خواب رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم،
که در آن دولتِ خاموشیهاست
حمید مصدق
خواب رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم،
که در آن دولتِ خاموشیهاست
حمید مصدق
زندگی ما چیست؟!
زورقی که در دریا شناور است
و دربارهی آن تنها این را یقین دارم
که روزی غرق خواهد شد.
نیچه
چه آرزوها
که داشتم من و دیگر ندارم
چهها که میبینم و باور ندارم
چهها، چهها، چهها، که میبینم و باور ندارم ...
مهدی اخوان ثالث
یلداتون مبارک🪄
بچهها یه سوال داشتم
من از بعد کنکور دیگه نتونستم درست درس بخونم
یعنی اون تمرکز لازم رو ندارم و دیگه نمیتونم طولانی بشینم درس بخونم
راهکاری دارید؟
سلام
روز سوم
خواب ۰۰:۰۰
بیداری ۶:۱۵
[audio/yVtxLozw2QD1TwpK-U3cOR7q.mp3]
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
بابا طاهر
سالها از آن زمان میگذرد.....
هنوز هم از یادآوری زمان دیدنت اشک شوق میریزم.
سالها پیش بود که در کوچه آذر قرار عاشقانهای داشتیم.
گیسوانم را شانه زدم و روی یک شانهام ریختم ، از سیاهی بختم سرمهای بر چشمانم کشیدم و لباسی رنگین به رنگهای زرد ، قرمز و نارنجی به تن کردم ؛ دلم تاب نداشت تا در خانه به انتظار بمانم راه افتادم و رفتم به کوچه آذر مدتها بود در انتظار بودم و فکر
میکردم....
به بختم فکر میکردم ؛ مادرم همیشه میگفت: ((بختت سیاه است)) ناراحت میشدم اما حالا به تلخی این حقیقت پی بردم چرا که هر وقت من میروم تو میآیی و من بیش از یک دقیقه تو را نمیبینم.
همینطور منتظر بودم که ناگهان سوزی حس کردم و تو آمدی.
حرفها داشتم که به تو بگویم اما با دیدنت همه را فراموش کردم.
آن یک دقیقه شاید برای من سالها طول کشید ؛ دلم نمیآمد بروم اما باید میرفتم.
دخترمان یلدا را به تو سپردم و رفتم.
سالها قبل از این بود که در کوچه آذر قرار داشتیم ، بزم عاشقانهای داشتیم و آنجا بود که انار دلم ترک خورد.
یلدا مبارک️
ولی بعد میگم اونطوری هم نمیشه که آدم باید اشتباه هم بکنه تا زندگی معنا پیدا کنه نمیشه یه زندگی منظم داشت که بالاخره پستی بلندی هم نیازه تا وقتی همه چی اوکیه ارزشش رو بفهمی
نبودن، تو را میکشد؟
مرا حضوری که شبیه نبودن است میکشد!
محمود درویش
[audio/HfDCJBOpQYgdjRpv4ANS657G.mp3]
هر چيزى را نمىنويسم
مىترسم
چون اگر بنويسم خودم خيلى ويران خواهم شد.
هر چیزی که دیرتر از زمانش برسد
دیگر هیچ معنایی ندارد.
بعد از مرگ من
گلها را دور بیاندازید؛
سنگهای قبر چیزی از دلتنگی نمیدانند.
جمال ثریا
من میخوام برم
نگرانم چیزی رو از دست بدم
از اول یک وهم، یک فریب بیش نبودهایم و حالا هم بجز یکمشت افکار پریشان موهوم چیز دیگری نیستیم!
صادق هدایت
Reza-H مثل چای تو لیوان کمر باریک
مثل رنگِ قرمزِ ایرانی
مثل فرشِ دستبافت ایرانی
مثل یه دسته نرگسِ شیرازی
مثل دیوان حافظ
مثل شمعدون لاله شاه عباسی ( از اون خوشرنگاشا نه اونا که پر از طلاییه🥲)
مثل زعفرون
مثل هر تیکه چوبی که تیکه تیکه شدن رو تحمل کرده تا دستهای هنرمند ازش یه اثر دیدنی درست کنن
و....