیه که میشه زبان تخصصی که 70 تا سئواله.
✴ ✳ ✴ ✳ ✴ ✳
خب یه سری توضیحات در بارۀ دروس عمومی.
⏬ ⏬ ⏬ ⏬ ⏬ ⏬
در مورد دروس عمومی فقط همین رو بگم که از اهمیت بسیار بالایی برخوردارند. مخصوصا ادبیات که ضریبش 4 هست. البته زبان عمومی هم با اینکه ضریبش 2 هست خیلی مهمه و کسی که منحصراً زبانه باید حداقل 80 رو بزنه ولی خب در کل دروس عمومی خیلی مهمه چون اکثر داوطلبایی که هدفشون زبانه از عمومی هایه خوبی برخوردارند. عربی هم ضریبش 2 و دینی ضریبش 3 هست.
این نکته رو هم اینجا اضافه کنم که من فقط رویه زبان تخصصی می خوام کار کنم و اصلا عمومی رو کار ندارم. چون همیار هایی هستن که دارن عمومی رو جلو می برن و من نمی خوام تویه کار بقیه دخالت کنم. و برایه کارشون احترام قائل میشم. پس سئوال هاتون رو اول بررسی کنید و اگه دیدید در قسمت زبان تخصصیه از بنده بپرسید.
✴ ✳ ✴ ✳ ✴ ✳
خب بریم سراغ اصل مطلب یعنی زبان تخصصی.
⏬ ⏬ ⏬ ⏬ ⏬ ⏬
همونطور که گفتم زبان تخصصی از 70 تا سئوال تشکیل میشه و ضریبش هم 4 هست.البته این 70 تا سئوال خودشون به 6 بخش تقسیم میشن.
بخش اول گرامر که متشکل از 10 سئواله.
بخش دوم لغات که متشکل از 15 سئواله.
بخش سوم ترتیب اجزایه جمله که متشکل از 5 سئواله.
بخش چهارم کاربرد زبان که متشکل از 10 سئواله.
بخش پنجم کلوز تست که متشکل از 15 سئواله.
و در آخر بخش ششم درک مطلب ، که متشکل از 3 متن 5 سئوالیه که میشه 15 تا سئوال.
✴ ✳ ✴ ✳ ✴ ✳
فقط یه نکته رو باید بگم و اینکه کنکور زبان 4 تا زیر گروه داره . زیر گروهه اول زبان انگلیسیه که توضیحاتشو خدمتتون ارائه دادم و رشته هایی که می تونید برید عبارتند از ادبیات انگلیسی ، مترجمی و آموزش انگلیسی. زیر گروه دوم زبان آلمانیه که شما زبان انگلیسی دیگه ندارید و زبان عمومی و اختصاصی تون آلمانیه و رشته هایی که می تونید برید ادبیات آلمانی و مترجمیه. زیر گروهه سوم هم زبان فرانسویه که بازم شما زبان انگلیسی ندارید و زبان عمومی و تخصصیتون فرانسویه و رشته هاش ادبیات فرانسوی و مترجمیه. زیر گروهه چهارم هم همون زیر گروهه اوله و فقط می تونید زبان هایه دیگه برید مثله روسیه ای،چینی و ...
خب این هم یه سری توضیحات کلی در حیطۀ کنکور زبان.
✴ ✳ ✴ ✳ ✴ ✳
اما بریم سراغ کار خودمون.
⏬ ⏬ ⏬ ⏬ ⏬ ⏬
دوستان فعلا تا همینجا بدونید که قراره رویه زبان تخصصی کار کنیم. بعدا روش انجام کار و منابع رو خدمتتون ارائه خواهم داد. فقط فعلا اگه سئوالی در حیطۀ کنکور زبان دارید (نه سئوال درسی) می تونید داخل این تاپیک بپرسید. درضمن تمامیه سئوالاتون روهم عمومی بپرسید چون به هیچ وجه خصوصی جواب نمیدم.
در روز هایه آتی هم نحوۀ انجام کار رو خدمتتون ارائه خواهم داد.
فعلا خدا نگه دار.🖐 🖐 🖐
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@دوازدهم
⭕️همونطور که میدونید یکی از سوالای امتحان نهایی زبان از شما میخواد که درباره یه موضوع پاراگراف بنویسید یا شاید بگه اجزای پاراگراف داده شده رو مشخص کنید خب حالا این پاراگراف و ما باید چجوری بنویسیم و چه قوانینی داره و از کجا تشخیص بدیم که چه اجزایی داره!
تو این تاپیک دربارش حرف میزنیم.
🔸️اول از همه پارگراف چیه?
مجموع چند تا جمله که یک بند و تشکیل میدن و درباره یه موضوع صحبت میکنن
🔸️حالا این پارگراف شامل چی میشه؟
▪️Topic sentence
▪️supporting sentence
▪️concluding sentence
🔸️اول بریم سراغ موضوع پاراگراف که اولین قدمه و به ما میگه باید درباره چی بنویسیم
حواستون باشه موضوع باید وسط صفحه و با حرف بزرگ نوشته بشه حالا اگر از چند کلمه تشکیل شده باشه همگی با حروف بزرگ نوشته بشه اگه کلا یه کلمه بود که فقط همون با حرف بزرگ نوشته میشه(البته حروف اضافه لازم نیست و با همون حروف کوچیک نوشته میشن)
مثلا Wedding in My Country
همونطور که دیدید اول هر کلمه رو با حروف بزرگ نوشتم به جز in که حرف اضافه هست
پ.ن: البته فکر نکنم سر امتحان نهایی به این ریز جزئیات دقت کنن ولی خب شما بدونید بد نیست
🔸️حالا شروع میکنم به نوشتن پاراگراف اینجا ما topic sentence میخوایم که معمولا اول پاراگراف نوشته میشه؛
حالا چی هست اصلا؟جمله ای که خواننده با خوندن اون میفهمه درباره چه چیزی میخوایم صحبت کنیم و جزئی تر از موضوع پارگرافه .مثلا چی؟
مثلا موضوع تاپیک هست Freinds که یک چیز کلیه دوست یک عالمه زیر مجموعه داره: خوبی و بدی دوست و رفیق داشتن،تاثیر دوستامون تو زندگی ،چجوری دوست انتخاب کنیم و ....
topic sentence به ما میفهمونه که درباره کدوم از اینا میخوایم حرف بزنیم و همون طور که دیدیم از موضوع پاراگراف جزئی تر شد مثلا برای topic sentence مینویسم Chossing freinds is really importent in our life
خواننده با خوندن این topic sentance میفهمه میخوام در ادامه درباره این صحبت کنم که چرا انتخاب کردن دوست تو زندگی ما مهمه
🔸️خود topic sentence شامل دوتا چیز میشه: topic و controlling idea از کجا تشخیصشون بدیم؟topic میشه همون زیر مجموعه موضوع ما که من میخوام روش تمرکز کنم و دربارش پاراگراف بنویسم و در حد یکی دو کلمه هست،controlling idea میشه ادامه topic
الان تو مثال بالا
(Topic :Chossing freinds) من میخوام درباره انتخاب کردن دوست توی این پاراگراف تمرکز و صحبت کنم
(Controlling idea:is reaaly importent in our life )
که ادامه chossing freinds یا همون topic منه
⭕️حواست باشه اول هر جمله و جمله بعد از نقطه رو توی زبان انگلیسی باید با حروف بزرگ بنویسی پس اگر topic sentence قراره اول جمله باید اولین حرف از اولین کلمشو با حرف بزرگ بنویسی(البته بعد از کاما نباید با حرف بزرگ نوشت)
⭕️یه چیز دیگه که خیلییییی مهمه❗️اول هر پاراگراف و باید از حاشیه یه کوچولو فاصله بدی ولی بقیه جمله ها تو خط های بعدی از همون سر حاشیه شروع میشن و اگر خواستی بیشتر از یک پاراگراف بنویسی برای هرپاراگراف جداگونه باید این قانونو رعایت کنی (اخر این تاپیک عکس یه پاراگراف و میزارم که کامل متوجه بشین )
🔸️بریم سراغ supporting sentence این شامل جمله های بعد از topic sentence و یه جورایی اونو support میکنه یعنی چی ؟ یعنی اینجا از topic sentence جزئی تر میشیم تو مثال من که برای topic sentence نوشتم انتخاب کردن دوست تو زندگی ما خیلی مهمه حالا برای supporting sentence میام میگم چرا مهمه و دلیل میارم
🔸️ بریم قدم اخر که میشه concluding sentence و اخر پاراگراف ما میاد
اینجا میخوایم بحث و جمعش کنیم و نتیجه گیری بکنیم حالا چجوری؟یا میتونیم همون topic sentence و دوباره اینجا تکرار کنیم
برای مثال من که اومدم علت اوردم چرا انتخاب کردن دوست مهمه برای concluding sentence میتونم بنویسم: پس برای این هست که انتخاب کردن دوست اینقدر تو زندگی ما مهمه یعنی دوباره اومدم جمله اولو تکرار کردم
یا میتونیم یه کار دیگه کنیم برای conluding sentence بیایم نظر خودمو درباره موضوع بگیم طبق مثال بالا میتونیم بگیم:
به نظر من انتخاب کردن دوست میتونه سرنوشت ادما رو تغییر بده پس باید خیلی حواسمون باشه
کسی کنکور زبان داده ؟ تایپیکای دیگه رو خوندم فهمیدم کتابای مدرسه و جزوه مدرسه کلا برای کنکور کافی نیست .
من قبلا زبان میرفتم جز کتاب مدرسه مکالمه ام و جمله بندیم خوبه کلا پایه خوبی دارم فقط یه منبع مطمئن میخوام
یه منبع میخوام که قشنگ با اطمینان بخونمش و بدونم کافیه
اگر شخصی اطلاعی داره بی زحمت راهنماییم کنه سپاس .
عیدتون هم مبارک 🤝
@دانش-آموزان-آلاء
@یازدهم
@دوازدهم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
چه قدر بلدین ترجمه کنین ؟
-
قسمت7
مایک در کشور زندگی میکرد، و یک باغچه بزرگ داشت. او سبزیجات و چند مرغ چاق را پرورش می داد.او تخم مرغ ها و گوشت آن ها را می فروخت واز فروش آن ها پول زیادی به دست می آورد.همسایه مایک نیز یک باغچه بزرگ داشت و او نیز سبزیجات و مرغ های چاق در آن داشت. یک حصار سیم( فنس) بین باغچه ها بود اما خیلی کهنه و قدیمی بود و مرغ ها گاهی اوقات حفره ای در فنس پیدا می کردند و از درون آن می رفتند. مایک ، یک فنس جدید بین باغچه خودش و باغچه همسایه اش می خواهد. بنابراین آقای بیگز آمد تا آن را بسازد. مایک به او گفت : لطفا فنس را از چوب محکم بساز . من یک حفره در آن می خواهم آن را به اندازه کافی بزرگ بساز که مرغ هایم وارد باغ همسایه ام شوند و سبزیجات او را بخورند اما برای او خیلی کوچک باشد که نتوانند به باغ من بیایند و سبزیجات من را بخورند! -
Hey! :))my lovely topic
can i help you Mr? :))هی! تاپیک مورد علاقه من... :))
می تونم کمکتون کنم جناب؟ :)) -
پارت 8
زمستان بود.و خانوم هرمان ،میخواست برای انجام بسباری از خریدهایش تا روز شنبه منتظر بماند. هنگامی ک او(منظور خانوم هرمان)به مغازه ها نگاه میکرد همسرش هم همراهش بود و پول خرید ها رو پرداخت میکرد و بسته های خرید را با خود حمل میکرد.و جلوی مغازه ها بامیستاد و میگفت نگاه کن جو این زیبا نیست؟؟؟او سپس جواب داد :همه ای حق باارزش این چقدر است؟؟و اون هزینه را با پول خود پرداخت میکرد .
وقتی ک انها از اخرین فروشگاه بیرون امدند هوا تاریک شده بودو اقای هرمان خسته شده بود و در فکر یک نوشیدنی خوب در کنار یک اتش گرم در خانه بود. ناگهان همسرش نگاهی ب اسمان کرد و گفت :نگاه کن جو چ ماه زیبایی
و جو بدون وقفه گفت:و سوال کرد همه ای حق با ارزشش چقدر است.؟؟
ببخشیدا اگه مشکلی داره من زبانم خوب نیست در ضمن یکم کم و زیادشده اونم چون جمله ای جایگزین خوب پیدا کنم برای همون. -
پارت 1
دیو! در کارخانه ای کار میگرد او همیشه صبح ها ساندویچ (برای خودش )درست میکرد.
بعد او ازدواج کرد پس فکر کرد الان زنم ازین به بعد برام ساندویچ میزاره .
روز اول زنش براش چند تا ساندویچ درست کرد و وقتی که دیو به خونه برگشت همسرش پرسید ازش ساندویچ ها چی شدن؟
اوه بله ... ولی تو برای من دو تا که نون گذاشته بودی فقط!
روز بعدش خانم جانش براش 4 تا ساندویچ درست کرد ولی دیو جان! بازم گفت که 4 تا کافی نیست(برای من).
روز سوم دختره براش 8 تا ساندویچ گذاشت ولی همون مقدارم براش کافی نبود پس روز بعدی یعنی روز چهارم زنش براش یه تکه بزرگ نون گذاشت و یه تیکه بزرگ گوشت رو گذاشت داخلش(بدون تیکه تیکه کردن).
عصری زن از شوهرش پرسید غذا چه طور بود؟
اوه بله جانم .. 2 تیکه نون که کافی نیست... -
@F_SSU در قسمت بندیِ ترجمه گفته است:
⚀توجه :
part 11
(هرکسی میخوان این قسمت رو ترجمه کنن ، ریپلای بزنن و اعلام کنن)نت در یه شهر کوچیک تو انگلستان زندگی می کنه. اون همیشه تعطیلاتش رو هم در انگلستان می گذرونه, اما سال قبل، اون با خودش فکر کرد که "من هیچوقت بیرون از این کشور نبودم. همه ی دوستان من به اسپانیا می رن، و این کار رو خیلی دوست دارن، پس امسال من هم به همونجا می رم."
اون در ابتدا به مادرید رفت و در هتل کوچیکی برای چند روز اقامت داشت. در صبح روز اول اون بیرون رفت تا پیاده روی کنه. در انگلستان مردم در سمت چپ رانندگی می کنن، اما در اسپانیا اون ها در سمت راست رانندگی می کردن. نت این مسئله رو فراموش کرده بود، و هنگامی که در امتداد یه خیابون شلوغ حرکت می کرد، یه دوچرخه به اون برخورد کرد و افتاد.
نت برای چند ثانیه روی زمین افتاده بود و بعد بلند شد و گفت:" من کجام؟"
مرد سالخورده ای که در طرف دیگه ی خیابون نقشه می فروخت و برای اولین بار نت رو ملاقات می کرد گفت:" نقشه ی شهر می خواید آقا؟" -
@F_SSU در قسمت بندیِ ترجمه گفته است:
پارت 15
طی جنگ جهانی دوم سفر با هواپیما دشوار بود زیرا برای افراد مهم دولتی و ارتشی صندلیها لازم بود.اقای براون در طول جنگ برای دولت کار میکرد او یک غیرنظامی بود و کار بسیار سری انجام میداد بنابراین هیچکس حق نداشت بفهمد که او چه قدر مهم است مگر چند نفر .
یک روز او مجبور شد به ادینبورگ پرواز کند تا در آنجا برای چند نفر برتر سخنرانی کند اما یک افسر ارتش مهم در دقیقه آخر به فرودگاه آمد و صندلی اقای براون به او داده شد و او نتوانست برای سخنرانی اش به شهر پرواز کند.
تا وقتی که به شهر نرسیده بود مامور عالیرتبه پی برد که مردی که صندلی او را گرفته بود یکی از سخنران هایی بود که به شهر آمده بود تا سخنرانی او را بشنود.
نکته : یک اشکال تایپی در متن کتاب هست : plane رو planc نوشته
کلمه سخت یا نا آشنای این متن برای من : civilian بود که به معنی غیر نظامی هست
به نظرم اگه کلمه های نا آشنای متن رو مشخص کنیم خوب میشه -
مارک به سلمانی رفت و میخاست موهاشو کوتاه کنه اما وقتی از انجا خارج شد از نتیجه کار خوشحال نبود.وقتی که دوستش جرج اونو دید خدید و گفت.چ کارکردی با موهات مارک!مارک گفت من رفتم مدل شدم دریک سلمانی جدید امروز.دراول ب نطرامد که اون راضی نبود. حتی خیلی بدرتر!جرج موافقت کرد.گفت بله فکر درستیه ب مارک گفت چرا دریک وقت دیگهنمیری ارایشگاه و نگاه کنی ب ارایشگرهایز که مو کوتاه میکنن و پیداکنی ارایشگری روکه موهاتو اینطور خراب کرده.و بگی که چ کسی ماهمو اینطور خراب کرده.و مارک تکرار کرد اون حتما احمق بوده.!اوه نه این پاسخ درستی نیست.فکرمیکنید چ کسی کوتاه کرده موهای این مردو؟اون خودش نمیتونه کوتاه کنه.میتونه؟<br>
شخص دیگری موهاشو کوتاه کرده و اون باید بد ارایشگری باشه.باید بگی کی موهاشد کوتاه کرده -
پارت 14
آقای جانسون یه مرد پیر پولدار بود. اون توو یه خونه بزرگ با کلی خدمتکار زندگی میکرد اما همسرش مرده بود و اون هیچ بچه ای نداشت.
بعدش اون ناگهانی مرد و مردم گفتن خدمتکاراش اونو به خاطر پولش کشتن.
اما خدمتکاراش گفتن نه اون خودکشی کرده
پلیس اومد و از خدمتکارا سوالای زیادی پرسید و بعد چن هفته یه محاکمه بزرگ وجود داشت. 2 وکیل مشهور و چندین شاهد مهم وجود داشت.
اون روز (روز محاکمه ) یکی از وکیلها به یه شاهد گفت به من بگو اقای جانسون با خودش حرف میزد وقتی تنها بود ؟
شاهد فورا جواب داد: نمیدونم.
وکیل با عصبانیت تکرار کرد : نمی دونی ؟ اما تو بهترین دوستش بودی ، نبودی ؟چرا نمی دونی ؟
خدمتکار جواب داد : چون من کنارش نبودم وقتی که تنها بود. -
_F_SSU_ در چه قدر بلدین ترجمه کنین ؟ گفته است:
سلام به آلاییهای گل
خوبین ؟ حال و احوالتون رو به راهه ؟
امیدوارم که روبه راه باشه : )میخوایم یک کار گروهی یا بهتر بگم ،
دسته جمعی انجام بدیم ؛
و زبان انگلیسیمون رو تقویت کنیم .چه کاری ؟
ترجمه ی داستانها و متون انگلیسی و ...چه طوری ؟
یک کتاب یا یک نوشته رو انتخاب میکنیم ،بین خودمون تقسیم بندیش میکنیم ،
بسته به نوعِ کتاب ...امیدوارم که برای هممون مفید واقع بشه
چندتا نکته :
-
زدن این تاپیک، دالِ بر بلد بودن من نیست
در کنار هم میخوایم ، یادبگیریم . -
برای تقویت و یادگیری هرچه بیشتر زبان ، و تثبیتش در ذهن ما
میدونیم که مکالمه نقش بسزایی داره.
پس میتونید [اختیاری]
حرفهاتون رو در این تاپیک به انگلیسی بگید ،
چون موضوع اصلی "ترجمه" هست
لطفا برای مکالمه ای که انجام میدید ، ترجمه هم لحاظ کنید .
( از جمله قوانین اتاق فرمان هم هست ) -
پیشاپیش از حضورتون تشکر میکنم : بسیار متشکرم !
It's perfect
-
-
پارت12
جیمی وقتی ک یه پسر بچه بود.اون ساعت مچی و ساعت های دیگه رو خیلی دوست داشت. اون وقتی 18 ساله شد برای خدمت ب ارتش رفت و پس از یک سال شروع به اموزش و درست کردن ساعت مچی ها کرد تعدادی از دوستانش ساعت مچی های شکسته را پیش او میاوردند و او برایشان درست میکرد و کاپیتان او درمورد کارر او شنیدته بود و پیش او رفت و گفت ساعت سازمان دیده بانی خراب شده میتوانی ان را تعمیر کنی لطفا؟ جیمی گفت بله اقا من میتوانم پس از چند روز ان را درست کنم کاپیتان.
افسر پرسید من چقدر ب شما مدیون هستم؟گجیمی جواب داد و گفت یک پوند اقا.سپس او هم جعبع ای کوچکی را از جیبش بیرون اورد و گفت در اینجا 3 چرخ از ساعت شما هست من نمیتونم پیدا کنم مکانی برای انها زمانی من همه چیزو ببه عقب برگردوندم. -
کاپیتان محتاط یک کشتی کوچک بایستی در امتداد یک خط ساحلی جدید که آن را نمیشناخت حرکت میکرد پس به دنبال یک ملوان زبده میگشت تا او را راهنمایی کند او به ساحل بندری که کشتی در آن مستقر بود رفت و تصور کرد که یک ماهیگیر محلی یکی از آنهاست(منظور یکی از ملوانان)و چون او(ماهیگیر) به پول نیاز داشت قبول کرد.کاپیتان او را به اتاق کنترل کشتی برد و به او اجازه داد تا کشتی را هدایت کند
پس از نیم ساعت کاپیتان شک کرد که شاید او نمیداند چه کار میکند و یا نمیداند کجا میرود پس پرسید <مطمئنی که تو یک ملوان ماهر هستی؟>
و او پاسخ داد<بله قطعا من سنگ جای تمام سنگ های اینجا رو میشناسم>
ناگهان یک صدای ناگهان آمد و صخره ای به کف کشتی برخورد کرد
و ماهیگیر اضافه کرد<این هم یکی از اوناست> -
متیو هابز 16 سالش بود . به مدت 5 سال توو یه مدرسه درس خوند و همیشه یه شاگرد بد بود. اون تنبل بود و با بقیه شاگردا دعوا می کرد ، با معلما بی ادب بود و از قوانین مدرسه پیروی نمی کرد . مدیر مدرسه سعی می کرد که با کاراش سازش کنه و بهتر رفتار کنه اما هیچوقت موفق نشد و این بدترین چیز بود.
همزمان که متیو بزرگتر میشد یه تاثیر بد روی بچه های کوچیکتر میذاشت. سپس سرانجام متیو مدرسه رو ترک کرد . سعی کرد یه شغل توو یه شرکت بزرگ بگیره . مدیر شرکت به مدیر مدرسه نوشت تا پیداکنه چیزی که راجبه متیو بتونه بگه.
مدیر مدرسه میخواست صادق باشه اما اون هم چنین نمیخواست خیلی احمق باشه. بنابراین اون نوشت : اگه شما میخواید که متیو هابز براتون کار کنه ، شما خیلی خوش شانسید
-
هری یه صبح پیش مادرش اومد وقتی که مادرش درحال صبحونه خوردن بود به مادرش گفت هیچ کی توو مدرسه منو دوس نداره مادر ، نه معلما نه دانش آموزا حتی خدمتکارا و راننده ها هم ازم متنفرن !
مادرش جواب داد :خب هری شاید تو با اونا خیلی خوب نیستی . اگه یه تعدادکمی از مردم یه شخصی رو دوس ندارن حالا دختر باشه یا پسر ، ممکنه اون شخص خودش مقصر نباشه اما اگه مردم زیادی دوسش ندارن معمولا اشتباهات زیادی وجودداره و اون شخص نیاز به تغییر داره
هری جواب داد : من خیلی پیر شدم تا تغییر کنم . من نمیخوام برم مدرسه. مادرش جواب داد : احمق نباش هری برو گاراژ تا ماشینو بگیری تو خیلی خوبی تو هنوز چیزهای زیادی داری تا یاد بگیری بعلاوه اینکه تو هستی مدیر مدرسه.
پارت 18 و 19 -
Part 22:
یک نویسنده مشهور که از ژاپن بازدید کرد دعوت شد تا در یک دانشگاه به یک گروه بزرگ از دانشجویان سخنرانی کند. او مجبور بود تا یک مفسر داشته باشد. در طی سخنرانی او یک داستان سرگرم کننده که برای مدت طولانی ادامه داشت
، گفت. در آخر او متوقف شد تا مترجم را را به ترجمه آن به زبان ژاپنی بگذراند و بسیار شگفت زده شد وقتی که این مرد در چند ثانیه انجام داد، پس از آن همه دانشجویان با صدای بلند خندیدند. پس از سخنرانی، نویسنده از مترجم برای کار خوب خود تشکر کرد و سپس به او گفت:"حالا لطفا به من بگویید که چگونه این داستان طولانی من را به چنین کوتاهی به ژاپنی ترجمه کردی؟" مترجم با یک لبخند پاسخ داد: من فقط گفتم:"سخنران محترم فقط یک داستان خنده دار گفت که همه شما بخندید، لطفا."