از روزای اول دانشگاهت بگو
-
سه واحد ادبیات با پرستاریا برداشتم
یعنی بیییین یه دهنی از من سرویس شد تو این کلاس که نگم براتون
خو همه از دم از من متنفرررر طبق معمول هرجمعی که واردش بشم
میگفتم استاد فلان مبحثو حذف کن لج میکردن میگفتن نه ما میخوایم بخونیم... من گفتم خب دارم واستون
عاغا من کلاسارو مرتب نمیرفتم غیبت زیاد داشتم استاد هم همون روز اول کلا غیبتامو ثبت نمیکرد
این خاااار شده بود تو چشم این پرستاریا علی الخصوص پسراشون
عاغا استاد منو دوستمو بیست داد و به بقیه هم پنج نمره اضافه کرد صدقه سری من
بعد تماس گرفت گفت امتحانت که افتضاح بودهجوابات با پاسخ صحیح کلی فاصله داشته و این بحثا دیگه دوستتم بخاطر تو بیست دادم وگرنه چرت و پرت نوشته بود و ....
گفتم شما که بیستو عنایت کردی سه واحد هم هست دمت گرم خدانگهدار -
بهاره در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
@nasrin79 در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
بهاره
مامایی قبول شدی؟بله:)
وای بهاره خانوم ببخشید سلام
من دواردهم تجربیم و مامایی خیلییییی دوووست دارم
میشه یکم بیشتر راجع مامایی و رتبتون بگین!!اگر دوست داشتین البته ...
من تحقیق زیاد کردم راجع مامایی و رتبه ی لازم برای اون
اما خب دلم میخواد از یه خانوم ماما بپرسم!
ممنون میشم جوابمو بدین همینجا که افرادی که عینه منن به جواب سوالشون برسن
موفق باشین -
بهاره در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
@nasrin79 در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
بهاره
مامایی قبول شدی؟بله:)
وای بهاره خانوم ببخشید سلام
من دواردهم تجربیم و مامایی خیلییییی دوووست دارم
میشه یکم بیشتر راجع مامایی و رتبتون بگین!!اگر دوست داشتین البته ...
من تحقیق زیاد کردم راجع مامایی و رتبه ی لازم برای اون
اما خب دلم میخواد از یه خانوم ماما بپرسم!
ممنون میشم جوابمو بدین همینجا که افرادی که عینه منن به جواب سوالشون برسن
موفق باشینDr_MaedehPirooz سلااااام علیکم
چطوری خوبی عزیزجان؟
چقدددددد این سوالارو از من میپرسن راجب مامایی و منم که نامردی نمیکنم همیشه کامل توضیح میدم
نه دیگه خدایی ایندفعه رو کامل و شامل میگم انشالله که کافی و وافی واقع بشه
در رابطه با مامایی... شما به عنوان یک ماما با بیماری های نوزادان. زنان ( مجرد متاهل فرقی نمیکنه قبل بارداری بعد بارداری . نازایی و ... ) سرو کار دارین ... حالا در کنار درمان کار بهبود سلامت و پیشگیری هم هست یعنی شما مراقبت های پره ناتال انجام میدین واسه خانومی که قصد حاملگی رو داره و برای خانومی که قصد حاملگی نداره و جلوگیری از حاملگی و... در کنار این ها مشاوره جنسی هستش ، واسه آقایون و خانوم ها ... و از همه اینا که بگذریم بحث زایمان رو داریم و جراحی هایی مثل لیبیا پلاستی و... .
محل کار یک ماما ؟میتونه مطب بزنه ، بیمارستان باشه ، درمانگاه باشه و مراکز بهداشت و تدریس در دانشگاه های علوم پزشکی و بیمارستان های آموزشی (با مدرک ارشد و دکتری)
تو بیمارستان های تخصصی زنان سه بخش اصلی هستش ... ادمیت و لیبر و پست پارتوم ...حالا توضیح هرکدوم مفصله من خیلی مختصر بگم :
ادمیت : مراقبت از مادر تا زمان ورود به فاز زایمان
لیبر: زایمان
پست پارتوم: مراقبت از مادر و نوزاد بعد از زایمان
دیگه چیو نگفتم؟
ادامه تحصیلبخش مورد علاقه من
خیلی توضیح خاصی نداره کهارشد دوسال و دکتری یا همون پی اچ دی چهار سال
اگه بازم سوالی بود در خدمتم
-
Dr_MaedehPirooz سلااااام علیکم
چطوری خوبی عزیزجان؟
چقدددددد این سوالارو از من میپرسن راجب مامایی و منم که نامردی نمیکنم همیشه کامل توضیح میدم
نه دیگه خدایی ایندفعه رو کامل و شامل میگم انشالله که کافی و وافی واقع بشه
در رابطه با مامایی... شما به عنوان یک ماما با بیماری های نوزادان. زنان ( مجرد متاهل فرقی نمیکنه قبل بارداری بعد بارداری . نازایی و ... ) سرو کار دارین ... حالا در کنار درمان کار بهبود سلامت و پیشگیری هم هست یعنی شما مراقبت های پره ناتال انجام میدین واسه خانومی که قصد حاملگی رو داره و برای خانومی که قصد حاملگی نداره و جلوگیری از حاملگی و... در کنار این ها مشاوره جنسی هستش ، واسه آقایون و خانوم ها ... و از همه اینا که بگذریم بحث زایمان رو داریم و جراحی هایی مثل لیبیا پلاستی و... .
محل کار یک ماما ؟میتونه مطب بزنه ، بیمارستان باشه ، درمانگاه باشه و مراکز بهداشت و تدریس در دانشگاه های علوم پزشکی و بیمارستان های آموزشی (با مدرک ارشد و دکتری)
تو بیمارستان های تخصصی زنان سه بخش اصلی هستش ... ادمیت و لیبر و پست پارتوم ...حالا توضیح هرکدوم مفصله من خیلی مختصر بگم :
ادمیت : مراقبت از مادر تا زمان ورود به فاز زایمان
لیبر: زایمان
پست پارتوم: مراقبت از مادر و نوزاد بعد از زایمان
دیگه چیو نگفتم؟
ادامه تحصیلبخش مورد علاقه من
خیلی توضیح خاصی نداره کهارشد دوسال و دکتری یا همون پی اچ دی چهار سال
اگه بازم سوالی بود در خدمتم
بهاره
سلام
وای ممنونم خیلییی جامع بود
زحمت کشیدین
آخه مامایی رشته ایه که واقعا دوست دارم بهش برسم
فقط یه سوال و جواب ندادین!
حداقل درصدا چطور باید باشه؟!
و حدااقل رتبه؟
به صورت حدودی (اگر هم دقیق بود که چه بهتر) -
بهاره
سلام
وای ممنونم خیلییی جامع بود
زحمت کشیدین
آخه مامایی رشته ایه که واقعا دوست دارم بهش برسم
فقط یه سوال و جواب ندادین!
حداقل درصدا چطور باید باشه؟!
و حدااقل رتبه؟
به صورت حدودی (اگر هم دقیق بود که چه بهتر)Dr_MaedehPirooz در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
بهاره
سلام
وای ممنونم خیلییی جامع بود
زحمت کشیدین
آخه مامایی رشته ایه که واقعا دوست دارم بهش برسم
فقط یه سوال و جواب ندادین!
حداقل درصدا چطور باید باشه؟!
و حدااقل رتبه؟
به صورت حدودی (اگر هم دقیق بود که چه بهتر)سلام خواهش میکنم گلم
خوشحالم که مفید بود :face_savouring_delicious_food:
درمورد درصد و رتبه راستش اطلاعات جامعی ندارم مثلا تو کلاس ما از رتبه ۲ هزار تا ۱۲ رو داریم با توجه به منطقه و سهمیه ها و ... متفاوته -
مورخ 29 /11
امروز اولین ارایه پاورپوینت برای درس بیوشیمی واسه گروه ما بود
یه گروه 5 نفره که قرار شد 7 نفره باشه و شیش تاشون از اوکراین برگشتن
اونا خیلی خوب توضیح دادن اما من چون اولین بارم بود و اطلاعات زیادی هم نداشتم نمره گروه 5 نفرمونو اوردم رو 17 :|
استادم گفت چون گروه اول بودین بهتون نمره میدم 19
خلاصه اینکه با اینکه اسلایدای مربوط به خودمو در حد 5 دقه توو خونه دیده بودم :| اما بد نبود :|
پلی ساکاریدها واسه من بود :| هرچی از زیست دبیرستان یادم بود رفتم اونجا گفتم :|چقدم که هول شدم :|
زنگ بعدش بهداشت داشتیم مهمتر از همه اینکه امتحانش تستیه و این عالیه :|
فعلا عملیا این هفته برگزار نمیشه خداروشکر :| وگرنه من الان خونه نبودم :| -
مورخ 29 /11
امروز اولین ارایه پاورپوینت برای درس بیوشیمی واسه گروه ما بود
یه گروه 5 نفره که قرار شد 7 نفره باشه و شیش تاشون از اوکراین برگشتن
اونا خیلی خوب توضیح دادن اما من چون اولین بارم بود و اطلاعات زیادی هم نداشتم نمره گروه 5 نفرمونو اوردم رو 17 :|
استادم گفت چون گروه اول بودین بهتون نمره میدم 19
خلاصه اینکه با اینکه اسلایدای مربوط به خودمو در حد 5 دقه توو خونه دیده بودم :| اما بد نبود :|
پلی ساکاریدها واسه من بود :| هرچی از زیست دبیرستان یادم بود رفتم اونجا گفتم :|چقدم که هول شدم :|
زنگ بعدش بهداشت داشتیم مهمتر از همه اینکه امتحانش تستیه و این عالیه :|
فعلا عملیا این هفته برگزار نمیشه خداروشکر :| وگرنه من الان خونه نبودم :| -
فارما پاس شدممم
... هنوز ذوق مرگم دستم میلرزه
به مامانم زنگیدم میگم فارما پاس شدم میگه چند میگم ۱۱.خرده ای میگه دردت به جونم یه نمره هم اضافه گرفتی... حالا خدایی سوای جنبه مزاحش واقعااااااا حرفش درسته یعنی من انتظاااار داشتم دو بگیرم از فارما ! حتی منفی دو ... واقعا خراب کردم
یادمه بعد امتحان به مامانم زنگیدم گفتم یعنی ببییییین دهنم و عین چی اشک میریختم این وسط گیر داده بود عرضه تقلبی هم نداشتی حالا اشکالی نداره ۹ ترمه میشی... ولی همه بچه های کلاس تقلبی کردن همه ... آخه خیلی سخت و فراره... حالا من عزت نفس خودمو زیر پا نذارم بی عرضه ام
نتیجه اخلاقی اینکه وقتی بی عرضه خطاب شدین پای عزت نفسو بکشین وسط -
مورخ 29 /11
امروز اولین ارایه پاورپوینت برای درس بیوشیمی واسه گروه ما بود
یه گروه 5 نفره که قرار شد 7 نفره باشه و شیش تاشون از اوکراین برگشتن
اونا خیلی خوب توضیح دادن اما من چون اولین بارم بود و اطلاعات زیادی هم نداشتم نمره گروه 5 نفرمونو اوردم رو 17 :|
استادم گفت چون گروه اول بودین بهتون نمره میدم 19
خلاصه اینکه با اینکه اسلایدای مربوط به خودمو در حد 5 دقه توو خونه دیده بودم :| اما بد نبود :|
پلی ساکاریدها واسه من بود :| هرچی از زیست دبیرستان یادم بود رفتم اونجا گفتم :|چقدم که هول شدم :|
زنگ بعدش بهداشت داشتیم مهمتر از همه اینکه امتحانش تستیه و این عالیه :|
فعلا عملیا این هفته برگزار نمیشه خداروشکر :| وگرنه من الان خونه نبودم :|romisa روزی که دوستم ارائه داشت از استرس شدید فشارش افتاد. دستاش سرد سرد بود، زبونشم قفل شده بود. استاد صبر کرد تا حالش خوب شه ولی بدتر میشد. بالاخره استاد پاشد رفت وسط کلاس و گفت: ببین فکر کن من و اینا(دانشجوها) سیب زمینی هستیم! حالا شروع کن!
یعنی از خنده زمینو گاز میزدیم. دوستم هم بالاخره آروم شد و از اون به بعد وقتی میخواست ارائه بده میگفت: همه سیب زمینی اند، من آرومم
پ.ن: معمولا همه اولین کنفرانسشون با استرس همراه هست. بهتره علاوه بر اسلایدایی که نشون میدی برای خودت توی برگه های کوچیک موارد مهمی که قراره بهش اشاره کنی رو بنویسی تا یادت نره. -
romisa روزی که دوستم ارائه داشت از استرس شدید فشارش افتاد. دستاش سرد سرد بود، زبونشم قفل شده بود. استاد صبر کرد تا حالش خوب شه ولی بدتر میشد. بالاخره استاد پاشد رفت وسط کلاس و گفت: ببین فکر کن من و اینا(دانشجوها) سیب زمینی هستیم! حالا شروع کن!
یعنی از خنده زمینو گاز میزدیم. دوستم هم بالاخره آروم شد و از اون به بعد وقتی میخواست ارائه بده میگفت: همه سیب زمینی اند، من آرومم
پ.ن: معمولا همه اولین کنفرانسشون با استرس همراه هست. بهتره علاوه بر اسلایدایی که نشون میدی برای خودت توی برگه های کوچیک موارد مهمی که قراره بهش اشاره کنی رو بنویسی تا یادت نره.@nogteh :smiling_face_with_open_mouth:
تنها کاری که من واقعا توش خوبم -
حالا که دارین از ارائه هاتون میگین منم بگم
من یه بار ارائه داشتم چند روز قبل اسلایدهاش رو اماده کردم بودم اما به دلم نمی نشست کامل هم نکرده بودم شب قبل از روزی که می خواستم ارائه بدم
برداشتم کلی وقت گذاشتم یه سری اسلاید آماده کردم خیلی خوب شدن ساعت ۵ صبح شده بود تقریبا تا تموم بشه دسکتاپ رو مرتب کردم خاموش کردم یه ۲ ساعتی خوابیدم بعد دیگه رفتم سر کلاس
نوبت من که شد رفتم لپ تاپ رو روشن کردم شارژ نداشتم زدم به برق بعد حالا هرچی گشتم فایل اسلایدها نبود
گفتم ا پس چیشده هر چقد گشتیم نبود
هیچی دیگه گفتم استاد نفر بعدی بیاد تا من اینو حل می کنم
حالا رفتم ته کلاس نشستم چند تا از بچه ها هی راه حل میگفتن پیدا کنم اما همه اونا رو تست کرده بودم خلاصه پیدا نشد اومدم رو اسلایدهای قبلی یکم کار کردم از اونا خوشم نمیومد ناقص هم بودن
دیگ بعدش رفتم ارائه دادم
یکم استرس گرفته بودم
باید هم انگلیسی ارائه میدادیم -
سرکلاس خوابم برده بود اونم ردیف اول قشنگگگگگگ خوابیده بودم
نگو وقتی خواب بودم
استاد اومده بالاسرم که بیدارم کنه دوستام گفتن استاد بیدارش نکنین و این حرفا خلاصه اجازه نداده بودن نگو استاد هم بهش برمیخوره گفته من دیگه این کلاسو نمیام
حالا منم که به شددددت خوابم سنگینه تمام این مدتو خواب بودم
عاغا نیم ساعت آخر کلاس بیدار شدم یعنیی ببییییین اصلا نمیدونستم کجام !
استاد هم یه ریز تیکه میومد دیگه رو اعصاب بود
گفتم مشکل از تایم کلاسه بعد از ظهره آدم خوابش میبره
دیگه قرار بر این شد تایم کلاسو تغییر بدیم صبح باشه -
یادمه اولین امتحانی که رفته بودم پیام نور ... چون من برای کنکور میخوندم اصلا نه کلاس میرفتم و نه کتاب هاشو خریده بودم. فکر کنم درس اصول مدیریت سازمانی یا همچین چیزی بود رفته بودم بعد با استدلال های شخصی خودم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: شروع کردم به حل کردن سوالا. 40 تا تست بود. توی 10-15 دقیقه تمومش کردم
وقتی برگه رو تحویل میدادم اینطوری نگاه میکردن
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
:smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: استاده میگفت واییییییی
ولی فکرشو نمیکرد که همش شانسی بود
برای اینکه این حسه بمونه و فکراشون در موردم خراب نشه زود صحنه رو ترک کردم تا غلطا اشکارنشده :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: چون استاد داشت جواب هامو نگاه میکرد. نمره ام شده بود فکر کنم 7.5 و اینا
از 20
یه بار هم ازمون زبان بود. 40 تا سوال رو توی 7 دقیقه جواب دادم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: دو خانم پشت سرم بودن هی میگفتن به همدیگه برسون دیگه برسون ... منم اخر ازمون بود داشتم نگاه میکردم مراقب کجاس برگه رو تحویل بدم برم. برگشتم عقب رو نگاه کردم. بعد یکیشون فکر کرد میخوام تقلب بدم
گرچه خواهرم گفت تقلب میدادی خب بیچاره هامنم گفتم بیچاره ها خب میخوندن
ولی کلا فکر نکنم ازمونشون مثل مال من بود .خیلی خوش گذشت زبان 15 گرفته بودم از 20 ... اون روز چون درس داشتم عجله میکردم فقط برم خونه درس رو شروع کنم.
بعد اینکه از روزای اول بخوام بگم سه صحنه یادم بود : 1. اولین و تنها جلسه ای که سر کلاس رفتم اون روزش کل محیط دانشگاه پر بود و جالبیش اینجا بود که همگی بلا استثنا 2 نفره نشسته بودن یه پسر یه دختر :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: یه حس عجیبی داده بود ولی نمیدونم چی
شبیه یه چیزی بود اون وضعیت.
-
اون روز کلاس زبان داشتیم استاد هم خانم بود یادمه کلی توی کلاس و کلی بعده کلاس باهم حرف زدیم و گفته بودم که پشت کنکورم و... خیلی استاد خوب و مهربانی بودن -نمیدونم فکر کنم گفتن دخترشون هم پشت کنکور بود :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: داشت سوال میکرد چطوری میخونی و کلاس میری و اینا...
-
یادمه اخرین بار که داشتم از دانشگاه میومدم بیرون که برم خونه یه دختر خوشگلی بود نشسته بود روی نیمکتی تنها ..... من نگاه کردم اونم نگاه کرد یه جورایی با نگاه هاش میگفت بیا بشین کنار حرف بزنیم :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: .... حیف شد خوشم اومده بود ازش ولی چون با خودم میگفتم من تو این دانشگاه زیاد کاری ندارم و میرم و راه جدا میشه پس به نظر میرسه بهتر باشه که این مورد رو بیخیال بشم.
در کل خیلی باحال بود
-
-
خب از روز ثبت نام شروع می کنم ۱۵/۱۰/۹۷
اینجا به خاطر افزایش انگیزه بچه ها می نویسم
تقریبا ۱.۵ نصفه شب خوابیدم :| و ۵.۵ صبح خودکار پا شدم :| هرکاری میکردم از ذوق خوابم نمیومد هی میگفتم سارا حداقل نیم ساعت بیشتر بخواب زیر چشات پف نکنه روز اولی ، هنوز کلی مونده تا بری ثبت نام ولی اخرش دیدم خوابم نمیاد پا شدم
مدارکو روز قبلش چک کرده بودم بچه ها یادتون نره اصل مدرک متوسطه و پیش رو باید ببرید اون ابی و زرده که شبیه لوح تقدیره :|
اونا رو حتما همراه خودتون ببرید
خانومه برگشت گفت پسرایی که گواهی موقتشون مهر نداره باید برگردن شهرشون مهرش کنن یا اصلشو بیارن البته دخترا اشکالی نداره :| (تبعیض به نفع دخترا :|)
خب بگذریم
چه اتفاقایی که نیفتاد :|
من روز ثبت نام با سه تا از دوستام قرار گذاشتم ۴ نفری رفتیم اونروز دانشگاهو گذاشتیم رو سرمونیعنی جایی نبود که نگشته باشیم یا نرفته باشیم توو دانشگاه
از ازمایشگاه بافت شناسی و پاتولوژی که پر میکروسکوپه بگیر تا حتی فناوری اطلاعات که پره کامپیوتره
جالب اینجا بود که دو تا از دوستام خیلی با هم مشکل دارن یعنی وقتی همدیگرو می بینن یکی صورتشو می کنه سمت مشرق اون یکی برمیگردونه سمت مغربولی اونروز عجیب با هم خوب بودن
بریم سر تحویل مدارک
اونایی که پردیس خودگردان بودن اول باید پولو پرداخت میکردن به صورت علی الحساب و کامل و بعد ثبت نامشون میکردن(جدیدا امارشو دراوردم نه میلیون
ترم یک )
بعدش اینکه ما ۸.۵ صبح رسیدیم اونجا (دقیقا سر ساعت اعلام شده ) منو باش فک میکردم اولین نفرم که ان تایم رسیدم ، نفر سی و یک بودمدیگه خودتون حدس بزنید از ساعت چند اونجا اومده بودن
ولی برخلاف من و دوستام ذوقشونو توو چهره هاشون نشون نمیدادن فقط منو دوستام ازمون خوشحالی و لبخند و شادی و خنده می بارید
موقع ثبت نام با یکی از ثبت نامی ها هم اشنا شدیم وقتی من داشتم ثبت نام میکردم دوستام تمام امارشو از خواهرش دراوردن
همیشه فک میکردم نود درصد اونایی که موفق میشن امکانات خوبی بهشون داده شده ، روز ثبت نام خلافش بهم ثابت شد ، رتبش شده بود ۶۰۰ منطقه یک از یه مدرسه عادی
مادرشو از ده یازده سالگی در اثر بیماری اعصاب از دست داده بود و پدرش زن دوم گرفته بود یه نامادری که ازش نگم براتون
توو یه شرایط سختی درس خونده بود فقط درس ......
به عشق این اومده بود پزشکی و درس خونده بود که تخصصشو مغزواعصاب بگیره .....
واقعیت های تلخی که باعث شد منو دوستام به این بیشتر پی ببریم که با وجود مشکلات خیلی سخت هم میشه موفق شد حتی با وجود عدم حمایت عاطفی پدر و مادر ....
خلاصه اینکه (میدونم خلاصه نبود)
اخرش کارت دانشجویی رو گرفتم و بعدش هم فعالش کردم
منو دوستام تا ۱۵ دقه بعداز گرفتن کارت همدیگه رو بغل کرده بودیم از خوشحالیجلوی همه
راجبه تغذیه هم توضیح دادن که فقط تا چهارشنبه هر هفته ساعت ۱۲ ظهر میشه کل غذای هفته بعدو رزرو کرد (فک کنم هفته بعدو یادم رفتهیه هفته گرسنگی
اصلا هم قبول نمیکنن اگه رزرو نکرده باشی
)
غذاها ارزونن ۱۳۵۰ هر کدومشون
هرروز دو نوع غذا پخته میشه چون شاید یه دانشجو از یه غذایی خوشش نیاد اون یکی رو میتونه هفته قبلش رزرو کنه
راستی دو تا املت هم با دوستام روز ثبت نام از دانشگاه گرفتیم اونا ازاد حساب میشن هر کدوم ۵ تومن
یه املت ۵ تومن
با دوستام خوردنش خیلی چسبیداولین املت دانشگاه
البته دوستام کم مونده بود سرش منو بزنن
میگفتن سارا لقمه های کوچیک بردار واسه ما هم بذار
یکمم یواشتر بخور
یکی از بهترین روزای عمرم بود
بهترین روز دانشگاهم تا الان به یاد دوستام
امیدوارم نصیب شما هم بشهاین حس ثبت نام رشته ای که دوسش داری و براش جنگیدی و این لذت رسیدن بهش ....... خیلیییییی قشنگه
و اینکه با دوستام رفتم خیلی بهم خوش گذشت- پ ن : اسپم ممنوعه
ولی تودلی تگم کنید اگه چیزی بود
برای روز ثبت نامتون از الان با همه وجود تلاششششششش کنید .....
- پ ن : اسپم ممنوعه
-
عاغا یه استادمونو دچار نوسان کردم بدجور
جلسه اول که اومد من ردیف اول نشسته بودم هرچی سوال موال میپرسید و اینا من جواب میدادم اینم حال کرد یه مثبت عنایت کرد و گفت به نمره پایان ترم اضافه میشه
گفتم دست خوش
جلسه بعد خوابم میومد رفتم ردیف آخر کلاس نشستم و خوابیدم
اسممو صدا زد گفت شما رفتین اون آخر خوابالو شدین همین جلو باشین بهتره
جلسه بعد که امروز بود ! رفتم ردیف اول نشستم به احترام کلامش
عاغا دیگه آخرای کلاس حس کردم خیلی گشنمه راه نداشت برم بیرون کلاس با تاخیر شروع شده بود یه نفر که گفت میخوام برم بیرون استاد اجازه نداد منم دیگه اجازه نخواستم که سنگ رو یخ شم همونجا یه آبنبات از کیفم کشیدم بیرون و تا حواسش نبود گذاشتمش گوشه لپم و چه خوشمزه بود لامصب تو همین فضا بودم که دیدم نگام میکنه ... چشام به چشاش اتصالی کردگرخیدم سعی کردم آبنباتو از گوشه لپم منتقل کنم رو زبونم و درسته قورت بدم که گفت حالا از این آبنباتا به دوستاتون هم بدین ... من نمیدونم فک کنم از ظاهرم مشخص بود که خیلی خوشمزه اس که اینو گفت
... بعد رفت ادامه درس داشتم با یه تیکه کاغذ بازی میکردم دیدم ساکت شد... من ولی ادامه دادم .. نگو صدای کاغذ رو مخش بود برگشت گفت شما همون آخر که بودی مشکلی نبودا
الان به احترام این کلامش جلسه بعد میرم اون آخر میخوابم
والا ... خلایق هرچه لایق -
عاغا یه استادمونو دچار نوسان کردم بدجور
جلسه اول که اومد من ردیف اول نشسته بودم هرچی سوال موال میپرسید و اینا من جواب میدادم اینم حال کرد یه مثبت عنایت کرد و گفت به نمره پایان ترم اضافه میشه
گفتم دست خوش
جلسه بعد خوابم میومد رفتم ردیف آخر کلاس نشستم و خوابیدم
اسممو صدا زد گفت شما رفتین اون آخر خوابالو شدین همین جلو باشین بهتره
جلسه بعد که امروز بود ! رفتم ردیف اول نشستم به احترام کلامش
عاغا دیگه آخرای کلاس حس کردم خیلی گشنمه راه نداشت برم بیرون کلاس با تاخیر شروع شده بود یه نفر که گفت میخوام برم بیرون استاد اجازه نداد منم دیگه اجازه نخواستم که سنگ رو یخ شم همونجا یه آبنبات از کیفم کشیدم بیرون و تا حواسش نبود گذاشتمش گوشه لپم و چه خوشمزه بود لامصب تو همین فضا بودم که دیدم نگام میکنه ... چشام به چشاش اتصالی کردگرخیدم سعی کردم آبنباتو از گوشه لپم منتقل کنم رو زبونم و درسته قورت بدم که گفت حالا از این آبنباتا به دوستاتون هم بدین ... من نمیدونم فک کنم از ظاهرم مشخص بود که خیلی خوشمزه اس که اینو گفت
... بعد رفت ادامه درس داشتم با یه تیکه کاغذ بازی میکردم دیدم ساکت شد... من ولی ادامه دادم .. نگو صدای کاغذ رو مخش بود برگشت گفت شما همون آخر که بودی مشکلی نبودا
الان به احترام این کلامش جلسه بعد میرم اون آخر میخوابم
والا ... خلایق هرچه لایق -
عاغا یکی از ویژگی هایی که من دارم اینه که خسته که بشم یا خوابم بیاد دیگه اختیار زبونم دست خودم نیس گیج میشم گیییج ... نگم که چه اتفاقایی افتاد
البته همشونو یادم نمیاد
سر زایمان عوض اینکه حواسم به زایمان باشه عین پسرای هیزززز فقططط ماماهارو دید میزدم و مقایسه میکردم این فیسش خوشگلتره اون اندامش بهتره این فلان و اون بهمان و یعنی ذهنم متلاشی شده بود رو اون دونفر که بعد سه نفر شدن و اون نفر سومی دلمو با خودش برد گیرداده بودم من اگه پسر بودم اینو میگرفتم
استاد هم منو فرستاد گفت برو علائم حیاتیه مادرو چک کن که سرگرم شم
از اون طرف یه بیمار سفارشی اومده بود از همون اول به ما گفتن این سفارشیه دانشجوها دستکاریش نکنین ... ورود همراه به لیبر ممنوعه بعد واسه این سفارشیه راه به راه همراه میومد
استاد داشت یه مطلبیو توصیح میداد که یه دختره اومد از همراهای همون سفارشی ... من یهو برگشتم دیدمش گفتم جووووون
استاد هم گفت پاشو پاشوبرو کنترکشن صفورا رو چک کن
صفورا مریض پستیت بود باید زایمان میکرد ولی درد نداشت به اون صورت که وارد فاز زایمان بشه
رفتم دیدم هر دو دقیقه یه نفرو میفرستاد دنبال من که چک کنن خوابم نبرده باشه
رفتم به استاد گفتم چشام باز نمیشه استاد
گفت باشه خسته نباشین(یعنی میتونین برین)
منم پاشدم و با سرعت میگ میگ رفتم سمت خروجی چیزی نمونده بود با همون دمپایی های لیبر از بخش خارج شم و خودمو بدبخت کنم (دمپایی های همه پرسنل لیبر باید استریل باشن این از اون باید هایی که اگه رعایت نکنی حذف واحدی)که دوستام نجاتم دادن
دم در دوستم به نگهبان گفت خسته نباشی من گفتم الهی خسته بشیشنید بنده خدا
دم در یه خانومه بودش مسئول نمیدونم چی چی ... اسمامونو پرسید
به منکه رسید شاید باورتون نشه خیلی جدی گفتم ۹۸۲۸
دیگه دوستم اسممو بهش گفتگیر داده بود از این به بعد تو بهار نیستی ۹۸۲۸ ای
حالا بماند که در حال حرف زدن با دوستم خوابم بردنتیجه اخلاقی : برین رشته ریاضی بخونین مهندس شین قید مشاغل بیمازستانی رو بزنین که بحث از صافی دهان و بدن خستگی گذشته ... رُستونو میکشن ...نگین نگفتی