شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
غضنفر و حیف نون رو بردن جهنم فرداش با لباس سیاه و کثیف بر گشتن، پرسیدن چرا این جور شدین؟ گفتن خدا وکیلى کار دو نفر نبود ولى خاموشش کردیم !!
-
-
ًبازرس آموزش وپروش وسط سال میره سر کلاس.
بعد از معرفی خودش میخواد ببینه شاگردا چقدر اطلاعات دارن. ازیکیشون میپرسه:
میدونی درب خیبر رو چه کسی کنده؟
بچه میزنه زیرگریه و میگه: آقا بخدا ما نکندیم.
به معلمش میگه: این محصلت داره چی میگه؟؟؟
معلم میگه: راست میگه، من میشناسمش، بچه خوبیه، از این کارها نمیکنه.
بازرسه عصبانی میره پیش معاون و جریان رومیگه، اونم میگه:شما اصلا خودتو ناراحت نکن. چقدرخسارتشه تاخودم تقدیم کنم.
بازرس دیگه جوش میاره و میره پیش مدیر و کل ماجرا رو تعریف میکنه.
مدیر میگه: آقا ما شیفت بعد از ظهرم داریم، حالا از اونام بپرس شاید اونا کنده باشن؟!؟ -
حاج ناصر تو بیمارستان بستری بود
۱۵ نفر از اهالی محل خواستن برن عیادتش
یک مینیبوس دربست گرفتن با راننده توافق کردن که نفری ۵ تومن بدن
راننده گفت یک نفر دیگه هم بیارید که صندلیها تکمیل بشن میریم
بهش گفتن نه دیگه کسی نیست فقط ماییم
خواستن حرکت کنند
که از دور بدو اومد طرف مینیبوس
راننده گفت آها یک نفر هم جور شد
بهش گفتن ولش کن این جاسم نحسه اگه بامون بیاد حتما نحسیش مارو میگیره و یک اتفاقی میفته
راننده گفتن نه من اعتقاد ندارم به این خرافات مهم صندلیها تکمیل بشن و ۵ تومن بیشتر گیرم بیاد
خلاصه ایستاد و جاسم رسید تا در مینیبوس رو باز کرد
گفت پیاده شید حاج ناصر مرخص شد نمیخاد برید بیمارستان -
1)عزراييل رو تو اورژانس بیمارستان دیدم.
مشغول تنفس مصنوعی به یه مریض بود..گفتم شما وظيفت قبض روحه، الان مشغول احيا هستي ؟
گفت اين بنده خدا هنوز موقع مرگش نرسيده، دكترا دارن ميكشنش!!
برگرفته از کتاب: بیمارستان های ایران:/
.
.
.
2)فرق افتادن از طبقه دهم با طبقه اول:اطبقه دهم :آ آ آ آ آ آ آ آ آ _ بووووووووف
طبقه اول :بوووووووف _ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ
-
دیشب ﺑﺎ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺳﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﯾﻢ ﺑﺩﯾﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﯾﻢ ﻭﺍﻟﻔﺮﺍﺭ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﻣﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ . ﺭﻓﺘﯿﻢﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﺯﺩﻥ ﻧﻔﺴﻤﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ، ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺗﻢ : ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻩ؟
ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺑﺎ ﻣن رانندم! ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ !!؟
-
با تمسخر از بابا بزرگم پرسیدم ..!
بابا بزرگ؛ آخه شما چطوری زندگی می کردین!؟
نه تکنولوژیی؛
نه هواپیمایی؛
نه ماشینی؛
نه کامپیوتری و نه موبایلی ..!گفت:
همونطوری که شما الان زندگی می کنین ..!
نه نمازی
نه عبادتی
نه تربیتی.. نه اخلاقی ..! نه ادبی...
نه احترامی
نه شعوری...یعنی زد لهم کرد...